دغدغه خیلی از خانواده های ایرانی را می توان در سه کلمه (قسط)، ( ژست) و (تست)خلاصه کرد.کلماتی هم وزن ، کوتاه وبسیار پرمعنا.شخص اول مجموعه خانواده یعنی پدر  در فضایی که نسخه نویس های جهانی اقتصاد را برهمه چیز حتی فرهنگ مقدم کرده اند و به قول بذله گویی در جوی که  نان هم برای ادامه حیات باید در صف نانوایی بایستد،قاعدتا رفیقی بهتر از اقساط متنوع و معمولا درشت  بانک ها وموسسات مالی واعتباری پیدا نمی کند.البته باید انصاف داد که در مورد قسط کمی محتاطانه سخن بگوییم چون که همیشه به معنای حرص وطمع ومعنای مذموم نیست.

مادر خانواده که از پیش نقش او بعنوان ساپورت روحی ومعنوی دیگر اعضا شهرت یافته  است و از دیریاز نقش کلیدی اش در ایجاد آرامش محترم ومقدس به شمار می آمده است دچار بحرانی شده است بنام ژست.اشکال کار اینجاست که ژست برگردانی از همان قسط است اما در پوششی زیبا ومکارانه.اسیران مد  و در به در شده گان چشم وهم چشمی گاه مجبورند برای مزین شدن به همین ژست پارچه های بنجل را چند برابر قیمت بخرند و قبل از همه به خودشان بقبولانند که کلاسشان یک طبقه از بقیه بالاتر است.

در این واویلای جنگلی! فرزندان خانواده در خوش بینانه ترین حالت نه معتاد به مواد مخدر وافیونی بلکه معتاد وشیفته تست هستند.تست در کلام من نمادی است از افراط وزیاده روی در سوادی که از ادب واخلاق ومعنویت کم بهره است.گر چه قبلا شنیده بودم که دبستان مخفف ادبستان است ولی فعلا آنچه می بینیم نظامی آموزشی است که سر تادمش سکولار است به طوری که به سروصدای احتمالی پشت دیوار مدرسه هم بی توجهند.متاسفانه گاهی گرانی نخود وسیب زمینی در مدارس ما بیشتر جا خوش می کند تا یک فضیلت اخلاقی ویا ادب تعلم. فکری باید اندیشید برای ژست هایی که فقط قسط آورند و تست هایی که از حل آن عاجزند!




برچسب ها : خانواده