عمه جان، می دانم که نه برادرزاده خوب و آبرومندی برایت بوده ام ونه مجاور شایسته ای برای آستانت.فقط از یک چیز مطمئنم و آن اینکه د رمشکلاتم و پستی وبلندی های حیاتم که گاهی بی اختیار و از سر ناچاری اشکم را در می آورد و تمام وجودم را می شکند ، به هر دری که می زنم حواله ام می دهند به حرم و بارگاه تو. وارد حرمت شدن همان و سبک شدن دوشم همان.مگر نه اینکه اینجا مختلف الملائکه یعنی محل رفت و آمد فرشتگان است.مرقد تو ساحت معصومیت است و با بی پروایی وبی تقوایی میانه خوبی ندارد.

عمه جان ،ای افتخار آمیزترین علقه دنیا، فقط همین یک نعمت کفایت می کند برای توجیه نفس کشیدنم در این عالم، مرا ببخش که ناخلف بوده ام وبی وفا. اذعان می کنم که گاهی سیاهه ها وسوادها مرا غافل می کنند از علم اصلی ونورانی.گاهی وقت ها زیارتت را خرج می کنم برای اضافات روشنفکر نمایانی که کمترین اعتقاد را به شما دارند.گاه گریه بی امان بچه ها و مریضی همه اعضای خانواده ونسخه چند ده هزار تومانی تنها عاملی می شود که به پای بوسی ات بیایم.گاه می آیم و حسابی شاکیم! از اینکه مقاله ام را پس چند بار اصلاحات نمی پذیرند و یا اینکه برخی مراکز پر ادعا وبه اصطلاح علمی ما را با محفوظات می سنجند ونه عقل ودرک ، پیش تو سفره دلم را باز می کنم  و تو با حوصله تمام گوش می کنی ، هم غریب نوازی می کنی وهم قریب نوازی!

وقتی دور ضریحت می گردم به گوشه که می رسم نگاهی به قسمت نقره ای می کنم وبا این دو بیت عشق بازی ها می کنم:

با روی سیاه وبار سنگین گناه                    با خجلت وشرمساری و حال تباه

د رحضرت معصومه گزیدیم پناه                   یا فاطمه اشفعی لنا عندالله

تنها امیدم بعد از خدا شمایید عمه جان 




برچسب ها : حضرت معصومه