نوروز امسال برای نخستین بار طرح آرامش بهاری توسط سازمان اوقاف و امور خیریه به صورت گسترده در سراسر امام زاده گان و بقاع متبرکه کشور به اجرا درآمد.در این طرح که جهت استفاده بهتر از پتانسیل عظیم زائران نوروزی طراحی شده بود گروه های سه تا پنج نفره مبلغین با برپاکردن خیمه های معرفتی جلوه های جدیدی از تبلیغات دینی را به نمایش گذاشتند.علاوه بر تبلیغات عادی  و سابقه دار امام زاده ها در  این ایام مانند پاسخگویی به سوالات شرعی و مشاوره های دینی،در این طرح غرفه های مربوط به کودکان وهم چنین سمعی وبصری وچند رسانه ای به شدت فعال شدند.

من با دو نفر از دوستان غیر شهرضایی در امام زاده شاهرضا مستقر شدیم.امام زاده ای عظیم الشان در مدخل ورودی شهرضا با صحن وسرایی با صفا که بخاطر واقع شدن در مسیر اصلی شمال به جنوب کشور،سالانه پذیرای شش میلیون زائر می باشد.همجواری امام زاده با قبور مطهر بیش ازهفتصد شهید انقلاب وجنگ از جمله سردار خیبر شهید همت زمینه بسیار خوبی را برای ترویج فرهنگ شهادت وایثار فراهم کرده بود.

جالب آنکه شب اول که برای هماهنگی وتقسیم مسئولیت ها گردهم آمده بودیم عملا هیچ کس از جمله خودم حاضر نبود که اداره غرفه کودکان را بر عهده بگیرد.ولی از همان ساعات نخست شروع بکار طرح متوجه شدم که چه اشتباه بزرگی را مرتکب شده ام.به همین خاطر از روز سوم مسئولیت غرفه کودکان را با جان ودل بر عهده گرفتم.در این بخش کودکان بعد از خواندن سوره ای کوچک از قران کریم، یک نقاشی که برگرفته از مضمون قرآن و احادیث بود وقبلا توسط دوستان در قم طراحی شده بود را به سلیقه خود رنگ آمیزی می کردند و جایزه می گرفتند.کار با خردسالان از مناطق وفرهنگ های مختلف کشور وبعضا با نام های عجیب وغریب! تجربه بسیار جالب و مهمی بود.غرفه کودکان معمولا شلوغ ترین بخش بودبه طوری که در مدت اجرای طرح(15روز) بیش از پنج هزار جایزه در این بخش به کودکان اهدا شد.صحنه های عجیب هم کم ندیدم در این غرفه!بعضا بودند کودکانی که برای اولین بار به صورت چهره به چهره وفراتر از تلویزیون و رسانه با یک روحانی مواجه می شدند.دستشان را به گرمی می فشردم و با خوشرویی تمام به قرائت آنان توجه کامل می کردم گو اینکه می خواهم از آنها سوره ای از قرآن را فرابگیرم.گاهی اوقات آنقدر با بچه ها خو می گرفتم که حاضر نبودند نوبت را به نفر بعدی بدهند و اگر محفوظات قرآنی شان تمام می شد شروع می کردند به خواندن شعرهای کودکانه .برخی والدین هم کمی متعجب شده بودند از وقت گذاشتن یک عمامه بسر برای کودکان وخردسالانشان!

در ایام نوروز از صبح تا به شب در امام زاده بودم به طوری که اندازه کل عمرم شاهرضا را زیارت کردم!نمی دانم روز سوم یا چهارم عید بود که پدر محترم در موردی نادر تحملشان را از دست دادند و با تمام قوا به آقازاده شان(که بنده حقیر باشم!) تشر زدند که تو که آمدنت مثل نیامدنت است اصلا چرا به شهرضا آمدی؟ والده گرام هم عصبانیت ابوی را ساپورت فرمودند والبته با لحنی ملایم تر فرموند بار آخرت باشد که در ایام نوروز.... این مورد جدای از غر زدن های روزانه همسر و دو فرزند قد ونیم قدم بود.  این سه خط آخر را نوشتم صرفا جهت آشنایی با سختی تبلیغ در ایام عید!

 




برچسب ها : شهرضا برچسب ها : کودک