قطب منار

برایمان خیلی عجیب بود که بعضی از ترین های اسلام در این کفرستان است وما تا کنون از آن بی خبربوده ایم.از جمله بلندترین مناره جهان اسلام که قطب منار نام دارد و جنوب غربی شهر دهلی را در کانون توجهات قرار داده است. بعداز ظهر شنبه نهم اردیبهشت بود که راه افتادیم برای اولین بازدید بعداز ظهرمان. منطقه ای که قطب منار در ان قرار دارد نسبت به نقاط دیگر ، طراوت و سرسبزی بیشتری دارد. قدم به قدم که نزدیک ترمی شدیم تعداد توریست ها هم زیاد می شد.این مناره را به اسم سازنده آن می نامند.قطب الدین ایبک که از سلاطین ترک مسلمان بود در نظرداشت که مسجد عظیمی را در دهلی بسازد اما بعد از پی ریزی شبستان و تکمیل یکی از مناره ها و نیمه تمام ماندن مناره دیگر آن ، عملیات ساخت مسجد برای همیشه متوقف می شود ویک مناره می ماند به قدمت نهصد سال که همچون کوهی با صلابت خودنمایی می کند و نقش های سنگی اماظریف ودقیق خود را ارزانی دیده نظاره گران می کند. قطب الدین برای ساخت مسجد هشتاد بت خانه را خراب کرد و سنگ هایش را به این مکان منتقل کرد.هنوز که هنوز است بعضی نقش های هندویی را می توان بر اندک دیواره های مسجد مشاهده کرد. ارتفاع مناره 72 متر است.منار به طور کامل از سنگ تراشیده شده و درتمام دیواره های سنگی و سرخ رنگ آن آیات الهی و کلمه توحید حک شده است . کنارش که می ایستی اول از همه حس عکس گرفتن آدمی به شدت گل می کند.از طرفی می خواهی  از سر تا پایت در کادر باشد واز سوی دگر می خواهی همه هفتادو چندمتر مناره هم تصویر زمینه ات بشود!!! اینجاست که عکاس نگون بخت قدم به قدم و طی یک مهندسی معکوس باید مترها به عقب برود .نتیجه عکس هم قابل پیش بینی است .یک موجود زنده کوچک در کنار یک بنای آجری قد بلند.تحقیری به اندازه کل عمر! اینجا قطب منار به پائینی ها نگاه نمی کند . رو به سوی عرش دارد و به ملکوت سرک می کشد.دیدن هواپیما هائی هم که از بالای قطب منار رد می شوند دیدنی است.غرش سهمگین این غول های صنعتی در بلندای مناره ذوب می شوند و دلت به شور می افتد که همین الان است که هواپیما به مناره بخورد و فیلم برج های دوقلوی نیویورک این بار اما در این سوی عالم تکرار شود!!!

 

 

یک ستون مرموز

آنچه مجموعه قطب منار را جذابتر می‌کند وجود یک ستون مرموز از فلزی ناشناخته‌است که در صحن اصلی مسجد قوة الاسلام قرار دارد و مربوط به قرن چهارم یا پنجم میلادی است. این ستون فلزی از آلیاژ ناشناخته‌ای ساخته شده که هرگز زنگ نمی‌زند و رنگ عوض نمی‌کند و فرسوده نیز نمی‌شود.مردم این ستون را مقدس میدانندوهنگام ادای حاجات دست را دور آن حلقه میکنندوحاجات خودرا میگویند

 

حکایت زال زالک و عصایی که فدایش شد!

محیط سرسبز قطب منار از یادمان برد که ناسلامتی ما در یک کشور بیگانه ایم ونه در وسط بوستان علوی قم! وقتی نوبت عکس گروهی شد به یکی از درختان سرسبز ولی بخت برگشته محوطه که دارای چشم انداز خوبی بود حمله ور شدیم و هر جایی که برای نشستن داشت پر کردیم.ارتفاع برایمان مهم نبود ، اینکه چه طور به بالا آمدیم هم دلمشغولی مان نبود مهم یک عکس دلچسب بود که شاید در حافظه تاریخ ماندگارمان می کرد.عکس گرفته شد اما بعضی ها پایین نیامدند .ماندگاری انان خیلی دوام نیاورد وپلیس های باتوم به دست با چند تهدید کم خرج همه را عین سیلاب به زیر کشیدند. در این میان یک زالزالک چشم یکی از همسفران خراسانی را بدجور گرفته بود. تنها میوه باقی مانده از یک درخت و دست هایی که علی رغم کوشش زیاد به ان نمی رسید داشت به یک حسرت بزرگ تبدیل می شد! بعضی ها بی خیال ماجرا شدند اما نقش اول داستان ول کن نبود گویی که سفرش بدون این زالزالک  از بیخ وبن سفر معصیت می شد و حرام اندر حرام .تنها راه چاره  و درمان برای حل این معضل ! عصای معروف دکتر خواص تشخیص داده شد.دکترطی یک جهش ورزشی عصا را به طرف شاخه مورد نظر رها کرد اما به همه جا خورد غیر از زالزالک.ثانیه ها گذشت و ما ماندیم با یک عصای شکسته ویک زالزالک که به ریش همه ما می خندد و یک دعوای مفصل سر اینکه این وسط چه کسی هوس زالزالک کرده بود؟

 




برچسب ها : سفرنامه هند