حدود دو سال پیش بود که دکتر حسین الهی قمشه ای طی سخنانی جنجالی گفت که بیش از سی سال است بر سر مزار پدر حاضر نشده است و این قبیل رفتارها را صورت پرستی و مذموم می داند.حتی ایشان در سخنان خود زیارت مرقد ائمه اطهار (ع) را هم شامل این قبح دانسته و با استناد به حدیثی گفته بود که قبر امام رضا (ع) در قلوب محبین آن حضرت است.آن روز وقتی این حرف ها را عزیزی با آب وتاب برایم تعریف می کرد خیلی تعجب نکردم چه اینکه گاه گاهی که زائر قبر این حکیم دور افتاده از وطن می شوم متصدی قبرستان وادی السلام بی توجهی فرزندان آن مرحوم را به رخم می کشد! به نظر می رسد زندگی مرحوم الهی قمشه ای چه قبل و چه بعد از وفات با نوعی غربت عجین بوده است. این خاطره از مرحوم آیت الله اراکی معروف است که در روز تشییع جنازه مرحوم الهی قمشه ای در قم وقتی جماعتی اندک اما عمامه به سر را پشت سر جنازه ای می بیند از شخصی مطلع می پرسد که تشییع جنازه کیست؟ می گوید: الهی قمشه ای. ایشان با تعجب بسیار می پرسد: الهیِ مترجم قران؟ و وقتی طرف مقابل به نشانه تصدیق سری تکان می دهد ناباورانه می پرسد : الهی قمشه ای و این تشییع غریبانه؟ اگرچه نباید از میراث علمی و عملی اشخاص بعد از وفات غافل شد و اصل این سخن که افراد بعد از مرگ هم به نوعی زنده هستند درست است اما این به معنای شست و شوی ناشیانه برخی آداب و رسوم مایه دار و برخاسته از عقل و نقل نیست. اگر قرار باشد زیارت قبور ، پرستش قبور تفسیر شود که همان آش و کاسه وهابیت و تهمت همیشگی آنان علیه تشیع است. در مکتب شیعی روح مومن انقدر تعالی و ارزش و کرامت دارد که حتی فانی ترین چیزها یعنی جسد او هم به برکت ایام مصاحبت و همکاری با روح محترم شمرده می شود.بعد از سفر هندوستان و مشاهده نزدیک مرده سوزی هندوان مدت مدیدی در این تفکر بودم که راز این همه تفاوت فاحش در برخورد با جسد مردگان در میان ادیان چیست؟ آیا این امری کاملا عرفی و زائیده قرن ها عادت بی سر وته بوده است و یا اینکه با پالایش خرافات و اضافات آن می توان کل جهان بینی یک دین را در آن پیدا کرد. نتیجه این مطالعات که به زودی در سفرنامه هندوستانم به چاپ خواهد رسید این بود که از انجا که بالاترین کرامت انسانی را می توان در اسلام یافت رگه های قوی ای از این کرامت در نوع تدفین و کیفیت ان و هم چنین سفارشات بعدی متبلور شده است.اگرچه شکی در فنا پذیری و از بین رفتن (کل یا اکثر)جسم به معنای فیزیکی آن نیست ولی روایات ما از نوعی علاقه میان جسم وروح صحبت می کنند که نه فقط در زندگی و حیات بلکه بعد از مرگ و تا قیامت کبری ادامه خواهد یافت.نهایتا اگر کسی از لحاظ فلسفی و عقلانی نتوانست تبیین عقلی برای این امر بیابد اما نمی تواند سیره پیامبر در زیارت قبور را منکر شود.آیا کسی که به تصریح قران شاهد بر اعمال است با آمدن به قبرستان مرتکب کار قبیح و یا عبث شده است؟ ایا می توان سیره هر روزه امیر مومنان(ع) در زیارت وادی السلام را به تلاشی صرفا جهت آموزش و یادآوری معاد به اصحاب تقلیل داد؟از همه اینها عجیب تر آیا زیارت مشاهد مشرفه و قبور ائمه (ع) که به تعبیر زیارت جامعه کبیره (مختلف الملائکه)محل رفت و امد ملائکه است را می توان صورت پرستی دانست. اینکه زیارت قبور مانند بسیاری از آموزه های دینی گرفتار برخی خرافات و یا رسومات غیر شرعی و یا حتی ضد شرعی شده است واقعیتی است که برای زدودن ان نباید صورت مساله را پاک کرد.

 علت اینکه بعد از دو سال و در چهل و یکمین سالگرد وفات حکیم الهی قمشه ای این سخنان را باز خوانی کردم  دیدن عکس هایی از حضرت آیت الله جوادی املی بود در حال زیارت قبور وادی السلام قم. یعنی همانجایی که استادشان حکیم الهی قمشه ای به خاک سپرده شده اند. حال که یادی از این استاد و شاگرد شد شنیدن این خاطره هم خالی از لطف نیست. شاگرد حکیم ،در خاطرات خود شرح سوز و گداز عارفانه و عاشقانه استاد خود را این‌گونه نقل می‌نماید: «به یاد دارم روزی در مشهد، حضور مرحوم آقای الهی قمشه‌ای رسیدم و در صحن آزادی و نزدیک مقبره مرحوم شیخ بهایی از ایشان سوال کردم که حاج آقا چرا امسال دیر مشرف شدید؟ فرمودند: به حضور سلطان بی‌دعوت نباید رفت. عرض کردم: یعنی چه؟ فرمود: من هر وقت مشهد مشرف می‌شوم، با دعوت حضرت می‌آیم. پرسیدم چگونه از شما دعوت به عمل می‌آورند؟ فرمود گاهی خواب می‌بینم در حرم هستم و گاهی نیز در صحن و به محض دیدن خواب، مشرف می‌شوم و پریشب خواب دیدم که در حرم هستم. از این رو، حرکت کردم و سفره را بستم.

ایشان در ادامه فرمود: ضمنا الان در صدد هستم که نکته‌ای را تکمیل کنم. عرض کردم: چه نکته‌ای؟ فرمود که در کوپه قطار، همسفرانی هم زبان خود نداشتم؛ از این رو ناچار شدم به حال خود بپردازم. غزلی را شروع کردم که قصد دارم در اینجا آن را تکمیل کنم و آن غزل این است:

 

در  راه  طلب  پای  فلک   آبله  دارد                  این وادی عشق است و دو صد مرحله دارد

دردوغم ورنج است وبلازاد ره  عشق                 هر  مرحله  صد  گمشده   این  قافله  دارد

در  راه  بیابان  جنون عشق زند  گام                  کز  چرخ  شتابنده   فزون  حوصله     دارد

گر من نکنم شکوه ز شب‌های فراقت                  از  حوصله  من  شب  هجران  گله    دارد

دیوانه  عشقیم و چو گل با رخ خندان                  کز حلقه  گیسوی  تو   دل  سلسله   دارد

از یاد تو ای گل همه شب بلبل جانم                  گه  نغمه  و  گه  ناله  و  گه  ولوله   دارد

دل  در  طلب وصل تو ای ماه حجازی                  در  کوی  صفا  رقص  کنان   هروله    دارد

صدمرحله راعشق به یک گام‌رودلیک                در  هر  قدم  این  ره  چه  کنم  صد تله دارد

گر  دست  مرا  جاذبه  عشق نگیرد                 فریاد،  نه  جان  زاد  و  نه  دل  راحله   دارد

مدح  رخ  زیبای  چون  گفت   الهی                 یک  بوسه  از  آن  غنچه  خندان  صله دارد

 آری، عارف درباره آسمان با همه زیبایی‌اش می‌سراید که این آبله پای سالک الی‌الله است؛ خلاف کسی که از زمین به آسمان نگاه می کند. او معمولا خیل انجم و اختران را می‌ستاید؛ ولی کسی که روی آسمان پا گذاشته است، چون قلب او عرش خداست (قلب المومن عرش الرحمن) آسمان را مانند آبله پای سالک می‌داند.



 




برچسب ها : شهرضا برچسب ها : دین