آنچه که از قیام سیدالشهداء علیه السلام از سوی رسانه های مکتوب، دیداری و شنیداری به جهان تشنه معنا مخابره شده است قیامی مظلومانه و به حق است که صرفا درقالب مفاهیم و اعتقادات شیعی قابل توجیه است.در این ترجمان قیام کننده دشت نینوا در سال 61 هجری قمری امام سوم شیعیان معرفی می شود. این در حالیست که وقتی در میان صحبت ها و سخنرانی های حضرت سیدالشهداء از شروع هجرت خود از مکه به سوی کربلا درنگی می کنیم حضرتش در معرفی خود فراتر از مفاهیم اختصاصی شیعه ، بر ابن الرسول بودن خود تاکید نموده است.نتیجه ناخواسته تفسیر کربلا در قالب صرفا شیعی و ایجاد منطقه ممنوعه معرفتی اینست که خیل عظیمی از مسلمانان غیر شیعه را به طور خودکار از آشنا شدن با معارف اهل بیت دچار تردید و دل زدگی می کنیم به گونه ای که این تصور ایجاد می شود که غیر شیعه حق عزاداری بر اباعبدالله را ندارد. در این میان حتی برای مخاطبین غیر شیعی که سالیان متمادی بر اعتقادی ناهمگون با ما رشد و نمو یافته است ارتباط به حق و تردید ناپذیر میان شهادت مظلومانه سید الشهدا و انحراف نا بخشودنی سقیفه ، افشاگری و رک گویی می شود به گونه ای که مخاطب میان عزاداری و اقرار به مظلومیت و ظلم ستیزی نوه پیامبر و بین انکار اعتقاد خود در مساله خلافت متاثر از عوامل مختلف مانند تعصب، ترس از تبعات و ... قید عزاداری و بلکه تفکر درباره شهادت سیدالشهداء و عوامل آن را می زند و حتی این لجاجت و متعاقب آن بی خبری خودخواسته به جائی می رسد که مسلمانی حاضر می شود در میان عزاداران سید الشهداء فی سبیل الله و به امید بهشتی شدن حمله انتحاری انجام دهد.این تفسیر بد ذوقانه از قیام امام حسین(ع) ، عزاداری برآن حضرت را که سالیان دراز از مستحکم ترین نقاط اشتراک عملی و مناسکی میان شیعه و اهل تسنن(به غیر از ناصبی ها و سلفی ها) بوده است را تبدیل به نقطه افتراق و جدائی و بلکه دشمنی می نماید. این کیمیاگری مغرضانه! یعنی گوهر وحدت را  تبدیل به تخم نفاق کردن سناریویی است که در دهه اخیر شدت گرفته است. گاه خود خواسته و به تطمیع دلارهای روباه استعمار و گاه ناخواسته و به تحریک رسانه های شیعی نام و مغرض صفت!

 اما غنای معرفتی نیم روز نینوا به همین جا ختم نمی شود.در تعمیمی گسترده تر باید گفت ابعاد و آثار قیام سیدالشهداء می تواند نقطه اشتراکی نه فقط برای مسلمانان بلکه برای آزادیخواهان جهان و طالبان وصول به مقام انسانیت باشد. به دیگر سخن تمام کسانی که در کره خاکی در راه مبارزه با ظلم و استکبار گام بر می دارند می توانند و بلکه ناگزیرند که حول محور یک حادثه تاریخی اما تاریخ ساز به نام حماسه کربلا جمع شده و تمام نقاط افتراق خود را به اشتراک تبدیل کنند.نتیجه این فرایند مهم و البته دقیق این می شود که عزاداری سید الشهداء از نگاه مثلا یک اندیشمند مسیحی و یا حتی بی دین ، رسمی صرفا شیعی و یا هنجاری اجتماعی و سنتی مذهبی برای کشورهایی خاص( مانند پاکستان و ایران و عراق) تفسیر نمی شود(آنچنانکه در برخی از دائره المعارف ها اتفاق افتاده است)، بلکه بعنوان یک نیاز برای کل جهان تفسیر می شود. باز تکرار می کنم: یک نیاز و نه صرفا یک سوژه تاریخی .شاید اگرسستی رسانه ای نبود ما امروز هزاران نوع اقرار از نوع اعتراف گاندی را در چنته داشتیم که بر اساس آن می توانستیم  رساتر و محکم تر ادعا کنیم که تفکر ناب شیعی ظرفیت و قدرت رهبری کل جهان در مبارزه با ظلم و بیداد را دارد. قیام سید الشهدا حتی از نگاه برون دینی می تواند هویت یک ملت را تشکیل دهد و زبان مشترک در دفاع از تمامیت ارضی به شمار آید.در این مورد بازخوانی تکه کلامی نغز و پر معنا از پیرجماران آدمی را به وجد می آورد که به روشنفکران غربزده و مخالف عزاداری نهیب می زند که اگر راست می گویید و وطن پرستید بدانید که حب وطن تنها به عزای حسین(ع) مصداق می یابد: «ملت ما قدر این مجالس را بدانند، مجالسى است که زنده نگه مى‏دارد ملتها را. در ایام عاشورا زیاد و زیادتر... اگر بُعد سیاسى اینها را اینها بفهمند، همان غربزده‏ها هم مجلس بپا مى‏کنند و عزادارى مى‏کنند، چنانچه ملت را بخواهند و کشور خودشان را بخواهند.» (صحیفه امام/ج‏16/ص347) درست در همان سالها رزمندگان ایرانی با تمسک به قهرمانان حماسه کربلا و با شعار(یا حسین) و (یا ابالفضل) سنگر های دفاع را یک به یک پر می کردند در حالیکه حتی خرده نامی هم از کوروش و داریوش و خشایار شاه نبود.

کوتاهه آنکه:

1-صرف نظر از خباثت حکومت های مرتجع منطقه و سعی و اهتمام آنها در شیعه هراسی و ایران ستیزی، چه مقدار از تفسیر انحصار گرایانه از عاشورا معلول کم کاری ما و رسانه های شیعی است؟ در این نگاه بخشی و ناقص به کربلا، حماسه سید الشهدا(ع) و اصحابش در برابر مخاطب نامتعارف و ناآشنا به شیعه، به عنوان امام سوم شیعیان و نه فرزند پیامبر عرضه می شود.هم چنین در برابر مخاطب جهانی به جای دست گذاشتن روی نقاط اشتراک نقاط مبهم و غیر قابل تفسیر برجسته می شود. بگذریم از دست های پلیدی که از این بالاتر رفته و عملی مشمئز کننده مانند قمه زنی را به عنوان مترادف تاسوعاو عاشورا به جهان مخابره می کنند.

2- از نیم روز کربلا چهارده قرن می گذرد. به دسته های عزا که می نگری گو اینکه اینان به تازگی داغ پدر را دیده اند.این جاودانه ماندن که با هیچ فرضیه مادی قابل هضم نیست ایا ارزش معرفی شدن به جهان و قلب های تشنه معنویت را ندارد.آیا از ظلم ستیزی امام حسین به اندازه مظلومانه کشته شدنش سخن گفته ایم؟ آیا برای جهان کربلا را حماسه تفسیر کرده ایم یا صرفا یک مقتل؟ آیا عاطفه کربلا را برای مخاطب منزجر از خشونت تبیین کرده ایم؟ آیا از عرفان کربلا برای بشر مسحور معنویت های کاذب تحفه ای فراهم کرده ایم؟ آیا توانسته ایم جهان را قانع کنیم که عزاداری و زنده نگه داشتن این قیام یک ضرورت و نیاز وافر است و نه صرفا یک شرق شناسی ناقص و بی مصرف!پس بیاییم سید الشهداء را برای فرزندانمان به عنوان مقتدای شهید روضه کنیم، برای هم کیشانمان به عنوان فرزند پیامبر و یک مسلمان واقعی روایت کنیم و برای همنوعانمان به عنوان یک انسان مبارز هدیه کنیم... 

 




برچسب ها : دین برچسب ها : امام حسین