از همان روزی که گل آدم و حوا را سرشتند نام و نامگذاری یک واقعیت بوده است تا همین لحظه نوشتن که نوزادی در یک بیمارستان در هرکجای عالم به مادر خودش با گریه سلام می کند. نگاه انسانها به نام و نامگذاری متفاوت بوده است. یک نگاه عمومی و عامیانه ممکن است نامگذاری را صرفا یک نیاز و ضرورت خنثی صرفا در راستای تمییز و تشخیص افراد و یا مکان ها و زمان ها ازیکدیگر تعریف کند. به بیان دیگر به جای اینکه بگوییم نفر شماره یک ونفر شماره دو می گوییم آقا رحیم و آقا رسول. قاعدتا این نگاه اگرچه با بیشتر شدن جمعیت جهان وپیچیدگی های خاص آن بیشتر تقویت می شود ولی هر کسی می داند که وقتی پای ضرورت در کار باشد دیگر بین علی و ویلیام ، بین فاطمه و الینا هیچ فرقی نخواهد بود. به بیان سومی در این نگاه اسم ها صرفا کاربرد ریاضیات را دارند و شناسه ای بیش نیستند و از هرگونه توصیف و ارزش گزاری مبرا هستند .

در نگاهی فراتر ممکن است نامگذاری به عنوان یک تفریح و یا مد رسم شود. کم نبوده اند اسمائی که صرفا از باب چشم و هم چشمی و یا عقب نماندن از قافله کلاس! مطرح می شود. این تفکر امروزه در خود کشور ما معضلی شده و برخی زوج ها را بخاطر اختلاف به دادگاه کشانده است. اسم هایی که برگرفته از شخصیت فیلم ها و سریال های محبوب است معمولا در این قسمت جای می گیرند.

 اما اگر بخواهم نگاه عمیق تری داشته باشیم باید اعتراف کنیم که نام، یک نامه است.نام خود بار معرفتی و ارزشی دارد. به دیگر سخن نام فراتر از معرفی صاحبش به عنوان هیکل شماره 1 که غیر از بغل دستی و هم کلاسی اش است و غیر ازاینکه به ما بفهماند وارد کوچه و یا خیابان بعدی نشویم باردار یک پیام است. مارکی است از یک تفکر و ارزش، شعبه ای است از یک نگاه به درازای یک تاریخ. سیره خداوند و فرستادگان معصوم او انگار به ما می گویند که نام یک امانت است که امانتدارش با باید اهل باشد. او خدایی است که به تعبیر قران پیش از تولد یحیی برایش نامگذاری کرد.آخرین پیامبر او هم (صلوات الله علیه) برای نواده شهیدش که روی دنیا را به خود ندید نام محسن را نهاد. جالب آنکه وقتی بسیاری در محضرش مسلمان می شدند اولین کاری که انجام می داد تغییر نام آنها بود. اگر به اسم به نگاه امانت نظر کنیم آنگاه آن را به راحتی خرج نخواهیم کرد. با تمام وجود درک خواهیم کرد که این امانت ها گاه موج می شوند و پایه های ستم را می لرزانند هم چنانکه نام علی بنی امیه را به ستوه آورد و نام روح الله پهلوی را. امانت نام فرزند به پدر و مادر سپرده شده است و امانت نام مکان ها در حکومت اسلامی به حاکمان. نام هر کوی و برزن خود سفره دلی است از غصه ها و شادکامی ها. گاه حکایت ادب و ادبیاتی ظلم ستیز است، گاه برانقلاب و جمهوریتی اسلامی صفت تاکید می کند و گاه یاد می آورد پایی که به عزم جهاد از همین جا جاودانه شد و پدرو مادری را به حسرت دیداری دوباره تنها گذاشت. دراسلام نامگذاری برای افراد یک حق است و نامگذاری برای اماکن یک منصب. هر دو هم مسئولیت و بازخواست خاص خود را دارد. به نظر می رسد در هر دو دغدغه دین کاری می کند کارستان که البته اگر کمی ذوق و زمان شناسی به آن اضافه کنید می شود معجزه وکم نبوده اند گنهکارانی که اسمشان آنها را توبه داده است.

نامگذاری قطعه ای ساده اما بسیار مهم در جریان سازی فرهنگی است . باور کنید که نام گذاری یک دغدغه مقدس را می طلبد و نه صرفا امضا کردن پای یک صورتجلسه را. یعنی اینکه متصدی امر بداند نام نه صرفا پیشوندی برای آدرس و گذران امور بلکه کاشتن پسوندی در ناخودآگاه هزاران شهروند و عابر است.غفلت از این نکته است که گاه متولیان محلی فرهنگ را در تحقق شعارهای زیبایشان ناکام می گذارد چراکه نام گذاری پیچ ریزی است که بسیاری از خرده ریزهای فکری را جمع می کند و سامان می دهد.حداقلش اینست که علامت سوالی می شود برای یک نفر و لو در هزاران .یک پرسش همیشه برای من وجود داشته است و آن اینکه کسانی که با نامگذاری کوچه ها و میادین به اسم شهدا و بزرگان دینی مخالفت می کنند چرا حاضر نیستند یک خیابان و کوچه(ترجیحا خیابان و کوچه محل سکونت خودشان را) رابه اسم کبک و گراز و عقرب و سوسمار نمی گذارند؟ این استدلال ظاهر الصلاح که بگوییم  چون در لسان مردم پیشوند شهید کم کم حذف می شود و مناسب شان آنها نیست  هم شاید استدلال  دلسوزانه ای نباشد چه اینکه این عادت اگرچه بد است و اشتباه اما اصلاح آن توسط مراجع و نهاد های دیگری است و ربطی به وظیفه نامگذاری اولیه ندارد.هم چنانکه اگر یک زندانی نامش مقدس باشد کسی پدر و مادرش را توبیخ نمی کند که چرا نامش را حسین گذاشت. حس زیبائی شناختی اخرین تیری است که خرج می شود. من کوچه ام را شقایق می گذارم چون اسیر زیبائی شقایقم؟ حال سوال اینجاست که عاشق سرخی شقایق و پرپر شدن زودهنگام او درست درمیانه جوانی و رعنائی اش هم هستی یا نه؟ رها کردن خانه و کاشانه برای رسیدن به خدا چطور؟ پس چرا...