مطابق با میراث گرانبهای اهل بیت، تولد هر فرزند نه فقط یک رخداد فیزیکی و تولید مثل، بلکه گشودن سرفصل و پرونده جدیدی در ربوبیت خداوند نسبت به عالم هستی است.این نگرش متعالی حاصل انسان شناسی خاص اسلامی است که انسان را فرا حیوان و به عنوان خلیفه خداوند معرفی می کند.در این ساحت فرزند یک نعمت است و بارداری یک جهاد و فضیلت.با اینحال شاید هیچ گاه به ذهن اجداد ما خطور نمی کرد که نوادگان آنها باید شاهد انقراض نسبت های خانوادگی ای چون(دائی)،(خاله)،(عمه) و (عمو) باشند. پیش بینی ناگواری که اگر رشد جمعیتی کشور ما به همین صورت منفی باشد کمتر از چهاردهه دیگر علاوه بر یوزپلنگ ایرانی! باید منزل به منزل به دنبال خویشاوند باشیم.در باب مضرات کمبود جمعیت در ابعاد مختلف اجتماعی، سیاسی،مذهبی و امنیتی قلم ها کم ننوشته اند.شکی نیست که با وجود یک جمعیت کهنسال به هیچ وجه نمی توانیم گلیم اقتصاد و فرهنگمان را از آب بشدت استعمار زده و وابسته بیرون بکشیم،نمی توانیم پویا و فعال در عرصه های جهانی حاضر شویم، قامت تشیع اثناعشری به عنوان مذهب رسمی کشور و مامن مظلومان آل علی در سراسر گیتی خمیده می شود و دشمنانِ کمین کرده ، ذوق ذه  و بدون نقاب، سر از وطن جدا می کنند. پس درد درست تشخیص داده شده است. سوال اصلی اینست که دوای این درد چیست و در کجا باید آن را یافت؟ حل مشکل جمعیت ،راه حلی دوسویه همراه با مکانیزم های متنوع را می طلبد.قسمتی از آن به حکومت و دولت ها برمی گردد و بخشی دیگر در اراده خود مردم نهفته است.در بعد نخست یعنی وظایف حکومت نمونه های مختلفی از وظایف را می توان فهرست نمود. بسیاری در کشور ما معتقدند که توقف رشد جمعیت در دهه هفتادصرفا بخاطر تبلیغات متعدد و هم چنین وضع قوانین همسو با سیاست های کنترل جمعیت بوده است. قاعدتا طبق این نگاه اگر بخواهیم این سیاست را اصلاح و رشد جمعیت را مثبت کنیم باید از همان راه یعنی(تبلیغات،قانون) وارد شویم.بجای شعار(فرزند کمتر، زندگی بهتر) شعار( با یک گل بهار نمی شود) را جایگزین کنیم و مثلا با لغو قانون عدم صدور شناسنامه برای فرزندان بیشتر، قوانینی جهت امنیت شغلی زنان باردار تصویب کنیم.این اقدامات قطعا مفید و در نوع خود موثر است اما سوال اساسی انست که توقف رشد جمعیت صرفا بخاطر دو دلیل پیش گفته بود و یا اینکه زمینه های دیگری نیز در این ایجاد این بحران موثر بوده اند؟ آیا اگر سیاست های کنترل جمعیت در کشور ما اجرا هم نمی شد وضعیت اقتصادی قشر متوسط و رو به ضعیف جامعه به عنوان سرعت گیری برای بی رغبتی به فرزند دار شدن در سالهای بعد عمل نمی کرد؟ فراتر از وضع قوانین و تبلیغات مناسب، حداقل وظایف دیگری مانند ایجاد امیدهای شفاف اقتصادی نسبت به آینده و هم چنین تغییر کلان در سبک زندگی مردم باید در دستور کار دولت ها قرار بگیرد.به نظر می رسد قوه اجرائی کشور در باطن قضیه میل چندانی به تغییر محسوس وضعیت نداشته و فراتر از قیل و قال بدنه اداری و هم چنین فرهنگ ساز دولت اراده ای جدی برای تغییر سبک نگرش و هم چنین تسهیل شرایط و زمینه های فرزند اوری ندارد در حالیکه با انجام برخی اقدامات می تواند در تسریع امر بسیار راه گشا باشد.به عنوان نمونه طبق برخی از آمار با تحت پوشش بیمه قرار گرفتن درمان نابارروی در کشور در یک تخمین ساده چندین میلیون نفر به جمعیت کشور افزوده می شود و حال انکه بسیاری از زوج های علاقه مند به فرزند به علت گران بودن درمان، در ادامه راه از درمان سرباز زده و در حسرت فرزند روزگار طی می کنند.پر واضح است که انتظارات گفته شده صرفا متوجه دولت ها نیست و حداقل در بخش فرهنگ سازی رسانه ها ، نهادهای فرهنگی و سازمان های مردم نهاد باید به کمک دولت بیایند.

در بخش مربوط به مردم باید گفت نیاز به اراده جمعی در تغییر ذائقه فرهنگی و اجتماعی مردم به شدت احساس میشود.امروزه بسیاری از خانواده ها بی فرزندی و یا کم فرزندی خود را معلول دو عامل (فقدان شرایط اقتصادی) و هم چنین( ترس از تربیت نامناسب) می دانند.فراتر از قضاوت درباره عمومیت این دغدغه در جامعه ، بسیاری از مردم به واسطه تاثیر پذیری از کانال های متعدد فرهنگی دچار نوعی تغییر ذائقه شده اند که از لوازم آن بی میلی و سخت گیری در ازدواج، علاقه به فرد گرائی، رغبت به حضور مجازی و غیر رسمی در اجتماع، اولویت دادن تحصیل بر ازدواج و به حاشیه رفتن مسئولیت پدرانه و مادرانه است. در این میان ما نمی توانیم با یک نسخه واحد کل خانواده های ایرانی را مورد توجه قرار دهیم چراکه ما حداقل با سه نوع خانواده مواجهیم:

دسته نخست : خانواده های هستند که خواسته و ناخواسته حداقل های اقتصادی را برای اداره فرزندان نداشته و صرفا از این جهت تمایلی به داشتن اولین فرزند و یا فرزندان بیشتر ندارند.

دسته دوم: خانواده هایی هستند که مسیر اقتصادی آنها مشخص است و لکن  به سختی طی می شود به طورری که نیاز به کمک و مساعدت در سطح کلان و زمینه مساعد حکومتی دارد.با توجه به دیندار بودن جامعه ما این دسته معمولا ناامیدی به واسطه کمبودهای اقتصادی را با مفاهیمی همچون رزق مقدر الهی پوشش می دهند و لکن ترس از تربیت صحیح بهانه ای برای آنها شده است تا در مسیر رشد جمعیت نقش خود را ایفا نکنند.

دسته سوم: خانواده هایی هستند که هم تمول اقتصادی خوبی دارند و هم از حداقل های لازم برای تربیت مناسب فرزندان برخوردارند و صرفا بخاطر تفکرو سبکی که ما صراحتا می توانیم آن را (فرار از مسئولیت) بنامیم از زیر بار تربیت فرزند شانه خالی می کنند.درنگاه ماشینی این گروه به اصل خانواده ، تاهل صرفا در بده بستان طرفینی خلاصه شده و هیچ گونه برنامه ای نسبت به نسل سازی در آن تدارک دیده نشده است.در وهله نخست انتظار ما اینست که گروه سوم بیشترین انفعال را در برابر تبلیغات رشد جمعیت داشته باشند و حال انکه امار نشان می دهد این گروه کمترین تاثیر را از هشدارهای بالادستی نسبت به خطر کاهش جمعیت داشته اند.نتیجه یک نسخه پیچیدن برای همه مردم این می شود که گروهی که در حالت عادی هم شرایط اداره خویش را ندارند خود را دچار مشکل بیشتری می کنند و گروه مخاطب اصلی بدون احساس مسئولیت در برابر دین و جامعه خودش اوامر خود را با قدرت سرمایه به گروه مقابل دیکته می کند. در هر حال به نظر می رسد که باید واقع بینانه تر نسبت به حل این مشکل اقدام کرد چراکه بحران جمعیت به صرف یک فرزند آوری ساده  و نگاه بیولوژیک به قضیه حل نمی شود، بلکه باید زمینه های مساعد اقتصادی و فرهنگی از سوی دولت فراهم شود که مردم خود با رغبت و علاقه از روی فکر و نه صرفا احساس زدگی به پر کردن پازل جمعیت به عنوان یکی از مولفه های قدرت نرم اقدام کنند.

 




برچسب ها : دین برچسب ها : اجتماعی