این روزها حوادث اتفاقی زیاد شده است! به طور اتفاقی یک جرثقیل در مقدس ترین مکان مسلمین جهان بر خلاف جهت باد سقوط می کند. چند روز بعد هزاران زائر خانه خدا باز به صورت کاملا اتفاقی! زیر دست و پا و یا بر اثر تشنگی و کمبود اکسیژن، مظلومانه جان می دهند. در آن سوی عالم اما وزیر خارجه داغدیدگان وقتی می خواهد وارد سالن مجمع نسبتا عمومی سازمان ملل( ونه ملت ها) بشود به طور کاملا اتفاقی با چهره ای آشنا مواجه می شود خنده از سرو رویش جاری می شود و دستی نه برسینه از باب حداقلِ احترام دیپلماتیک بلکه دراز می شود به سوی پرزدنت اوباما که نگو و نپرس! البته قضیه به همین جا هم ختم نمی شود و بعد از دست دادن ، جویای احوال خانم بچه ها هم می شوند و شاید هم قرارِ تلفنی دیگرکه دوباره رئیس جمهور روحانی به صورت اتفاقی جای کاخ سعد آباد، شماره کاخ سفید را بگیرد و عرض سلامی خدمت کدخدا داشته باشد...

دیپلماسی عمومی، قواعد و البته حواشی کار خود را دارد. با اینحال این مشی خاص صرفا نوعی ابزار و روش است و خود بخود موضوعیتی ندارد. در حقیقت اولویت دولت ها و سردمداران کشورها است که فلش دیپلماسی  را به سوی آن هدف و غایت به جریان می اندازد. به عنوان نمونه دستگاه دیپلماسی دولت نهم ودهم معتقد بود اولویت دادن همکاری با دشمنان امریکا حتی در امریکای لاتین می تواند عمق استراتژیک استکبار ستیزی انقلاب اسلامی را تا بغل گوش ایالات متحده افزایش دهد. اما با روی کار آمدن دولت جدید، دستگاه عریض و طویل دیپلماسی به دلائل گوناگونی اولویت را بر این قرار داد که برای جلوگیری از انچه(جنگ قریب الوقوع) می خواند به جای ارتباط گیری سیاسی و اقتصادی با جبهه مخالف آمریکا، طی نشست های دنباله داری با قدرت های جهانی دل انها را بدست اورده، راه های بهانه گیری بسته شود و تحریم های انگشت نمای ایران از میان برده شود. در همین راستا دیپلماسی خنده به سرعت تریبون دار شد. رسانه های بنفش در بوق و کرنا کردند که حرمت پاسپورت وطنی با پای خودش وبه سرعت باز می گردد گو اینکه قرار است برای هر مسافر ایرانی در کشور مقصد، فرش قرمز پهن شده و وزیر مربوطه تا کمرخم شده و برایمان اسفند دود کند و داد بزند که خوش آمدید، قدم روی تخم چشمهامان گذاشتید... این دیپلماسی لوازم خود را نیاز داشت. بر خلاف تریبون رسمی آمریکا و توپخانه رسانه ای آنها که دم و دقیقه به اندک بهانه ای مجلس لعن و دشنام برای ایران می گرفتند اما مقامات اجرائی کشور به اسم خویشتن داری و با بهانه اینکه این فحاشی های بی سابقه برای مصرف داخلی است بازسکوت می کردند. کار به جایی رسید که رهبر انقلاب در دیدار رئیس دولت از او می خواهد که لب تر کند و به این اهانت ها جواب بدهد. اما کاروان تدبیر و امید، به راحتی آب خوردن و با ظرافت تمام تمام ارکان حکومتی و یا نظارتی از جمله مجلس را دور می زند تا شاید به سرمنزل مقصود یعنی فتح گام به گام مجلسین(شورای اسلامی و خبرگان) نزدیک تر شود.

در پسِ خنده های نیویورک و پیش از آن، چه رئیس جمهور قبل از موعد مقرر بازمی گشت و چه باز نمی گشت، چه فاجعه منا عمدی باشد و چه اتفاقی، اما در ایران ، گریه ، برخی را امان نمی دهد. گریه برای حاجیانی که به جای چهره بشاش و با نشاطشان، همسر و فرزندانشان به استقبال پیکر بی جان او می روند. وقتی تمام نگاه دیپلمات ها( و لو از روی صداقت و خدمت به میهن) به سوی یانکی ها، به سوی شیک پوشان قاره سبز و یا به سوی منفعت طلبان چشم بادامی و ... باشد، وقتی خشم مقدسی که خود قرآن و سیره اهل بیت در کنار رافت ومهربانی از آن یاد کرده اند، به بهانه های مختلف به محاق برود، طبیعی است که چشم از همسایه  نااهل مسلمان  نمای خود برداشته و از او غافل شویم. آن وقت نباید تعجب کنیم که رژیم سرتاپا عاریتی سعودی نه برای مسافر عادی بلکه برای وزیرمان هم ویزا صادر نکند و یک وزارت عریض و طویل را سر کار بگذارد.

شاید....شاید اگر از سالها پیش به جای غرباء، سراغ اقرباء می رفتیم، اگر بیشتر دل به امت اسلام می دادیم و فراتر از زبان و رسانه، تمام قد هوایشان را داشتیم حداقل امروز می توانستیم صف نسبتا مستحکمی را از کشورهای اسلامی در مقابل عربستان سعودی برپا کنیم و مهم ترین برگ برنده آن یعنی میزبانی حرمین شریفین را از او گرفته و به مجمعی از کشورهای اسلامی می سپردیم.

ما هر چه باشیم مسلمانیم، خدای اسلام نه خدای مسیحیت است که در ظاهر هیچ گونه غیرتی به خرج نمی دهد و نه خدای یهودیت است که فقط به فکر انتقام و خون است، این خدا هم غفار است و هم منتقم. پیامبرو مومنین به او هم در قران( اشداء علی الکفار رحماء) بینهم معرفی شده است.هر گاه یکی از این دو لبه نگاه استراتژیک دین(یعنی شفقیت با مومنین و غیظ در برابر کفار) دچار انحراف شود مطمئن باشید که ما به نتایج دلخواهمان دست نخواهیم یافت.

و این تازه اول گریه هاست، به لوزانچای فکر کنید! ای کاش می توانستم کتاب تاریخ نوه هایم را  ورق بزنم. ای کاش. 

 




برچسب ها : سیاسی