قبرستان بقیع در یک صبح تابستانی

سه روز از مرداد ماه هشتاد و نه گذشته است.نیم ساعتی بعد از اذان صبح دربهای بقیع را باز می کنند .گرچه هوا هنوز تاریک بود اما موج جمعیت شیعیان خورشید خانم را هم شرمنده کرده است.می خواهد طلوع کند واز قافله عقب نماند .با رسیدن اولین اشعه ها به زمین  تازه نمایش کبو ترهای بقیع شروع شد که چه خاکبازی وشیدائی را به راه می اندازند .

در بقیع آه ها سنگین است.خبر از بغضی جانکاه می دهد ونامه ای از مظلومیت مضاعف را پیش پای تو پهن می کند .از طرفی خوانده ای ویا شنیده ای که این قبرستان را بخاطر کثرت بقعه هایش بقیع خوانده اند و از سوی دگر الان از آن بقعه ها جز چند سنگ چیز دیگری نمی بینی.

تلاطم جان است اینجا.ترافیک اشک ونبرد ساکت حق وباطل.نمی دانم تا بحال یک نوزاد را در اولین ساعات تولدش دیده اید یا نه ؟گریه اش نشانه سالم بودنش است .شما با گریه در بقیع  می فهمید که قبل از این در مرحله جنینی بوده اید و  تازه می خواهید متولد شوید،بیرون آمدن از شکم جهالت ورهیدن از دامن غفلت.تازه می خواهید با نور آشنا شوید.کارت تولد شما در بقیع صادر میشود وآغازیدنی متفاوت کلید می خورد.فیلم بقیع نور وصدا نمی خواهد ،تنها تصویر چهار قبر خاکی اشک های تماشاگران را به پهنای صورت جاری می کند.

ترکیدن بغض ها در اینجا  خبر از عقبه ای تاریخی میدهد.این قصه ‍،قصه اکنون نیست .به طفولیتی برمی گردد که پدر ومادر ما را از جا بلند نمی کردند جز با نام علی،از لیوان آب جدا نمی شدی جز با نام قشنگ حسین ودر خانه خدا را نمی زدی جز با واسطه قرار دادن شفیعه روز جزا.به دست وپاهای قطع شده ای برمی گردد که مقابل متوکل کم نیاوردند و صاحبانشان را به کربلا رساندند .بازخوانی ناله های شیعیانی است که به جور زمانه در دم وباز دم تاریخ ،زنده به گور شدند اما دست از ولایت برنداشتند.شمشیر خوردند،تهمت شنیدند ،زیر تانک رفتند اما کم نیاوردند.

البقیع وما ادریک ماالبقیع

ای باءبسم الله خاک ها و ای لیله القدر خلقت که برتر از هزار زمین همگنی ......

ای کرشمه وناز هستی......

ای سکوت زلزله وار......

ای نقطه تلاقی غربت و عزت ......

ای نای تنفس شیعه و ای خط استواء اعتقادات ما......

ای بکرترین نقطه جغرافیای مظلومیت......

ای خال زیبای مدینه...........

ای بقیع...

 

 




برچسب ها : سفرنامه عمره