همین چند ساعت پیش بود که عیال مربوطه به همراه بنده زاده نیم وجبی پاشون رو توی یه کفش کردند که الاّوبلاّ امروز جمعه ای باید ما رو یه جایی ببری.بنده حقیر هم با کلی غرولند مطالعه یک کتاب کلامی را قطع کردم ودر حین لباس پوشیدن گفتم که من باید یه حال معنوی حسابی به اینا بدم!حضرات مذکور ! پرسیدند که حالا قرار است در کجا نزول اجلاس کنیم؟در کوه خضر یا فلکه سالاریه (معروف به فلکه بستنی)؟جواب دادم قبرستون! اول فکر کردند که دارم تشر می زنم ولی در کمال تعجب بار دوم هم گفتم قبرست؛؛؛؛؛؛ون!امروز می خوام ببرمتون قبرستان وادی السلام قم! وسفر درون شهری ما آغاز شد....

از دوازده سال پیش که وارد قم شدم بین همه معروف بود  که مساحت قبرستان های قم بیش از پارک ها وفضای سبز آن است.این جمله که گاه حتی از زبان مسئولین استانی شنیده می شد مشوقی شد برای ما که در این چند ساله در کنار معلومات وسیع ارضی وسماوی مان! مفتخر به نوعی قبرستان شناسی! هم بشویم.

یکی از این قبرستان ها ،فبرستان وادی السلام قم است که در های گرانبهایی چون شهید سعیدی ،نواب صفوی وشهدای پانزده خرداد چهل ودو را در خود جای داده است.به محض ورود به قبرستان کلید حجره نوزده را از نگهبانی گرفتم .همراهان حقیر واقعا در حال شاخ درآوردن بودند که مگه ما اینجا کی رو داریم؟قدم به قدم رفتم ودرب اتاق را باز کردم وآنها عکس چهره ای آشنا را دیدند.مرحوم محیی الدین الهی قمشه ای

قبرستان نوردی! رل مهمی در سلوک معنوی انسانها دارد.به نوعی کمترین فاصله با جهان پس از مرگ را در آنجا احساس می کنی.این احساس به نوعی در بعضی جاها مثل وادی السلام نجف ویا تخت فولاد اصفهان به اوج می رسد.قبرستان ها آرامگاه هایی هستند که در دل خود ناآرامی ها بسیاری را ذخیره کرده اند.خدا می داند که این زیر چه خبر است وچه غوغایی بپاست.طلبکار وبدهکار به هم می رسند.قاتل ومقتول هم سفره می شوند وبعضی هم واقعا در آرامستان خود به سر میبرند تا وقت نفخ صور

قبرستان ها پازل عجیبی هستند.هم نه روزه در ان پیدا می کنی هم نود ساله.پیر وبرنا وزن و مرد وغنی وفقیر هیچ کدام فرقی ندارند.قبرستان نمونه کامل دموکراسی است.تمام ویرایش های دنیایی وفیلتر های این جهانی در آن رخت بر میبندد ودر یک آن تمام پست ومقام در نزد تو به هق هق می افتند ورنگ می بازند.

ومرگ قصه ای حتمی وعمومی است.مولاعلی هر روز مهمان وادی السلام نجف بودند.بسیاری از عرفا همچون سید علی آقای قاضی هم این مسلک را داشته اند.خوبست ما هم گاهی مسافر قبرستان شویم تا بیاد هادم لذات واز بین برنده خوشی های باطل یعنی مرگ بیفتیم.

 




برچسب ها : مرگ