در سال 91 با همراهی بعضی دوستان سفری به هندوستان داشتم. هندوستان، سرزمین معابد و آیین ها، برای خود عالمی دارد که به وصف ناید، بلکه باید رفت و دید. با اینحال دستنوشته هایم از آن سفر بعد از تاخیری چند ساله توسط انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) با عنوان پرسه در دیار معابد در 300 صفحه به زیور طبع آراسته شد.
همانطور که در مقدمه کتاب نگاشته ام اسم و رسم این سفرنامه شاید با بقیه تفاوت هایی داشته باشد. من صرفا برای ثبت روزانه هایم دست به قلم نبرده ام بلکه سعی کرده ام دیدگاهی فعال و نه منفعل دربرابر دیگر ادیان و ایسم های سرزمین هزارآیین داشته باشم. سوغات من از این سفر دغدغه است. امید که به ثمر آید.
قسمتی از متن کتاب با عنوان ترافیک شعائر:
معبد کلمه مهمی در هندوستان است مخصوصا که معابد مختلف از ادیان گوناگونه به نحو مسالمت آمیزی کنار هم قرار دارند. گزافه نیست اگر هندوستان را به مقطعی در مسیر تاریخ تشبیه کنیم که ادیان را از ادیان ابتدایی تا ادیان متکامل در کنار یکدیگر نمایش می دهد.در نگاه بدوی و نخست ظواهر و اسبابی که آنها برای اجرای مناسک ، مراسم و عبادات بکار میگیرند گاه مشترکند و گاه متضاد و البته گاهی هم وام گرفته از یکدیگر به نظر می رسند.
خیابان های زیادی را طی کردیم.این سرزمین برای نگاه های مختلف خوراک های متنوعی را تحویل می دهدچراکه هند را با عینک های گونه گونی می توان مشاهده کرد.گاه کسی آن را از نظر زیست محیطی و طبیعی برانداز می کند گاهی تراکم شدید جمعیت و رها بودن انواع واقسام حیوانات ، - توریستی را به تعجب وا می دارد هم چنانکه ممکن است اهل تجددی به امید صدای کارخانه ای و یا دود پالایشگاهی به این سرزمین قدم نهاده باشد.اما من یک طلبه ام و طبیعتا دغدغه ام با صنف های دیگر در این نوع سفر ها متفاوت است.آنچه مرا به این سرزمین پرآوازه کشاند در درجه اول نه تاج محل و لعل قلعه و ساحل بمبئی بود ، نه درختان استوایی و انواع نادر پرندگان ، نه چهره های سوخته اما امیدوار به زندگی هندوان و نه بهداشت در حد صفر آن.در حقیقت تنوع حیرت آور وگاه گیج کننده ادیان و مکاتب و آیین ها بود که مرا به اینجا کشاند.اگر با این عینک به دور وبرت نگاه کنی نه ترافیک ماشین ها و بوق های کرکننده آن ، بلکه ترافیک بهت آورشعائر ونماد های دیداری و شنیداری است که تو را میخ کوب می کند وتازه می فهمی چرا در کتب فلسفه دین گاه تا صد تعریف برای دین آورده اند!
به معابدی که بعضا همسایه دیواربه دیوار هم هستند خوب نگاه می کنم.همه می خواهند در این دیپلماسی معابد بگویندما هم هستیم. می خواهندبگویند ما را در تقسیم بندی ادیان ، جزء ادیان خاموش و رهاشده به حساب نیاورید بلکه ما زنده ایم و پویا وسرسختانه به حیات خود ادامه می دهیم.اینجا بازاری است که که همه می خواهند به نوعی جنس خود راعرضه کنند گاه در یک بسته بندی توحیدی، گاه با موسیقی سنتی و محلی، گاه با مجسمه های رنگ و وارنگ و حتی گاهی با برهنگی آیینی!!!کم کم حق می دادم به به دانشجویان فلسفه دین خوان دانشگاه های اروپا که چند ماه سختی دوری از تجدد اروپا را به جان می خرند تا چند واحد کارورزی پلورالیسم را در هندبگذرانند. گاه این شعائر آنقدر ظریف است که با کمترین بی دقتی شما به جای مسجد وارد معبد سیک ها می شوید! هم چنین از نزدیک می بینید که بهایی ها به آب وآتش می زنند که خودشان را نه یک فرقه آن هم از نوع ضاله بلکه یک دین معرفی کنند.هم چنین تعجب می کنید از زدتشتی ها که تعدادشان در هندوستان به یک میلیون نفر هم نمی رسد اما بزرگترین اجتماع سالانه شان در این کشور است. حتی مسیحیت کاتولیک هم دست بردار نیست و امید دارد که طی یک سرمایه گذاری عظیم نگاه این جماعت متوجه واتیکان شود.انگار کتاب تاریخ چند صد کیلومتر گشاد شده است و از آدم تا خاتم زنده شده اند و متاع خویش را تبلیغ می کنند. اینجا در و دیوار همه سخن از معنویت می رانند و به زبان بی زبانی می گویند با وجود تمام دین ستیزی ها ، هنوز هم دیانت حرف اول را در جهان می زند.
سوال های گل وگشاد کم کم به ذهنم فشار می آوردند. از یک جهت خوشحال بودم چون با گستره عظیمی از حضور امر قدسی در کره خاکی مواجه می شدم که همه خبر از یک موجود مقدس و ماورائی و مبرا از بداخلافی های بشر صنعتی می دهد و از سوی دگر متحیرم که در این بازار عَکاظ که هر که شعر خویش را باصدای رسا طنین انداز می کند چه آهن ربایی هندو را هندو نگه داشته و مسلمان را مسلمان؟ اینجاست که غیرتت گل می کند و با تمام وجود نگران فرجام یک میلیارد نفر انسان می شوی که با وجود همنشینی با جماعت دویست میلیونی مسلمان ، به هندویی بودن خود افتخاز می کنند.شوخی نیست.صفرهایش را هم که بشماری سرت درد می گیرد و متوجه عمق ماجرا می شوی. خیابان های هند نگاه آدمی را باز تر وفراخ تر می کندکه دیگر نه فقط نگران چند نماز خوان مسجد محل بلکه باید برای جهان طرحی نو را دراندازی.اکنون بیش از یک ششم جمعیت جهان در یکجا جمع شده اند و ندایی غیر آشنا برایم سر می دهند تا شاید از خواب غفلت بیدار شوم و ببینم که ای دل غافل پرونده بت پرستی در جهان هنوز باز است آن هم به گستردگی یک شبه قاره!
اینجا مهمانیِ شعائر است.با عمق جان به لذت مناره و گنبد واذان پی بردم.در طول سفر وقتی وارد یک مسجد می شدم حس قریبی به من خوش آمد می گفت و گویی من از تلاطم یک کفرستان به قطعه ای از بهشت پناه آورده بودم. همگی نماز ها را عمدا طولانی می کردیم تا بیشتر در مسجد بمانیم.در ودیوار مسجد برایمان سخن می گفتند و رنجشان در حفظ یک هویت دینی متعالی و دوران دیده را بازگو می کردند.
حال من مانده ام و یک ارمغان بس سترگ .یک تلنگر بزرگ که دیگر نگویم ونگوییم که در ایران مسجد زیاد داریم ! و اینکه بفهمم چقدر سخت است در منطقه وسیعی از پایتخت ایران هنوز صدای اذان به گوشت نمی رسد و در عین حال چقدر خوشحال می شوی از قدم زدن در کوچه های مرکزی شهرضا که اولش سردر مسجد می بینی و وسطش آبسردکن سقاخانه ای و آخرش هم کاشی های یک حسینیه!
برچسب ها : سفرنامه هندوستان برچسب ها : کتاب جدید