از یک هفته قبل از پایان ماه مبارک، فشارهای داخلی و خانگی و تلفنی همه دست به دست هم دادند که الا و بلاّ باید دو روز تعطیلی عید فطر را برویم یه مسافرت. با اینکه دوست داشتم بعداز دو سال ، مشهد بروم اما جور نشد هم بخاطر کمی وقت وهم ازدحامی که قاعدتا این روزها مشهدالرضا دارد. گفتیم برویم شیراز ترسیدیم که هوا گرم باشد و ناجور. بلاخره در یکی از واپسین سفره های افطاری قرار شد که یکبار هم که شده برویم تهران اما نه برای گذر از آن بلکه برای تهرانگردی. بلاخره در این تغاری که دوازده میلیون نفس کش را در خودش چپانده و نام پایتخت ایران زمین را یدک می کشد لقمه ماستی پیدا می شود برای دیدن و خوردن! شنبه ظهر بعد از خواندن نماز از شهرضا زدیم بیرون. بعد از کلی معطلی در دلیجان ساعت ده رسیدیم قم اما انگار هنوز هلال محبوب شوال خودش را نشان نداده بودبه ده های گروهی که در عرش وفرش به دنبال آن می گشتند. چون هنوز در مورد روز بعد تردید داشتیم کل مسافران در کلبه هشتادمتری حقیر در خیابان چهارمردان قم تلمبار شدند تا ببینند تلویزیون چه می سراید. عید اعلام شد اما دیگر حالی نمانده بود برای رفتن به تهران و شرکت در نماز عید دانشگاه . یکشنبه نماز را در حرم قم خواندیم .من هم با اینکه دوازده سالی است ساکن قم هستم اما چون معمولا تابستان ها نیستم بعد از ده سال در نماز عید فطر قم شرکت کردم.نمازی باشکوه و پر طراوت اما با مجریگری جناب شمس که بجای پنج قنوت می خواست روز عیدی شش قنوت از مردم بگیرد!
بعد از کلی تقلا و نهیب زدن به نسوان جمع جهت تشریف فرمایی به ماشین ها و راه افتادن از قم عملا ظهر یکشنبه رسیدیم تهران. طبق معمول مرقد امام و بهشت زهرا نخستین برنامه هایم بود. تا بحال دربند نرفته بودم.حرفش را در جمع انداختم و بعد عین تبلیغات بعضی بانک ها که بچه ها را به جان بزرگ تر ها می اندازند برای افتتاح حساب کودک و سرمایه فردا و پس فردا و پسین فردا!!!! من هم با همراهی کم سن و سال ها بقیه را راضی کردم که برویم دربند. ماشین ها راگذاشتیم مرقد و یکدفعه کلی شهرضایی ولو شدیم توی مترو. این جماعت با اینکه همگی بغیر از بنده زاده یک ساله ، مترو چندمی بودند آنقدر سرو صدا کردند که مسافران که هیچ ، ساکنان بالای خط مترو هم فهمیدند ماها غریبه هستیم و مسافر. ایستگاه تجریش رسیدن همان وگرفتن یک ون همان وبازدید از دربند در آخرین ساعات بعداز ظهر عید فطر 91 همان. ابتدا فراز کوه را دید زدیم و بعد هم پیاده آمدیم تا پایین. کاسبی زیاد می شد هم خوبش و هم بدش! همه طیفی بودند. از قشر علاف و همه جا گرد گرفته تا جوانک های عاشقی که به رسم توهمات انور آبی در کنار رودخانه کثیف و زباله دانی های دربند! می خواستند تار عشق بنوازند. خیلی ها هم آنجا در بند لواشک های دربند شدند که دم و دقیقه دوره گرد ها و مغازه دارها رنگ و طعم خوش آنها را به رویت می آوردند.دو قوری چایی دم نکشیده تنها سهم خوردنی ما بود در دربند تهران.
امام زاده صالح را هم برای اولین بار زیارت کردم. مخصوصا که هم فامیل ما هم هست!!! شلوغ بود اما کوچک .نیاز شدید دارد به توسعه اما مگر با زمین متری خدات تومن در شمال تهران می شود آجر روی آجر گذاشت! با اینکه تهران قوم و خویش داریم اما ترجیح دادیم شب را مرقد بخوابیم . خوابیدنی که هفت پشت عقبه داشت به طوری که آقا دزده آمد و موبایل گران قیمت و مامانی یکی از همراهان را به جیب زد و رفت به امان خدا! یکشنبه گروه مصیب زده اندر سرقت یک موبایل را بردم برای بازدید درکه. در که خیلی به دلم نچسبید. هم وضع ججابش بدتر بود و هم مناظر دیدنی اش چنگی به دل نمی زد.یک راه باریک بود و صد ها عابری که می خواستند از سرو کول هم بالا بروند. بعد از ظهر هم از بس بچه ها گفتندو روی مغزمان راه رفتند کم کم احساس تکلیف کردم و بردمشان پارک ارم. به باغ وحشش که نرسیدیم اما دمار از شهربازی اش در آوردند مخصوصا که بعضی از وسایل آن یکتاست و در بقیه شهر بازی ها نظیر ندارد. با اینحال بعضی وسایلش دیوانه واراست و مخصوص مجانین و از زندگی سیر شده گان است!همراهان کوچک می خواستند سراغ بازی های خطرناک هم بروند که آن رویم بالا آمد و تهدیدشان کردم به رها کردنشان در تهران بزرگ!!! وقت نماز مغرب رفتم نماز را در نماز خانه پارک خواندم . بزرگ بود و شکیل اما بسیار پرت بود طوریکه که خود تهرانی ها می آمدند از ما آدرس مسجد پارک را می پرسیدند. آخرین برنامه ما هم تمام شد. آمدیم ایستگاه اکباتان و بعد از عوض کردن شونصد تا ایستگاه و حضوری دوساعته در مترو رسیدم به ایستگاه حرم مطهرحکایت داخل قطارهای مترو و بازارچه های دستی که به راه می افتاد خود قصه دیگری است که فرصت گل و گشادی می طلبد اجمالا باید گفت که همه جور جنس خوردنی و پوشیدنی در این مصنوع دراز ده واگنه به فروش می رفت از جوراب و پیشانی بند و لواشک گرفته تا محافظ کنترل و گل به سر و خیلی چیزهای دیگر .
این هم شرح مختصری بود از تهران گردی من در این دو روز!
برچسب ها : خاطره