خانواده کلمه ای کوچک و لاغر اندام اما دراز دامنه  که حاشیه ها و بند وبیل آن آدمی را تا دم مردن که هیچ تا وقت نفخ صور و بساط حساب و کتاب اعمال هم رها نمی کند. سیبل و هدفی  ارزشی برای  رگبارهای فرهنگی متخاصم و کوچک ترین نهاد اجتماعی که انرژی نهفته ای دارد بسی بالاتر از نیروی اتم و صد البته محبوبیتی که آخرین رسول پروردگار با افتخار تمام از آن به عنوان محبوبترین بنیاد هستی یاد نمود . در علوم اجتماعی درباره خانواده یک تعریف کم وبیش مقبولی وجود داردکه بر اساس آن ارکان اساسی خانواده را مرد و زن تشکیل می دهند و نتیجه طبیعی ان هم فرزندانی هستند که از پیوند این دو عنصر به وجود می ایند. این خانواده وقتی قانونی است و از حقوق و مزایای تعریف شده در قانون استفاده می کند که به وسیله ازدواج و قرارداد میان طرفین بر اساس اصول پذیرفته شده در نظام ارزشی و حقوقی جامعه انجام پذیرد.این قرارداد براساس دین و ملیت و حتی جغرافیا ممکن است تفاوت های فاحشی با هم داشته باشد اما دریک چیز مشترکندو آن بی در وپیکر نبودن تشکیل خانواده است!

اما این نه اخر کار بلکه تازه اول ماجرا بود. بد نیست که دغدغه هایی که در گذشته دانشمندان علوم مختلف مربوط با خانواده داشتند را با دغدغه های نامیمون و بیگانه از فطرت انسانی امروز جهان مقایسه و برانداز کنیم. این پرسش که بر اساس معیار های ارزشی علاوه بر تک همسری آیا چند همسری هم مجاز است؟ و یا اینکه فرزند خواندگی چه نقش و جایگاهی در خانواده دارد و آیا شرعا و قانونا جزء خانواده به شمار می رود.و یا مثلا این چالش فراگیر  که برای استفاده و بهره وری از حقوق وسیع خانواده آیا ازدواج دائم شرط است یا همراهی موقت زوجین هم کفایت می کند و خیلی از دغدغه های دیگر اگر چه از سوی ادیان و مکاتب پاسخ های مختلف و حتی متضاد می یافتند اما دریک قانون نانوشته هم سفره بودند و آن اینکه خانواده از یک زن و مرد و براساس یک قرارداد تعریف شده تشکیل می شود و در مرحله بعد است که این سوالات روی کار می آیند.

اما جهان که عوض شد دغدغه ها هم به طور ناشیانه ای عوض شدند و لباس پست مدرنیسم پوشیدند. این جهان مکانیکی آنقدر رنگ باخته و تغییر کرده که در کمال وقاحت آنهم به اسم علم و معرفت تعریف های جدیدی از خانواده به میان آمده است. طبق این سقوط بزرگ اولا خانواده ارزشی ندارد و تازه  اول قرنی( بر وزن اول صبحی!) بحث می کنند که خانواده ضرورت دارد یا نه؟  در مرحله بعد لزومی ندارد که این نهاداجتماعی از دو جنس مخالف تشکیل یابد بلکه دو مرد و دو زن و حتی بیشتر قرارداد می بندند که با هم ازدواج کنند. در این وادی فرزند یک مانع بزرگ است و تنها توجیه فرزند آوری نه ابراز عاطفه والدینی بلکه تولید نیروی کار بیشتر است. البته لازم هم نیست که این فرزند از ارتباط طبیعی میان همسران به وجود امده باشد بلکه می تواند از راه های مختلف به دست آمده و نگهداری شود و چه بسا تبدیل شود به یک کالای صنعتی و قابل فروش و عرضه مشترک! طوری که اگر کسی هوس فرزند کند زحمت بارداری و بچه داری را به خود ندهد و براحتی برود و ان را تهیه کندعین سیب زمینی و پیاز و شاید هم راحت تر!.

خدایا ! چه شده است ؟ ایا ماهیت انسان ( یا همان حیوان ناطق!) عوض شده است و باید بی خیال فطرت مشترک شویم که اتفاقا چنین ادعایی هم در غرب شده است و یا اینکه شهوت و هوس پدر عقل و منطق را در اروده است به طوری که با نفوذ در طبقه روشنفکر و موثر جهان و هم چنین لایه های حکومتی و قانونگذار به راحتی یک هم جنس باز به مجلس سنای آمریکا راه پیدا می کند؟ آیا در اینده ای نه چندان دور می توان از ازدواج به عنوان نهاد کارامد بشریت و خانواده به عنوان هسته مرکزی جامعه آنهم نه فقط در میان دائره المعارف ها و مباحث نظری بلکه در متن زندگی یاد کرد؟.


 




برچسب ها : خانواده برچسب ها : پست مدرنیسم