یکی گفت اسلام آمد و با همه کبکبه و دبدبه اش نتوانست کاری کند. دیگری اما با حوصله و تیزبینی و انصاف گفت: این طور نگو. اسلام با تمام دم و دستگاهش می خواست بیاید اما راهش ندادند. اسلام سالهاست که می خواهد بیاید اما ما فعلا راهش نداده ایم و معطلش کرده ایم پشت دروازه ها و همایش های جنبش نرم افزاری! عجالتا اندازه کفن و دفن میت و قرآنِ اختتامیه جشنواره فیلم فجر وصلوات اول اخبار و  چند فریضه شخصی و مناسکی! به او روی خوش نشان داده ایم تا ببینیم بعدا چه باید بکنیم با این همه تعهد و الگو بودن نسبت به هم کیشانمان واز آن طرف تپیدن در گل و لای خان اول. هنوز در سیاستمان، اجتماعمان ، کار و تحصیلمان، جشن و سرورمان، صنعت و رسانه مان به اسلام ok را نداده ایم. اسلام ما هنوز انشعابش به خانه هامان کشیده نشده است تا بخواهیم صادرش کنیم به بحرین و لبنان و یمن و بعد هم یهوئی بپرد وسط وال استریت. خب ما می خواهیم چه را صادر کنیم؟ نکند مغرور شده ایم به قاهر و ذولفقار و چند مشتری آفریقایی و از همه جا رانده شده؟ صادرات ما قرار است از جنس معنا و اخلاق باشد و نه صرفا چند تکه آهن پیچیده! آیا در اخلاق به مرز خودکفایی رسیده ایم یا هنوز باید مهرها و کفش هایی که به هر قصد و عنوان به سوی سخنران راهپیمایی قم پرتاب شد را جمع و جور کنیم؟ الان بچه های کند هوش هم می فهمند که استکان شربت تا پر نشده باشد سر ریز نمی کند. ما هنوز در اخلاق پر نشده ایم ، سر ریزش پیشکش!

این سر ریز کلمات جوابی کوتاه است به سوالات مطرح شده در انتهای پست قبلی ام!




برچسب ها : دین