در خردادماه سال جاری و در آستانه پنجاهمین سالگرد قمری وفات حکیم فرزانه از کتاب روشنای یادها شامل خاطرات و دست نوشته های حجت الاسلام و المسلمین استاد جعفری(حفظه الله) رونمایی شد. از دو سه سال پیش در دیدارهای متعددی که خدمت نویسنده روشن ضمیر کتاب می رسیدم سخت مشتاق شنیدن خاطراتی می شدم که یا برایم تازگی داشت و یا اینکه می دانستمش اما مرور ان به بیان و سخن ایشان لطف مضاعفی داشت.گاه و بیگاه که به شهرضا مراجعت می کردم به اندک بهانه ای پابه رکاب می شدم برای شنیدن این خاطرات و مخصوصا در تابستان سال گذشته ساعت ها در این زمینه از خدمت ایشان استفاده بردم.خوشبختانه این گنجینه عظیم که به مدد حافظه دقیق استاد جعفری، دستخوش کمترین نسیان و فراموشی شده است و می تواند منبع مهمی برای جریان شناسی اصناف مختلف شهرضا جهت تحقیقات جامعه شناختی و تاریخی باشد، لباس نشر پوشید و به عنوان یک سند مکتوب تاریخی قابلیت استناد و مرجعیت پیدا نمود.کتاب را از حضرت ایشان هدیه گرفتم و در نیم روزی مطالعه کردم چه اینکه این کتاب سیصد صفحه ای معجونی لطیف و روان است که دلنشین و دلربا بوده و بدون وجود دست اندازهای بی مورد نگارشی، همه سنین اعم از خردسال و کهن سال می توانند به بضاعت خود از ان توشه ای برده و با تاریخ معاصر کهن بوم خویش آشنا شوند.

کتاب روشنای یادها با برجسته سازی و نگاه خاص به شئون اجتماعی و دینی صنف روحانیت خدمت بزرگی را به حوزه های علمیه در یادآوری میراث پربهای خویش و ایجاد انگیزه در حفظ و پاسداری ان نموده و از سوی دیگر گام بی بدیلی را در راستای هویت سازی بومی برای مردمان این منطقه برداشته است.در این کتاب خواننده با جریانی پر امتداد از روحانیت دلسوز در قرن معاصر مواجه می شود که با تمام توش و توان خویش سعی در حفظ اعتقادات دینی مردم و بپاداشتن شعائر دینی داشته است.شهرضا، دیاری است که تقید مردمانش به شعائر مخصوصا مراسمات عزاداری خامس آل عبا(ع) زبانزد خاص و عام است به طوریکه به رغم ناملایمات روزگار لاابالی،هم جهانگردان خارجی سفرنامه هاشان خالی از نگارش کم و کیف عزاداری و ضجه های مخلصانه عزاداران قمشه در عزاخانه های گلین و خشتی نبوده و هم امروزه مسافران و عابران این دیار از شور و شوق عجیب شهرضا و سیاه پوش شدن ان در دهه محرم و ایام حزن آل الله به وجد آمده و ان را کم نظیر معرفی می کنند.این ارادت ملکوتی که در سال های دور با هوشمندی بانیان عزای اهل بیت(ع) جهت تضمین استمرار و تداوم آن، با سنت وقف گره خورده است با عث شده است که در این شهر نه چندان بزرگ با بناهایی مواجه شویم که کاربری ان مخصوص عزاداری و اقامه عزای اهل بیت است و از وجب به وجب ان نام حسین بلند می شود.هم چنین افتخار به برآورده کردن نیازهای کوچک و بزرگ عزادران سید الشهدا(ع) چرخه متنوعی از وقفیات را سامان داده است که در انها حتی توتون قلیان مجالس عزاداری(به رسم قدما) هم از قلم نیفتاده است.این بزرگداشت عظیم خود با زبان گویا خبر از عقبه ای سترگ می دهد که خون دل خوردن علما و دغدغه دین داشتن حافظان شریعت در ان نقش محوری داشته است.خوشبختانه در این کتاب حتی روضه خوان های ساده اباعبدالله هم از قلم نیفتاده اند همانانی که شاید از قیل و قال دروس متداول مدارس علمیه و اسم و رسم نجف و قم و اصفهان هم بهره چندانی نبرده بودند اما بکاء و ابکاء خالصانه شان رونق مجالس عزای جگرگوشه زهرای مرضیه بوده و حتی در عصر رضاخانی از پا ننشسته و  نام اربابشان حسین را با اشک و اه ارزانی پدران و اجداد ما کردند.

از سوی دیگرباید توجه داشت که با وجود تلاش های فرهنگ مهاجم غربی برای یکسان سازی فرهنگی که در نتیجه ان تنها یک رفتار بعنوان هنجار و ارزش معرفی می شود (که انهم لابد لیبرالی است!) هنوز هم شخصیت های بومی و محلی نقش بی بدیلی درهویت بخشی به مخاطبان خاص و عام خود را دارند.هنوزدر پیچ و خم دهکده شدن این جهان و درست در اوج پیشرفت خیره کننده صنعت بی اصل و نسب ، همگی ما اندک تعلق خاطری به کاشانه و زادگاه خود داریم و نسبت به ان احساس مسئولیت  می کنیم.اگر در کشوری مثل ایالات متحده امریکا معلمان تاریخ بیشترین حقوق را در نظام آموزشی دریافت می کنند علتش اینست که وظیفه سنگینی بر عهده آنهاست چراکه از یک سو سودای گرفتن و استثمار عالم را دارند و از سوی دیگر تمام بضاعت تاریخی شان به بیش از پنج قرن نمی رسد و تمدنی ندارند که بدان بنازند و فخر فروشی کنند.اما در این سوی عالم ودر جای جای مشرق زمین سخن از اصالتی است که قیمت ندارد و در طول هزاران سال ریشه دوانده و البته همواره سوداگرانی در پی به فراموشی سپردن و در صورت امکان به نابودی کشاندن ان بوده اند.

روشنای یادها کتابی است که جوان شهرضائی با خواندن ان از نزدیک و با تمام وجود لذت اتحاد و همدلی را می چشد و در عین حال سرانجام ناگوار افتراق و عدم اتحاد(چه به نام خانی و مدرسی یا خانی و مسجدی و چه به نام چپی و راستی) درحافظه تاریخی اش جاخوش می کنند.هم چنین اگر بداند همین مردم کوچه و بازار به رهبری علما وصله ناجور بهائیت را برنتابیدند دیگر به راحتی خرقه پوش این و آن نشده و اجازه نخواهد داد که دیگرانی تازه از راه رسیده ( و لو مهمان!) پازل های هویتش را به عناوین مختلف جابه جا کنند. او زمانی را در ذهن خود تصور می کند که چند مجتهد مسلم و صاحب فتوا در این شهر می زیستند که با نفس قدسی شان ،ظلمت و تاریکی را به ستوه می آوردند و با طبع کریمانه شان به رفع اختلاف ریز و درشت مردم کمر بسته بودند.او بعد از این ، جور دیگری و با نگاه متفاوتی از خیابان حکیم فرزانه و حکیم صهبا رد می شودودیگر پوزخندی به نام خیابان حکیم اسدالله نمی زند. خواننده این کتاب سکوت امروزین مسجد خان و کارخانه نوین را بغضی آکنده از فریاد می داند که در آجر آجر آن نهفته و آرمیده است و از آن سو زائر شهرضائی شاید در حجره های پیرامونی ایوان طلای شاه نجف سراغی از عالمان هم شهری اش بگیرد که روزی ملازم و مصاحب مراجع بزرگ تقلید بوده اند.این کتاب برای طلاب جوان هم تلنگری است که هیچ گاه فراموش نکنند که ابروی امروز روحانیت شیعه نه یک شبه و به  ثمن بخس بلکه ذره و ذره و به بهای سنگین حاصل شده است.

به هر روی این کتاب را تحفه جامعی یافتم که به اسم و عنوان پر مغز خویش تا حد امکان وفادار مانده است،هم استحقاق خواندن دارد و هم ارزش معرفی کردن ،تاریخ ناب شفاهی ای که جامه کتابت پوشیده و به مدد اکسیر اخلاص و سوز دل نگارنده ان برای همیشه ماندگار خواهد شد انشاء الله.

پی نوشت: هفته گذشته مراسم تجلیل از جوانان برتر شهرستان شهرضا در فرمانداری تشکیل شد بدون حضور حتی یک طلبه جوان!


 




برچسب ها : شهرضا برچسب ها : کتاب شناسی