شعر قزوه را که خواندم به دلم نشست. چرایش را هم شاید بدانم و شاید نه.قسمت اعظم آن را آورده ام. از یمن شروع می شود تا لوزان. همین دیروز، پنجشنبه سروده، بعد از زیارت قبر شهید آوینی
...
طوفان قاطع!
بادی بدبو
که ول شده است
از معده ی گشاد ملک وهابی!
یمن...
صدای ناگهان بلال
بوی خوش اویس قرن
و انصارالله
خارچشم امپراطوری عثمانی
برادران مالک اشتر
عمار یاسر علی(ع)
باران ناگهان خداوند...
**
در چارشنبه های آخر سال
ده هزار کیلو اورانیوم غنی شده را آتش زدند
تا از رویش بپرند
جان کری
خانوم شرمن
آقای فابیوس
به شرط آن که چهارشنبه سوری را
به رسمیت بشناسند!
سلام و عرض ادب
به بز
به سال بز!
ای کاش ماهواره ها و دیپلماسی نبود
ما در غار می زیستیم
و در امان بودیم
از  سرطان و نطق پریزیدنت ها
از شاخ و شانه کشیدن های بزمچه ها
باختیم،
همان شبی که به گرگ ها دست دادیم
باختیم
نه با کم و زیادی سانتریفیوژها
با خنده ها و مغازله ها و لبخندپرانی ها
باختیم
وقتی که از یمن نگفتیم و دشمن ما
از اسرائیل گفت
نه طعنه نیست**>
بگو بنوازند
بگو به خیابان بریزند
حتی تمام مرغ ها و خروس ها
تمام بوقلمون ها و غازها
به اردوغان خوشامد بگویند
بگو به خانه بیایند با بفرما شام 
با تریپ خفن فراک و به لهجه ی امریکایی
با تریپ من و تو و  بی بی سی و وی او آ
و دور بریزیم
شبکه ی افق را و باران را!
شاید اگر سپاه نبود
موشک های بالستیک را
با رقص های باله عوض می کردند!
تمام شد و رفت
فروختیم پول نقد را
به تخفیف تحریمی!
دماوند را
به جقجقه ای کوکی!
فردو و فردوسی را به قطعنامه ای
عجب زنده کردی زبان انگلیسی و  پاریسی را...
شما فروختید 
باران های موسمی را
به آبنبات و قیچی و ناخن گیر!
ستاره را 
نگاه  نگران شهید آوینی را 
به یک بسته آدامس خارجی !
شما فروختید اشک های آرمیتا و علی رضا را
به روبانی بنفش 
 ما در ژنو
سی و پنج بر هیچ باختیم
حتی خیال کنید سه بر یک
مثل بازی سوئد با ما
یا سیصد بر یک
چه فرق می کند وقتی 
در منطق شما
یک بزرگتر از سیصد است!
حالا ما مانده ایم
عقابانی در جعبه های کبریت!
باید از بیست درصد آگاهی خود
هفده درصد را دور بریزیم!
باید به انتظار پوست تخم مرغ اسرائیلی بنشینیم
تا سوخت هسته ای ما
از تل حبیب برسد لابد...
حبیبی آه حبیبی!
شما را به پوست هندوانه ی اتمی بشارت می دهم
حبیبی آه حبیبی!
اجر شما با شرکت حاج حسین سوهانی و ظریف
حبیبی آه حبیبی!
مگر که بود دلواپس نخست؟
غیر از امام خمینی!
مگر دلواپسان عشق که بودند؟
غیر از شهیدان؟
حالا چرا دلواپسی فحش می شود؟
و می نشیند در دهان مفتی و 
می نشیند بر دهان  جماعت انیستیتو گوگوش!     
و ما یادمان می رود
که نام شهیدان هسته ای چه بود؟
و ما فقط به کلیدهای شکسته فکر می کنیم
در پشت درهای باز!
و ما فقط به تویتر فکر می کنیم
به فیس بوک و اینیستاگرام
و یادمان رفته ست
هنوز روح الله
عظیم ترین نام است
و نام این چند وزیر خارجه و
این چند دور و بری هایش
از یاد می روند
بعد از کشیدن این همه هورا برای فتحعلی شاه قاجار!
ظهور یک حسن علی منصور!
حراج عشق و پپسی
دوباره قطعنامه ی پانصد و نود و هشت
دوباره کشتی ها را بار کردند
اراک و فردو و باران را با هم
برادران معمرالقذافی!
و بار کشتی تان کنید
قبر شهید شهریاری را...
و بار کشتی تان کنید
پاهای قطع شده را...
و بار کشتی تان کنید
شعر را و انقلاب خمینی را؟
و بار کشتی تان کنید 
دلواپسان زخم خورده ی این انقلاب را
و پر کنید انبارهاتان را 
از پس مانده های بی خیالی و بشکن بشکن
و یادتان باشد
این ها صاحب دارند
و قهوه های فرانسوی ژنو
شکلات های انگلیسی لوزان
قیمت نان سنگک را پایین نمی کشند
دارد چرخ مردم ما می چرخد
دارد چرخ های پورشه ها می چرخند
در سال همزبانی و همدلی!
سکوت نمی کنم
در برابر این همه ترکمان چای
این همه ترکمان قهوه و نسکافه
**
تنها به خیابان می زنم
با گوجه فرنگی های له شده
و می کوبم
به صورت اردوغانها
به صورت روزنامه های سازشکار
به صورت آقاخان های نوری و
امیرکبیرهای قلابی...
و این منم هنوز
حنظله ای به نام شعر
و آمده ام دوباره بوق بزنم که:  آی ی ی مردم!
مواظب  باشید
می خواهند با چند آب نبات قیچی 
کدخدا را خدا کنند
و شیطان را        
برای همیشه با خدا آشتی بدهند!