گفته اند، تلفن زده اند و پیامک داده اند، پیغام پشت پیغام که چرا کم نویس شده ام. گفته ام اتفاقا در این ماه ها پر نویس شده ام و سخت مشغول تحقیقات. با اینحال از رفقای مجازی غافل نیستم. سوژه نوشتن هم کم نبوده است اما گاه نه رمقی بوده است برای رسانه ای کردنش و نه حال خوشی برای تفکر درباره آن...
سال قبل استادم حضرت آیت الله علیدوست در درس خارج فقه خاطره ای را که خود از زبان رایزن فرهنگی ایران در روسیه شنیده بودند را نقل کردند. دو هفته قبل که استاد جهت مراسم شروع سال تحصیلی حوزه علمیه شهرضا تشریف فرما شده بودند به مناسبتی این خاطره را مجددا نقل کردند که ذکر آن خالی از لطف نیست. رایزن فرهنگی ایران نقل کرده بود که به دعوت یکی از دانشگاه های روسیه عازم غرب این کشور شدم. قاعدتا در کشوری که بزرگی آن به گونه ای است که اختلاف ساعت درشرق و غرب آن به یازده ساعت می رسد این گونه سفرها با هواپیما انجام می شود. بعد از خروج از هواپیما تا مقصد نیم ساعتی با ماشین فاصله بود. در بین راه در کنار کلیسایی مشاهده کردم که دو کشیش در حال هدیه دادن کتابچه هایی هستند و حسابی هم سرشان شلوغ است. به حس کنجکاوی ماشین را متوقف کردم و به سمت آنها رفتم. بعد از خوش و بشی مختصر از آنها پرسیدم این کتابچه ها چیست و به چه منظور آنها را به مردم می دهید؟ آن دو کشیش جواب دادند که این کتابچه ها ، کتاب ارتباط و دردو دل با خداست که آنها را به صورت رایگان به هم کیشانمان و بقیه مردم هدیه می دهیم. یکی از آن جزوه ها را درخواست کردم. با کمال میل خواسته مرا اجابت کردند و یکی از آنها را به من دادند. از آنها خداحافظی کردم و سوار ماشین شدم.کتاب نویسنده ای نداشت و به زبان روسی نوشته شده بود.شروع به خواندن کردم... ستایش از آن خداوندی است که هیچ چیزی نمی تواند مانع بخشش و عطای او بشود ... هر چه می خواندم گو اینکه به من نزدیک تر می شد... در لطافت و ذوق چیزی کم نداشت یک به یک نعمت ها را برشمرده بود از رحم مادر و گوش و چشم و قلب تا نعمت هدایت و رسیدن به خدا...تا آخر خواندمش . هر چه به پایان می رسیدی عرفان اوج می گرفت که خدایا تو آشناترینی برای من ... و تازه فمیدم که این جزوه ترجمه روسی دعای عرفه سید الشهداء است.
و دعای عرفه چه زیباست؟ چه در صحرای عرفات و بین الحرمین و پشت مرز خسروی و چه در روسیه،پشت دیوار یک کلیسا، بی نام و نشان...