سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
تدبر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 788824
  • بازدید امروز: 36
  • بازدید دیروز: 49
  • تعداد کل پست ها: 278
درباره
سیدمحمدحسن صالح[90]

منم مثل خیلی ها توی این عالم نفس می کشم . فقط دلم میخواد که زمین وزمان رو آلوده نکنم!

جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
وصیت شهدا
وصیت شهدا
کاربردی



ابر برچسب ها
دین[46] ، شهرضا[35] ، سیاسی[27] ، انقلاب[20] ، خاطره[18] ، سفرنامه هند[15] ، امام حسین[12] ، حجاب[10] ، پست مدرنیسم[10] ، سفرنامه عمره[9] ، رسانه[7] ، قم[7] ، انتخابات[7] ، امام زمان[7] ، اخلاق[5] ، امام رضا[5] ، غدیر علی ممیز[5] ، شادی[4] ، اجتماعی[4] ، پیامبر اکرم[4] ، حضرت معصومه[4] ، حضرت زهرا[3] ، دعا[3] ، انتخابات[3] ، امام خامنه ای[3] ، صبر[3] ، علم[3] ، عبادت[2] ، ماهواره[2] ، مرگ[2] ، مقاله[2] ، نوروز[2] ، سینما[2] ، سفرنامه هندوستان[2] ، زن[2] ، امام حسن عسکری[2] ، ازدواج[2] ، امام جواد[2] ، دوستی[2] ، خانواده[2] ، فلسطین[2] ، کتاب شناسی[2] ، کودک[2] ، شهادت[2] ، حضرت زینب[1] ، حکمت الهی[1] ، حوزه[1] ، بدعت[1] ، ترافیک[1] ، تهاجم فرهنگی[1] ، جنگ نرم[1] ، چهارشنبه سوری[1] ، امام حسن[1] ، اسرائیل[1] ، احترام به والدین[1] ، اخلاق[1] ، اربعین[1] ، آزادی[1] ، امام خمینی[1] ، امام سجاد[1] ، امام صادق[1] ، امام عسکری[1] ، امام علی[1] ، سفر نامه عمره[1] ، سفرنامه بوشهر[1] ، رضاخان[1] ، سفرنامه کردستان[1] ، شب قدر[1] ، شهید بهشتی[1] ، شهید مطهری[1] ، شیطان[1] ، هندوئیسم[1] ، ولایت فقیه[1] ، وهابیت[1] ، کتاب جدید[1] ، مسیحیت[1] ، معرفی کتاب[1] ، مفاتیح الجنان[1] ، عوض حیدرپور[1] ، عید غدیر[1] ، کودک[1] ، ماه رمضان[1] ، ماه شعبان[1] ،

خدا کنه که خدا بخواد کسی داماد بشه آنهم داماد چه قماش افرادی !شاه عباس صفوی ،شخص اول مملکت وصاحب تخت وتاج سپاهان!قبل از افاضاتم یه نکته بگم واون هم اینکه بحث دختران فراری به امتداد تاریخ سابقه داشته است .حداقل در مورد طبقه ثروتمند که اسناد تاریخ در این مورد گردو خاک زیادی به پا کرده اند.یکی از این دختران فراری ،فرزند زیباروی شاه عباس صفوی بوده است که شبی با پدرش  جر وبحث شدیدی می کند(تا بحال موضوعش را کسی کشف نکرده که این دعوا سر این بوده که چرا ماشین ندارم ویا اینکه چرا نمی گذاری سوار ماشین شوم؟!)خلاصه اینکه دخترک از قصر فرار میکند ودر کوچه های اصفهان بدنبال سرپناهی می گردد.اما از آنجا که طبق قانون نیوتن دیواری کوتاه تر از ما آخوندها پیدا نمی شود در اواخر شب صاف سرش را می اندازد پائین و وارد مدرسه صدر بازار می شود.باز طبق قانون صراط مستقیم ،مستقیم می رود در حجره روبرو که از آن طلبه ای فقیر اما سخت کوش ومهذب بنام شیخ محمد باقر استرآبادی بوده است.صاحب حجره تا می آید تشخیص هویت دهد که مهمان ناخواسته اما خدا خواسته ! از نظر سنی در حکم مادرش است یا مادر بزرگش ،شاهزاده فراری شمشیر را از رو می کشد و می گوید اگر لب تر کنی وسین جین به راه بیندازی به سران جنبش سبز می گویم که پرونده مفصلی با اتهام دزدیدن ماهپاره ای چون من برایت چاق کنند .آنوقت سروکارت با دربار است وکرام الکاتبین.







سخت درگیر امتحاناتم هستم وبه همین خاطر خیلی وقت  آب ونان دادن به پاره تن مجازی ام را ندارم اما از آنجا که همه آره!ما هم آره!      گفتم چه بنویسم که راحت الحلقوم بروبچ باشد یادم به شعری افتاد که ذکر حال خیلی از جوانان دوران ماست.نسل پفک نمکی همراه با روغن نباتی اضافه!به وقت کار بی حال وبه وقت عار با حال! البته تتمه ای دارد که جواب نسل روغن حیوانی وگردو وسنجد است .همانها که فکر می کنیم هم قطار دراز گوش ها هستند وچیزی نمی فهمند .بله شاید از  کامپیوترووب کم واینترنت سر در نیاورند ولی وقتی می  خواهند نیم رو درست کنند به دنبال سیخ کباب نمی روند !

گفتا پدر تو جلوه خوبان ندیده ای                       زلف سیاه وموی پریشان ندیده ای

نشسته ای به گوشه ای ز درد عاشقی            در این میان رسیدن جانان ندیده ای

شرح:

ای پاپی محترم

گذشت آن دورانی که صاف بعد از بیابان بردن گوسفندان می رفتی پای سفره بخت وبعد هم چیزهایی می دیدی که در ذهنت هم پر نمی زد!خب حق هم داشتی چون نه اینترنتی بود ونه سایت وعکس وبلوتوث مبتذلی.اما کجائی ببینی در قرن بیست ویکم به مدد مواد آرایشی سنگ پای قزوین هم ماه شب چهارده می شود.آخر شما که لب به پیتزا نمی زنید ووقتی به طور اتفاقی وارد کافی شاپ می شوید فکر می کنید که برق رفته است چه جور عشق را می فهمید.گذشت آن دوره ای که نهایت فرکانس عشق شما سر کوچه بود ودر خانه همسایه .امروز تبریزی عاشق مشهدی می شود وبندری عاشق شمالی.بچه ها همه بازار مشترک شده اند ،پدر از خاوران ومادر از باختران،متولد شده شمال ،تربیت یافته مرکز وفعلا ساکن جنوب!پدر ،ما به مدد تکنولوژی لرستان را به کردستان برده ایم وکردستان را به قلب لرستان،خلاصه اینکه شما با بوی چراگاه وروغن سوخته بیشتر آشناترید تا اخرین نوع اودکلن های کوچه بازاری!

جواب پدر:

گفتا پسر ،تو سفره بی نان ندیده ای                 آه وفغان وناله طفلان ندیده ای

نشسته ای به گوشه ای ز درد قرض خواه       در این میان رسیدن مهمان ندیده ای

شرح:

بدبخت ،شما که ماه عسل ندارید ما داشتیم .ماه عسل شما ماه مرباست ،ماه روغن وازلین است .با دیدن اولین  قبض آب وبرق ودر آینده قبض آفتاب!دچار کوفتولوژی عشقی می شوید .علاقه های شما روزنامه ای است .در موبایلتان همه اسمی پیدا می شود از کبوتر وغزال وآهو تا صحرا وسبزینه و... حالا ما با حیوانات بیشتر  می گردیم یا شما! زمان ما با چادر سفید به خانه شوهر می آمدند وبا کفن سفید برمی گشتنداما حالا با بنز سیاه می آیند وبا روی سیاه برمی گردند.

بچه جان ،آنروز که تو به اقیانوس می گفتی آقا یونس وبه آلبالو می گفتی آب لولو من داشتم تو را آب وغذا میدادم.عشق وقتی خوب است که ماندگار باشد.باطوفان حوادث عقل از سرت نپرد مخصوصا وقتی که تا خرخره زیر قرض باشی وآنوقت یک مشت مهمان از نوع اتیوپیائی روی سرت خالی شوند.

منتظر حاشیه های شما هستم.




برچسب ها : ازدواج