سخت درگیر امتحاناتم هستم وبه همین خاطر خیلی وقت  آب ونان دادن به پاره تن مجازی ام را ندارم اما از آنجا که همه آره!ما هم آره!      گفتم چه بنویسم که راحت الحلقوم بروبچ باشد یادم به شعری افتاد که ذکر حال خیلی از جوانان دوران ماست.نسل پفک نمکی همراه با روغن نباتی اضافه!به وقت کار بی حال وبه وقت عار با حال! البته تتمه ای دارد که جواب نسل روغن حیوانی وگردو وسنجد است .همانها که فکر می کنیم هم قطار دراز گوش ها هستند وچیزی نمی فهمند .بله شاید از  کامپیوترووب کم واینترنت سر در نیاورند ولی وقتی می  خواهند نیم رو درست کنند به دنبال سیخ کباب نمی روند !

گفتا پدر تو جلوه خوبان ندیده ای                       زلف سیاه وموی پریشان ندیده ای

نشسته ای به گوشه ای ز درد عاشقی            در این میان رسیدن جانان ندیده ای

شرح:

ای پاپی محترم

گذشت آن دورانی که صاف بعد از بیابان بردن گوسفندان می رفتی پای سفره بخت وبعد هم چیزهایی می دیدی که در ذهنت هم پر نمی زد!خب حق هم داشتی چون نه اینترنتی بود ونه سایت وعکس وبلوتوث مبتذلی.اما کجائی ببینی در قرن بیست ویکم به مدد مواد آرایشی سنگ پای قزوین هم ماه شب چهارده می شود.آخر شما که لب به پیتزا نمی زنید ووقتی به طور اتفاقی وارد کافی شاپ می شوید فکر می کنید که برق رفته است چه جور عشق را می فهمید.گذشت آن دوره ای که نهایت فرکانس عشق شما سر کوچه بود ودر خانه همسایه .امروز تبریزی عاشق مشهدی می شود وبندری عاشق شمالی.بچه ها همه بازار مشترک شده اند ،پدر از خاوران ومادر از باختران،متولد شده شمال ،تربیت یافته مرکز وفعلا ساکن جنوب!پدر ،ما به مدد تکنولوژی لرستان را به کردستان برده ایم وکردستان را به قلب لرستان،خلاصه اینکه شما با بوی چراگاه وروغن سوخته بیشتر آشناترید تا اخرین نوع اودکلن های کوچه بازاری!

جواب پدر:

گفتا پسر ،تو سفره بی نان ندیده ای                 آه وفغان وناله طفلان ندیده ای

نشسته ای به گوشه ای ز درد قرض خواه       در این میان رسیدن مهمان ندیده ای

شرح:

بدبخت ،شما که ماه عسل ندارید ما داشتیم .ماه عسل شما ماه مرباست ،ماه روغن وازلین است .با دیدن اولین  قبض آب وبرق ودر آینده قبض آفتاب!دچار کوفتولوژی عشقی می شوید .علاقه های شما روزنامه ای است .در موبایلتان همه اسمی پیدا می شود از کبوتر وغزال وآهو تا صحرا وسبزینه و... حالا ما با حیوانات بیشتر  می گردیم یا شما! زمان ما با چادر سفید به خانه شوهر می آمدند وبا کفن سفید برمی گشتنداما حالا با بنز سیاه می آیند وبا روی سیاه برمی گردند.

بچه جان ،آنروز که تو به اقیانوس می گفتی آقا یونس وبه آلبالو می گفتی آب لولو من داشتم تو را آب وغذا میدادم.عشق وقتی خوب است که ماندگار باشد.باطوفان حوادث عقل از سرت نپرد مخصوصا وقتی که تا خرخره زیر قرض باشی وآنوقت یک مشت مهمان از نوع اتیوپیائی روی سرت خالی شوند.

منتظر حاشیه های شما هستم.




برچسب ها : ازدواج