در اخبار آمده بود که رمان (نامیرا) به چاپ سیزدهم رسید. نامیرا اثری داستانی است از صادق کرمیار. ساده و گیراست. حال و هوای یک مقطع تاریخ ساز را بیان می کند که عزایش هنوزکه هنوز است تازه است...کربلا. واقعه ای لو رفته که مخاطبش آخرش را می داند و باز نویسی اش کار هر کسی نیست. کتاب نامیرا جامعه شناسی مردم کوفه در قالب یک رمان است همراه با چاشنی یک ماجرای عاشقانه میان دو شخصیت به نام های ربیع و سلیمه.این کتاب که بر پایه وقایع تاریخی و نه تخیلات نویسنده خلق شده به شخصیت های متفاوتی می پردازد که در راستای دعوت سید الشهداء (ع) به پیکار با ظلم عکس العمل های متفاوتی از خود نشان می دهند. برخی مانند انس بن حارث کاهلی ، قاطع و مستحکم، قبل تر از محرم ، در بیرون کوفه خیمه زده ومنتظر رسیدن یار است.اما برای همه نماز خوان های کوفه تصویر اینقدر هم شفافیت ندارد. عبدالله بن عمیر کوفی، که در راه اسلام کم شمشیر نزده است، در ابتدای امر این سوال برایش وجود دارد که چرا فرزند پیامبر جلوی خلیفه پدربزرگش ایستاده است؟ عبدالله بن عمیر و همسرش ام وهب چون بر پایه یک تفکر صادقانه حرکت می کردند و حتی مخالفتشان هم حساب و کتاب داشت سرانجام خداوند حق را نشانشان داد و در آخرین لحظات به سپاه داد علیه بیداد پیوستند و با شهادتشان جاودانه شدند. اوج هیجان خواننده این کتاب زمانی است که با تمام وجود لمس می کند کسی که در ابتدای امر چند موتوره علیه یزید به زبان می شورید، به عبدالله بن عمیر خرده گرفت که راحت طلب و محتاط است، دامادی از غیر قبیله اش را برگزید صرفا بخاطر علی دوستی اش، اما روز عاشورا همگان او را سوار بر اسب ، تحت امر عمر سعد دیدند.اینجاست که بایدگفت شهادت مظلومانه امام حسین (ع) را نه در صداقت تردید ناپذیر انس بن حارث کاهلی،نه در رذالت بی بروبرگرد شمر بن ذی الجوشن ها بلکه در هوا و هوس کسانی چون عمرو بن حجاج مذحجی باید یافت.
در این کتاب هم به درد کوفیان اشاره شده است و هم به درد شناسی استاد عبیدالله بن زیاد! عبیدالله یک جامعه شناس بود. می دانست هر اعتراضی از یک درد برخاسته است. اما این درد چیست؟ درد دین ؟ درد کم رنگ شدن احکام شریعت؟ و یا درد فقر؟ درد کمبود اجتماعی؟ درد دیده نشدن و به حساب نیامدن؟ کوفه یک درد بزرگ داشت و آن اینکه در مقابل شام کم آورده بود.داخل این درد نیز دغدغه ها متفاوت اما همر نگ است. یکی امید دارد به منالی برسد. دیگری پست را می خواهد حال چه همراه حسین و چه در معیت دشمن حسین. اینکه عبیدالله سفره هجده هزار نامه را جمع کرد همین درد شناسی بود. صدای جرینگ سکه ها به مثابه نغمه های بلبلان خوش الحان خیلی ها را به سکوت واداشت. برخی دیگر سریع به یک مکر و حیله و ظاهر سازی فریب خوردند. و دیگرانی هم بخاطر اراده پائین به مختصر عربده و لاف زدنی ، واپس زدند. در این کش و قوس بلاخره حقیقت خودش را نشان داد. حقیقتی که بر اساس( کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا) ماندگار و (نامیرا) است اما به چه قیمتی؟ خون بهترین عزیزان خدا.
(نامیرا) یک دوره فتنه شناسی و لمس کردن نشستن غبار بر چهره نورانی حقیقت، با تمام وجود است. گو اینکه دغدغه و نیت هم چنان که روایات هم فریاد زده اند، حرف نخست را می زند. ما برای شناخت یک حادثه نه صرفا لایه ظاهری آن را ، بلکه باید لایه های پوشیده آن را نیز واکاوی کنیم. اینکه سپاه هزاران نفری مسلم در غروب به عدد انگشتان دست کاهش می یابد فقط ظاهری است که تا عمق ماجرا برای مخاطب تفهیم نشود عزاداری اش صرفا برای یک مظلومیت و احساسی خواهد بود .
در سالگشت نهم دی جای خالی یک (نامیرا) هم احساس می شود. نامیرائی که نه فقط در تقویم رسمی کشور بلکه در دل ها و اندیشه ها نامیرا شد. شنیدم رهبر انقلاب فرموده اند: هر کس می خواهد فتنه هشتاد و هشت را بشناسد این کتاب را بخواند. گو اینکه نه فقط آن فتنه بعید، بلکه این فتنه قریب هم (نامیرا)ئی می خواهد. اینکه در اردوگاه نخست وزیر امام ، عکس امام پاره می شود باردار فتنه ها و نیت های پشت پرده زیادی است.پس نه یک (نامیرا) بلکه (نامیرا) ها باید.
برچسب ها :
انقلاب