تاریخ :شنبه دوم مرداد1389

ساعت دوازده خودم را به پارک ریحانه رساندم .محوطه ای نزدیک کمربندی قم والبته روبروی نمایشگاه بین المللی!!!قم.با اینکه مدیر کاروان تاکید کرده بود که در وقت بدرقه خانواده های ساکن قم نیایند تا هم کارها سریع انجام شود وهم مجردها حالشان گرفته نشود اما از داخل شهر که هیچ از شهرهای اطراف هم بصورت کاروانی برای بدرقه آمده بودند .بعد از حدود یکساعت معطلی به طرف تهران وفرودگاه مهرآباد به راه افتادیم.چهار اتوبوس پر از آخووووووند که تقریبا همگی نسبت به سکوت وسر جا نشستن حساسیت منفی وشدید دارند!در اتوبوس کم کم ظرفهای یکبار مصرف رویت شد وما دست بر شکم فکرکردیم ناهاری در کار است اما یک کشک ساییدنی بیش نبود .ظرفها پر از میوه ها وساندیس هائی بود که غلط نکنم از جلسه چهارشنبه روی دست مدیر کاروان باد کرده بود .به بزرگواری خودمان بخشیدیم وحواله کردیم به شام داخل هواپیمای سعودی.

نزدیک ساعت سه به فرودگاه رسیدیم .نماز شکسته مان را شکسته شکسته خواندیم ومنتظر شدیم که ما منتظران را به سالن انتظار راهنمایی کنند.نمی دانم آیا فرودگاه مهر آباد اینهمه طلبه را یکجا به خود دیده است یا نه ؟امیدوارم برکات سرریز نشود.در جلسه چهارشنبه گفتند که نود درصد کاروان از جمله خودم حج اولی هستند اما در فرودگاه فهمیدم که نه آقا !قضیه فقط این نیست بلکه  حدود نصف کاروان اصلا تابحال فرودگاه را ندیده اند !  یاد ده سال پیش افتادم واولین سفر هوائی ام به مشهد همراه با خانواده ودوستان. امیدوار بودم که هواپیما تاخیر ی از نوع ایرانی نداشته باشد.با پنجاه دقیقه معطلی ساعت شش بعداز ظهر هواپیما پرید.خدمه هواپیما بیشتر از جنوب شرق آسیا هستند با لهجه وزبانی کاملا عجیب وخنده دار ،خیلی سعی کردیم آبرو داری کنیم اما نشد که نشد .چاره ای نیست بلاخره طبق فرموده قرآن اختلاف زبان ها هم از آیات ونشانه های  الهی است.در این میان فقط یک خدمه مصری بود از شهر اسکندریه .با او انگلیسی اختلاط مختصری کردم .هم پروازی های ما که دو کاروان از استان تهران بودند با تعجب نگاه می کردند.شاید از نزدیک یک طلبه انگلیسی گو را ندیده بودند.بعضی هاشان آمدند از باب رو کم کنی دو کلمه انگلیش اسپیکینگ کنند اما بعد از خجالت یادشان رفت خداحافظی کنند.

دو ساعت وچهل پنج دقیقه گذشت .آرام وبی دغدغه ،فرود نزدیک می شود وصلوات ها هم لحظه به لحظه بلند تر .کنار دستی ام صدایش صلواتش بیشتر شبیه جیغ زدن بود .گفتم اخوی بی خیال ،یه چند تاشو بذار واسه برگشتن .بعد هم خودم داد زدم :ایشاالله لال نشی بلند صلوات

پرواز نشست .فرودگاه مدینه یک فرودگاه نقلی وبامزه است .برخلاف شنیده ها بیش از یک ربع در فرودگاه معطل نشدیم .نه از عکس برداری خبری بود ونه از اثر انگشت گرفتن .شاید هم ترسیده بودند ومی خواستند  زودتر از شر ما راحت شوند .

مستقیم رفتیم هتل دره اندلس.دقیقا روبروی مسجد النبی .بعد از گرفتن غسل زیارت وخواندن نماز به راه افتادیم  برای زیارت قبر پیامبر .خدا دعایم را مستجاب کرد .در کمتر از بیست چهار ساعت از گذاشتن آخرین پستم در وبلاگ چشمم به گنبد سبز رسول الله  افتاد ......

 

 

 

 




برچسب ها : سفر نامه عمره