نه اینکه خاطره باز باشم ولی بخدا وقتی به بعضی خاطرات کودکی ام سرک می کشم نمی خواهم به راحتی از آنها دل بکنم....شب های ماه رمضون،با قدم هایی کوتاه اما تند،دستانی فشرده در دستان پدر،محروم از هرگونه وسیله نقلیه ولو در حد ژیان!در سرمای نه چندان معتدل زمستان...اما ناگهان وارد محیطی گرم ،باصفا وشلوغ می شوم به نام مسجد،نشسته پای منبر خطیب ونگاه های کودکانه ای که به دنبال ظرف زولبیا و بامیه این سو و آن سو کشیده می شود! دعا را شروع می کنند ،با اینکه ابوحمزه را کامل می خوانند ولی همه تا آخر پای کارند....
همه چیز خوب پیش می رفت تا اینکه قرار شد عمو تلویزیون هم مسلمان و اهل روزه شود،چه اینکه قبلا تنها مرغ سحر خوانی بود که بعض جماعت شهر نشین را از خواب شیطانی بیدار می کرد ولی حال قرار بر این شد که مسجد را به داخل چاردیواری ها بیاورد.به مرور زمان واقع شدن ماه رمضون در تابستان وکوتاهی شب ها هم مزید بر علت شد که جماعت عظیمی از ابوحمزه خوان ها میخ کوب جعبه جادویی و فیلم های آن شوند.فیلم هایی که اگر چه در سالیان نه چندان دور مایه های خوبی برای طنز و خنداندن ملت داشتند اما این اواخر بیشتر به موضوعاتی مثل قتل ومردن و زیر ماشین رفتن و... می پردازند.این کارناوال تصویر از قبل از افطار شروع می شود تا وقتی که چشمانت پر از خواب می شود.این وسط هم منتی بر جامعه ایمانی نهاده وبه امت مسلمان حدود پنجاه دقیقه فرصت داده اند تا به مسجد روند وکسب فیض کنند...
بگذریم که شاید بعض چیزهاست که من صالح از آن بی خبرم.از نبرد رسانه ای با رقیبان غیر منصف آن ور آبی گرفته تا اعتقاد به اینکه مسجد در محیط چند رسانه ای دیگر کارآیی سابق را ندارد و شاید هم اصل روزه گرفتن ویا نگرفتن مردم!
در جایی خواندم که وقتی تلویزیون اختراع شد آن را در خدمت مذهب ومعنویت معرفی کردندبه این امید که بجای رفتن مردم به معبدها ،دیر وکلیسا را به خانه ها بیاورند.شاید در میان جماعت خوش بین مسلمان هم این فکر رسوخ کرده باشد که تلویزیون ما را به نوعی مسجدی می کند و مسافت ها را به صفر می رساند.اما یکی نیست بگوید(فاخلغ نعلیک فانک بالواد المقدس طوی)کجا ونیمه های شب دستی به خربزه ودستی به دوش یار داشتن وپای مراسم احیاء تلویزیون پا را دراز کردن کجا؟ والله العالم
برچسب ها : رسانه