سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
تدبر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 789250
  • بازدید امروز: 63
  • بازدید دیروز: 76
  • تعداد کل پست ها: 278
درباره
سیدمحمدحسن صالح[90]

منم مثل خیلی ها توی این عالم نفس می کشم . فقط دلم میخواد که زمین وزمان رو آلوده نکنم!

جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
وصیت شهدا
وصیت شهدا
کاربردی



ابر برچسب ها
دین[46] ، شهرضا[35] ، سیاسی[27] ، انقلاب[20] ، خاطره[18] ، سفرنامه هند[15] ، امام حسین[12] ، حجاب[10] ، پست مدرنیسم[10] ، سفرنامه عمره[9] ، رسانه[7] ، قم[7] ، انتخابات[7] ، امام زمان[7] ، اخلاق[5] ، امام رضا[5] ، غدیر علی ممیز[5] ، شادی[4] ، اجتماعی[4] ، پیامبر اکرم[4] ، حضرت معصومه[4] ، حضرت زهرا[3] ، دعا[3] ، انتخابات[3] ، امام خامنه ای[3] ، صبر[3] ، علم[3] ، عبادت[2] ، ماهواره[2] ، مرگ[2] ، مقاله[2] ، نوروز[2] ، سینما[2] ، سفرنامه هندوستان[2] ، زن[2] ، امام حسن عسکری[2] ، ازدواج[2] ، امام جواد[2] ، دوستی[2] ، خانواده[2] ، فلسطین[2] ، کتاب شناسی[2] ، کودک[2] ، شهادت[2] ، حضرت زینب[1] ، حکمت الهی[1] ، حوزه[1] ، بدعت[1] ، ترافیک[1] ، تهاجم فرهنگی[1] ، جنگ نرم[1] ، چهارشنبه سوری[1] ، امام حسن[1] ، اسرائیل[1] ، احترام به والدین[1] ، اخلاق[1] ، اربعین[1] ، آزادی[1] ، امام خمینی[1] ، امام سجاد[1] ، امام صادق[1] ، امام عسکری[1] ، امام علی[1] ، سفر نامه عمره[1] ، سفرنامه بوشهر[1] ، رضاخان[1] ، سفرنامه کردستان[1] ، شب قدر[1] ، شهید بهشتی[1] ، شهید مطهری[1] ، شیطان[1] ، هندوئیسم[1] ، ولایت فقیه[1] ، وهابیت[1] ، کتاب جدید[1] ، مسیحیت[1] ، معرفی کتاب[1] ، مفاتیح الجنان[1] ، عوض حیدرپور[1] ، عید غدیر[1] ، کودک[1] ، ماه رمضان[1] ، ماه شعبان[1] ،

همین دو ساعت پیش بود که یکدفعه هوس کردم بروم زیارت .حرم غلغله بود از بس که زائر آمده بود.کوچک وبزرگ ، ترک ولر و بلوچ، چادر به سر و بچه به دوش،کم حرف و پرحرف، مجردی و یا با خانواده  همه مقصدشان یک جاست.انگار که قرار است همه نگاه ها یکی شود و صاف زل بزند به یک ضریح نقره ای.از صحن ساحلی که منسوب به جوادالائمه علیه السلام است وارد حرم شدم و چشمانم را مهمان گنبدی غرق در نور نمودم . به رسم ادب دستانم را گذاشتم روی سینه ام ، نفس را در سینه حبس کردم و با صدای آهسته گفتم : السلام علیک یا فاطمه المعصومه بنت موسی بن جعفر و رحمه الله و برکاته.

مسجد اعظم را رد کردم.یادگار مرجعی که بعد از گذشت نیم قرن از وفاتش هنوز برایش سالگرد می گیرندو با عظمت از او یاد می کنند. وارد این آستان که می شوی حتی جیغ بچه ها هم برایت لذت بخش می شود .هوا گرم است اما ککت هم نمی گزد و کیف می کنی از عرقی که مجبورت می کندبه دستمال کاغذی مچاله شده در جیبت پناه ببری.  خدایا....مانده ام در کار این جماعت که وقتی به حرم می رسند همه صبور می شوند و آستانه تحملشان به سرعت نور بالا می رود.از هل دادن پشت سریشان آشفته نمی شوند وتمام هم و غمشان اینست که جمعیت را بشکافند و ضریح را ببینند.آنجاست که تازه دلشان خنک می شود و به یکباره آرام می شوند.

به صحن ایوان طلا رسیدم.کفشداری در میان جمعیت گم شده بود.از خیرش گذشتم . یک پلاستیک پیدا کردم و دمپایی سفیدم را در آن گذاشتم.اینجا همه ناخواسته کلیم الله می شوند و به گوش دل می شنوند که فاخلع نعلیک انک بالواد المقدس طوی  به ضریح نزدیک شدم.زیارتنامه های ریز و درشتی در دست ها ردیف شده بودند و صداها و اشک ها و بغض ها همه وهمه مرا امید می دادند که دست خالی برنمی گردم.کم نبودند کودکان قد ونیم قدی که عشقشان سوار شدن بر پشت پدر ویا برادرشان بود تا یک سرو گردن بالاتر از بقیه ضریح را غرق در ماچ و بوسه کنند.از همان بالا اسکناسی هم طلب می کردند و بعد با دست های کوچکشان تمام شبکه های ضریح را لمس می کردند تا یک جای خالی پیدا کنند برای انداختن پول.وه چه صداقتی و لطافتی . به یاد معصومیت از دست رفته ام دلم فرو ریخت و اشک هایم اماده شدند برای سرازیر شدن.هنوز به جای همیشگی ام نرسیده بودم.صلوات بود که پشت سر هم چاق می شد و قطرات گلاب بود که مشامت را نوازش می داد.بلاخره رسیدم به گوشه ضریح دیگر ول نکردم.به یکباره دورم خلوت شد ولی من انگار نه انگار.تازه فهمیدم یک پیرزن ویلچری را آورده اند برای زیارت.جا را خالی کردم.فرتوت بود و کهنسال.وقتی پسرش ویلچرش را به ضریح چسباند هر جور بود به اندازه چند سانت بلند شد و با دو دست لرزانش ضریح را سفت گرفت.نمی دانم چه گفت اما همین قدر فهمیدم که غم یک عمر را با خانم تقسیم کرد. دیگر طاقت نیاوردم .دلم شکست و فهمیدم که وقت دعاست. با دل به شور و مشورت نشستم.پای دل که به میان بیاید حاجت های کلیشه ای حرفی برای گفتن ندارند و شاید فرشتگان حرف تازه ای بشنوند. اینکه به عمه جان چه گفتم رازی است بین ما و خدایمان ، اما این زیارت آنقدر لذیذ بود که حیفم آمد شب جمعه ای شما را مهمان گزارش آن نکنم.

همین دو ساعت پیش بود.....

 

 




برچسب ها : حضرت معصومه برچسب ها : قم



بازدید از معبد سیک ها

وقتی به ایران آمدیم هرجا که در محافل خاطره گویی چه در میان خویشاوندان وحتی در جمع های طلبگی نام سیک ها و معابد شان به میان می آمد سوال هایی به همراه دو من تعجب به سویم سرازیر می شد که سیک دیگر چه صیغه ای است؟ خوردنی است یا خواندنی؟! نام یک اثر باستانی است و یا اینکه جزء عرفان های نوظهور است؟ جوابش خیلی ساده بود.سیک یک آیین ودین است که با پانصد سال سابقه امروزه طرفداران زیادی در هند و پاکستان دارد.حتی در ایران خودمان هم در استان سیستان و بلوچستان و هم چنین شهر تهران ،چند معبد متعلق به سیک ها داریم.پایه گزاری آیین سیک را به شخصیتی به نام نانک نسبت می دهند که در قرن پانزدهم میلادی می زیسته است.او در ایام جوانی شدیدا تحت تاثیر شخصیتی شاعر به نام کبیر قرار گرفت.کبیر که هندو زاده اما تربیت یافته خانواده مسلمانی بود به یگانگی اسلام و آیین هندو اعتقاد داشت و اصول رسمی و ظاهری ادیان را فاقد اصالت می دانست.راستش را بخواهید در حقیقت سیک یک دین واقعی نیست بلکه یک آیین التقاطی است که آموزه های آن به نوعی گرته برداری از اسلام و هندوئیسم است.به همین خاطر برخی از آداب ان هندویی وبرخی دیگر اسلامی است.به عنوان نمونه سیک ها برخلاف هندو ها به یگانگی خداوند معتقدند ولذا در معابدشان اثری از بت های رنگ و وارنگ هندویی نیست اما در عین حال برخلاف مشهور مسلمانان تناسخ را هم قبول دارند.اگر منصفانه به این مسلک بنگریم متوجه می شویم سیک ها عملا بیشتر به سوی هندو ها متمایل شده اند تا مسلمانان.به همین خاطر از نظر فقها نجس هستند و مسلمان به حساب نمی آیند.

دین سیک و به تعبیر تخصصی اش سیکیسم واجبات عجیب وغریبی دارد.از جمله واجبات این آیین اینست که سر همیشه باید پوشیده باشد.سیک ها کلاه مخصوصی بر سر دارند که برای ما ایرانی ها بسیار آشناست به طوری که تصویری که از یک مرد هندی در ذهن داریم در حقیقت تصویر یک سیک است.سیک ها باید همیشه خنجر، شانه و النگو به همراه داشته باشند .هم چنین حق کوتاه کردن ریش خود را به هیچ وجه ندارند.در طول سفر به مواردی بر می خوردیم که بعضی از سیک ها دور دهان خود را بسته اند.در وهله اول فکر می کردیم احتمالا از دندان درد جانشان به لب رسیده است ولی بعدا متوجه شدیم ریششان بلند شده و چون حق کوتاه کردن ان را ندارند با ماده ای چسبنده ریش ها را می چسبانند و جهت سفت شدن چند ساعتی دور دهانشان پارچه می بندند! نکته جالب آنکه کسانی که قصد بازدید از معبد سیک ها را دارند باید سرشان را بپوشانند.در وقت ورود به معبد صحنه جالبی پدید آمد.یکی از راهنمایان معبد وقتی ازملیت ایرانی ما با خبر شد با احترام ما را به سالنی در زیر معبد برد و شخصا سر های ما را بوسیله پارچه هایی نارنجی رنگ پوشاند.قیا فه هامان مانند تعدادی نقاش و رنگ زن شده بود که به دور سرشان دستاری  بسته باشند! البته من چون از قبل از این عادت سیک ها باخبر بودم یک حوله نازک با خودم آورده بودم که دور سرم انداختم.

معماری معبد سیک ها شباهت زیادی با مساجد ما دارد.شبستان های بزرگ وگنبدهایی غالبا طلایی.مهم ترین معبد سیک ها در پیشاور پاکستان است.سیک ها یک کتاب بشری به نام گروگرنت صاحب دارند که به مثابه  نقطه مرکزی و قلب معابد و خانه های سیک هاست. صبحگاهان این کتاب را از جایگاه خود که شبیه ضریح است با تشریفات بسیار وسیع خارج و شامگاهان به جایگاه خود باز می گردانند.گوروگرانت صاحب را بر روی بالش های فاخری می نهند که روی جایگاهی بلند قرار داده اند وبر بالای ان سایبانی باشکوه نصب کرده اند.یک نفر مامور آنست که هر از گاهی با بادبزنی بزرگ و تشریفاتی ، به پیروی از یک رسم قدیمی که درباره پادشاهان اجرا می شد ، کتاب را باد بزند.تمام کسانی که وارد معبد می شوند باید کفش از پا در آورده و بعد از پوشانیدن سر که به ان اشاره کردم در جهت عقربه های ساعت در محوطه معبد بگردند تا مقابل گورو گرنت صاحب قرار گرفته و با دستان بهم نهاده به آن تعظیم کنند.یک شبکه تلویزیونی به طور زنده برنامه های معبد مرکزی سیک ها در دهلی که در حقیقت همان خواندن کتاب مقدس است را پخش می کند.

 

نکته اخر آن که آیین سیک با ریاضت و ترک ورزی و رویکرد آرامش طلبانه بیگانه بوده و خود را درگیر امور اجتماعی و سیاسی کرده است.با اینکه نسبت جمعیتشان در هند اندک است ولیکن نبض اقتصادی وصنعتی هند در دست سیک هاست.نخست وزیر فعلی هند هم از سیک ها ست.اکثر سیک ها افرادی ثروتمند ومتمول هستند به طوریکه پست ترین شغل در میان سیک ها رانندگی است  که آن هم به ندرت مشاهده می شد و این در کشوری که چند صد میلیون فقیر دارد جالب توجه بود!

 

 




برچسب ها : دین برچسب ها : سفرنامه هند


صفحات :
|  <  1  2  3  |