سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
تدبر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 781703
  • بازدید امروز: 6
  • بازدید دیروز: 139
  • تعداد کل پست ها: 278
درباره
سیدمحمدحسن صالح[90]

منم مثل خیلی ها توی این عالم نفس می کشم . فقط دلم میخواد که زمین وزمان رو آلوده نکنم!

جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
وصیت شهدا
وصیت شهدا
کاربردی



ابر برچسب ها
دین[46] ، شهرضا[35] ، سیاسی[27] ، انقلاب[20] ، خاطره[18] ، سفرنامه هند[15] ، امام حسین[12] ، حجاب[10] ، پست مدرنیسم[10] ، سفرنامه عمره[9] ، رسانه[7] ، قم[7] ، انتخابات[7] ، امام زمان[7] ، اخلاق[5] ، امام رضا[5] ، غدیر علی ممیز[5] ، شادی[4] ، اجتماعی[4] ، پیامبر اکرم[4] ، حضرت معصومه[4] ، حضرت زهرا[3] ، دعا[3] ، انتخابات[3] ، امام خامنه ای[3] ، صبر[3] ، علم[3] ، عبادت[2] ، ماهواره[2] ، مرگ[2] ، مقاله[2] ، نوروز[2] ، سینما[2] ، سفرنامه هندوستان[2] ، زن[2] ، امام حسن عسکری[2] ، ازدواج[2] ، امام جواد[2] ، دوستی[2] ، خانواده[2] ، فلسطین[2] ، کتاب شناسی[2] ، کودک[2] ، شهادت[2] ، حضرت زینب[1] ، حکمت الهی[1] ، حوزه[1] ، بدعت[1] ، ترافیک[1] ، تهاجم فرهنگی[1] ، جنگ نرم[1] ، چهارشنبه سوری[1] ، امام حسن[1] ، اسرائیل[1] ، احترام به والدین[1] ، اخلاق[1] ، اربعین[1] ، آزادی[1] ، امام خمینی[1] ، امام سجاد[1] ، امام صادق[1] ، امام عسکری[1] ، امام علی[1] ، سفر نامه عمره[1] ، سفرنامه بوشهر[1] ، رضاخان[1] ، سفرنامه کردستان[1] ، شب قدر[1] ، شهید بهشتی[1] ، شهید مطهری[1] ، شیطان[1] ، هندوئیسم[1] ، ولایت فقیه[1] ، وهابیت[1] ، کتاب جدید[1] ، مسیحیت[1] ، معرفی کتاب[1] ، مفاتیح الجنان[1] ، عوض حیدرپور[1] ، عید غدیر[1] ، کودک[1] ، ماه رمضان[1] ، ماه شعبان[1] ،

 

اسم ایشان را کم و بیش شنیده بودم، بیشتر در شهرضا و کمتر در قم، عزیزانی با ایشان حشر و نشر بسیار داشتند، برای دوست داران علوم عقلی و عرفانی اسمی آشنا بود، از شاگردان حاج آقا رحیم ارباب و درس پس داده محضر حکیم فرزانه و آیت الله میرزا محمد رضا مهدوی(ره).مثالی سترگ برای زهد و دوری از دنیا چه اینکه امیر المومنین در خطبه همام در وصف متقین می فرماید: ارادتهم الدنیا فلم یریدوها   دنیا طالب آنهاست ولی متقین طالب دنیا نیستند. بی رغبتی به دنیا و زندگی زاهدانه بزرگ ترین میراث حاج عباسعلی انصاری مهیاری است. سالها کسی از او عکسی نداشت. دکتر خلیل بهرامی قصرچمی که از اردتمندان محضر او بود توانست به اصرار عکسی از او را در رساله دکتری اش در دانشگاه اصفهان که به ایشان تقدیم کرده بود را درج کند. او در بازار عکاظ دنیا اهل سر و صدا نبود،در روستای مهیار کشاورزی می کرد و بیش از آن را نخواست اما در بزم علم و حقیقت نه کم مایه بود و نه کم می گذاشت . با وجود کهولت سن از طالبان علم به گرمی استقبال می کرد و با تواضع کتب مختلف را تدریس می نمود. او ده روزی است در میان ما نیست. جایش را اما کسی پر می کند؟



 







 

مطابق با میراث گرانبهای اهل بیت، تولد هر فرزند نه فقط یک رخداد فیزیکی و تولید مثل، بلکه گشودن سرفصل و پرونده جدیدی در ربوبیت خداوند نسبت به عالم هستی است.این نگرش متعالی حاصل انسان شناسی خاص اسلامی است که انسان را فرا حیوان و به عنوان خلیفه خداوند معرفی می کند.در این ساحت فرزند یک نعمت است و بارداری یک جهاد و فضیلت.با اینحال شاید هیچ گاه به ذهن اجداد ما خطور نمی کرد که نوادگان آنها باید شاهد انقراض نسبت های خانوادگی ای چون(دائی)،(خاله)،(عمه) و (عمو) باشند. پیش بینی ناگواری که اگر رشد جمعیتی کشور ما به همین صورت منفی باشد کمتر از چهاردهه دیگر علاوه بر یوزپلنگ ایرانی! باید منزل به منزل به دنبال خویشاوند باشیم.در باب مضرات کمبود جمعیت در ابعاد مختلف اجتماعی، سیاسی،مذهبی و امنیتی قلم ها کم ننوشته اند.شکی نیست که با وجود یک جمعیت کهنسال به هیچ وجه نمی توانیم گلیم اقتصاد و فرهنگمان را از آب بشدت استعمار زده و وابسته بیرون بکشیم،نمی توانیم پویا و فعال در عرصه های جهانی حاضر شویم، قامت تشیع اثناعشری به عنوان مذهب رسمی کشور و مامن مظلومان آل علی در سراسر گیتی خمیده می شود و دشمنانِ کمین کرده ، ذوق ذه  و بدون نقاب، سر از وطن جدا می کنند. پس درد درست تشخیص داده شده است. سوال اصلی اینست که دوای این درد چیست و در کجا باید آن را یافت؟ حل مشکل جمعیت ،راه حلی دوسویه همراه با مکانیزم های متنوع را می طلبد.قسمتی از آن به حکومت و دولت ها برمی گردد و بخشی دیگر در اراده خود مردم نهفته است.در بعد نخست یعنی وظایف حکومت نمونه های مختلفی از وظایف را می توان فهرست نمود. بسیاری در کشور ما معتقدند که توقف رشد جمعیت در دهه هفتادصرفا بخاطر تبلیغات متعدد و هم چنین وضع قوانین همسو با سیاست های کنترل جمعیت بوده است. قاعدتا طبق این نگاه اگر بخواهیم این سیاست را اصلاح و رشد جمعیت را مثبت کنیم باید از همان راه یعنی(تبلیغات،قانون) وارد شویم.بجای شعار(فرزند کمتر، زندگی بهتر) شعار( با یک گل بهار نمی شود) را جایگزین کنیم و مثلا با لغو قانون عدم صدور شناسنامه برای فرزندان بیشتر، قوانینی جهت امنیت شغلی زنان باردار تصویب کنیم.این اقدامات قطعا مفید و در نوع خود موثر است اما سوال اساسی انست که توقف رشد جمعیت صرفا بخاطر دو دلیل پیش گفته بود و یا اینکه زمینه های دیگری نیز در این ایجاد این بحران موثر بوده اند؟ آیا اگر سیاست های کنترل جمعیت در کشور ما اجرا هم نمی شد وضعیت اقتصادی قشر متوسط و رو به ضعیف جامعه به عنوان سرعت گیری برای بی رغبتی به فرزند دار شدن در سالهای بعد عمل نمی کرد؟ فراتر از وضع قوانین و تبلیغات مناسب، حداقل وظایف دیگری مانند ایجاد امیدهای شفاف اقتصادی نسبت به آینده و هم چنین تغییر کلان در سبک زندگی مردم باید در دستور کار دولت ها قرار بگیرد.به نظر می رسد قوه اجرائی کشور در باطن قضیه میل چندانی به تغییر محسوس وضعیت نداشته و فراتر از قیل و قال بدنه اداری و هم چنین فرهنگ ساز دولت اراده ای جدی برای تغییر سبک نگرش و هم چنین تسهیل شرایط و زمینه های فرزند اوری ندارد در حالیکه با انجام برخی اقدامات می تواند در تسریع امر بسیار راه گشا باشد.به عنوان نمونه طبق برخی از آمار با تحت پوشش بیمه قرار گرفتن درمان نابارروی در کشور در یک تخمین ساده چندین میلیون نفر به جمعیت کشور افزوده می شود و حال انکه بسیاری از زوج های علاقه مند به فرزند به علت گران بودن درمان، در ادامه راه از درمان سرباز زده و در حسرت فرزند روزگار طی می کنند.پر واضح است که انتظارات گفته شده صرفا متوجه دولت ها نیست و حداقل در بخش فرهنگ سازی رسانه ها ، نهادهای فرهنگی و سازمان های مردم نهاد باید به کمک دولت بیایند.

در بخش مربوط به مردم باید گفت نیاز به اراده جمعی در تغییر ذائقه فرهنگی و اجتماعی مردم به شدت احساس میشود.امروزه بسیاری از خانواده ها بی فرزندی و یا کم فرزندی خود را معلول دو عامل (فقدان شرایط اقتصادی) و هم چنین( ترس از تربیت نامناسب) می دانند.فراتر از قضاوت درباره عمومیت این دغدغه در جامعه ، بسیاری از مردم به واسطه تاثیر پذیری از کانال های متعدد فرهنگی دچار نوعی تغییر ذائقه شده اند که از لوازم آن بی میلی و سخت گیری در ازدواج، علاقه به فرد گرائی، رغبت به حضور مجازی و غیر رسمی در اجتماع، اولویت دادن تحصیل بر ازدواج و به حاشیه رفتن مسئولیت پدرانه و مادرانه است. در این میان ما نمی توانیم با یک نسخه واحد کل خانواده های ایرانی را مورد توجه قرار دهیم چراکه ما حداقل با سه نوع خانواده مواجهیم:

دسته نخست : خانواده های هستند که خواسته و ناخواسته حداقل های اقتصادی را برای اداره فرزندان نداشته و صرفا از این جهت تمایلی به داشتن اولین فرزند و یا فرزندان بیشتر ندارند.

دسته دوم: خانواده هایی هستند که مسیر اقتصادی آنها مشخص است و لکن  به سختی طی می شود به طورری که نیاز به کمک و مساعدت در سطح کلان و زمینه مساعد حکومتی دارد.با توجه به دیندار بودن جامعه ما این دسته معمولا ناامیدی به واسطه کمبودهای اقتصادی را با مفاهیمی همچون رزق مقدر الهی پوشش می دهند و لکن ترس از تربیت صحیح بهانه ای برای آنها شده است تا در مسیر رشد جمعیت نقش خود را ایفا نکنند.

دسته سوم: خانواده هایی هستند که هم تمول اقتصادی خوبی دارند و هم از حداقل های لازم برای تربیت مناسب فرزندان برخوردارند و صرفا بخاطر تفکرو سبکی که ما صراحتا می توانیم آن را (فرار از مسئولیت) بنامیم از زیر بار تربیت فرزند شانه خالی می کنند.درنگاه ماشینی این گروه به اصل خانواده ، تاهل صرفا در بده بستان طرفینی خلاصه شده و هیچ گونه برنامه ای نسبت به نسل سازی در آن تدارک دیده نشده است.در وهله نخست انتظار ما اینست که گروه سوم بیشترین انفعال را در برابر تبلیغات رشد جمعیت داشته باشند و حال انکه امار نشان می دهد این گروه کمترین تاثیر را از هشدارهای بالادستی نسبت به خطر کاهش جمعیت داشته اند.نتیجه یک نسخه پیچیدن برای همه مردم این می شود که گروهی که در حالت عادی هم شرایط اداره خویش را ندارند خود را دچار مشکل بیشتری می کنند و گروه مخاطب اصلی بدون احساس مسئولیت در برابر دین و جامعه خودش اوامر خود را با قدرت سرمایه به گروه مقابل دیکته می کند. در هر حال به نظر می رسد که باید واقع بینانه تر نسبت به حل این مشکل اقدام کرد چراکه بحران جمعیت به صرف یک فرزند آوری ساده  و نگاه بیولوژیک به قضیه حل نمی شود، بلکه باید زمینه های مساعد اقتصادی و فرهنگی از سوی دولت فراهم شود که مردم خود با رغبت و علاقه از روی فکر و نه صرفا احساس زدگی به پر کردن پازل جمعیت به عنوان یکی از مولفه های قدرت نرم اقدام کنند.

 




برچسب ها : دین برچسب ها : اجتماعی



 







 

در اخبار آمده بود که رمان (نامیرا) به چاپ سیزدهم رسید. نامیرا اثری داستانی است از صادق کرمیار. ساده و گیراست. حال و هوای یک مقطع تاریخ ساز را بیان می کند که عزایش هنوزکه هنوز است تازه است...کربلا. واقعه ای لو رفته که مخاطبش آخرش را می داند و باز نویسی اش کار هر کسی نیست. کتاب نامیرا جامعه شناسی مردم کوفه در قالب یک رمان است همراه با چاشنی یک ماجرای عاشقانه میان دو شخصیت به نام های ربیع و سلیمه.این کتاب که بر پایه وقایع تاریخی و نه تخیلات نویسنده خلق شده به شخصیت های متفاوتی می پردازد که در راستای دعوت سید الشهداء (ع) به پیکار با ظلم عکس العمل های متفاوتی از خود نشان می دهند. برخی مانند انس بن حارث کاهلی ، قاطع و مستحکم، قبل تر از محرم ، در بیرون کوفه خیمه زده ومنتظر رسیدن یار است.اما برای همه نماز خوان های کوفه تصویر اینقدر هم شفافیت ندارد. عبدالله بن عمیر کوفی، که در راه اسلام کم شمشیر نزده است، در ابتدای امر این سوال برایش وجود دارد که چرا فرزند پیامبر جلوی خلیفه پدربزرگش ایستاده است؟ عبدالله بن عمیر و همسرش ام وهب چون بر پایه یک تفکر صادقانه حرکت می کردند و حتی مخالفتشان هم حساب و کتاب داشت سرانجام خداوند حق را نشانشان داد و در آخرین لحظات به سپاه داد علیه بیداد پیوستند و با شهادتشان جاودانه شدند. اوج هیجان خواننده این کتاب زمانی است که با تمام وجود لمس می کند کسی که در ابتدای امر چند موتوره علیه یزید به زبان می شورید، به عبدالله بن عمیر خرده گرفت که راحت طلب و محتاط است، دامادی از غیر قبیله اش را برگزید صرفا بخاطر علی دوستی اش، اما روز عاشورا همگان او را سوار بر اسب ، تحت امر عمر سعد دیدند.اینجاست که بایدگفت شهادت مظلومانه امام حسین (ع) را نه در صداقت تردید ناپذیر انس بن حارث کاهلی،نه در رذالت بی بروبرگرد شمر بن ذی الجوشن ها بلکه در هوا و هوس کسانی چون عمرو بن حجاج مذحجی باید یافت.

در این کتاب هم به درد کوفیان اشاره شده است و هم به درد شناسی استاد عبیدالله بن زیاد! عبیدالله یک جامعه شناس بود. می دانست هر اعتراضی از یک درد برخاسته است. اما این درد چیست؟ درد دین ؟ درد  کم رنگ شدن احکام شریعت؟ و یا درد فقر؟ درد کمبود اجتماعی؟ درد دیده نشدن و به حساب نیامدن؟ کوفه یک درد بزرگ داشت و آن اینکه در مقابل شام کم آورده بود.داخل این درد نیز دغدغه ها متفاوت اما همر نگ است. یکی امید دارد به منالی برسد. دیگری پست را می خواهد حال چه همراه حسین و چه در معیت دشمن حسین. اینکه عبیدالله سفره هجده هزار نامه را جمع کرد همین درد شناسی بود. صدای جرینگ سکه ها به مثابه نغمه های بلبلان خوش الحان خیلی ها را به سکوت واداشت. برخی دیگر سریع به یک مکر و حیله و ظاهر سازی فریب خوردند. و دیگرانی هم بخاطر اراده پائین به مختصر عربده و لاف زدنی ، واپس زدند. در این کش و قوس بلاخره حقیقت خودش را نشان داد. حقیقتی که بر اساس( کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا) ماندگار و (نامیرا) است اما به چه قیمتی؟ خون بهترین عزیزان خدا.

(نامیرا) یک دوره فتنه شناسی و لمس کردن نشستن غبار بر چهره نورانی حقیقت، با تمام وجود است. گو اینکه دغدغه و نیت هم چنان که روایات هم فریاد زده اند، حرف نخست را می زند. ما برای شناخت یک حادثه نه صرفا لایه ظاهری آن را ، بلکه باید لایه های پوشیده آن را نیز واکاوی کنیم. اینکه سپاه هزاران نفری مسلم در غروب به عدد انگشتان دست کاهش می یابد فقط ظاهری است که تا عمق ماجرا برای مخاطب تفهیم نشود عزاداری اش صرفا برای یک مظلومیت و احساسی خواهد بود .

در سالگشت نهم دی جای خالی یک (نامیرا) هم احساس می شود. نامیرائی که نه فقط در تقویم رسمی کشور بلکه در دل ها و اندیشه ها نامیرا شد. شنیدم رهبر انقلاب فرموده اند: هر کس می خواهد فتنه هشتاد و هشت را بشناسد این کتاب را بخواند. گو اینکه نه فقط آن فتنه بعید، بلکه این فتنه قریب هم (نامیرا)ئی می خواهد. اینکه در اردوگاه نخست وزیر امام ، عکس امام پاره می شود باردار فتنه ها و نیت های پشت پرده زیادی است.پس نه یک (نامیرا) بلکه (نامیرا) ها باید. 

 

 

 




برچسب ها : انقلاب



 

رزق را زیاد می گوئیم وزیادتر می شنویم. فلانی رزقش گشاد است،و برعکس دیگری تنگ و باریک است.طبق آیات قرآنی رزق هرکس معین و معلوم است. اینکه مردم عادی از این رزق مقرر چه تفسیرهای عجیب و غریبی می کنند و برای برون افکنی مشکلات و تنبلی های اقتصادی ، سریعا گشادی و تنگی رزق را بهانه می کنند محل بحث من نیست. خدای متعال گذشته از ضمانتی که برای رزق عموم مردم نموده است به طور ویژه تامین رزق طالبان علم را بر عهده گرفته است.در روایتی آمده است که هر کسی در دین خدا تفقه کند، خدا نیازهای او را برآورده و رزق او را از جائی که گمان نمی برد خواهد رسانید. در جایی نوشته ام و چند برابر آن گفته ام  که طلبگی به خواندن برخی کتاب ها و پاس کردن واحد های خاص نیست که شخص با فراگیری آنها در موسسات و مراکزی خارج از حوزه هم دلخوش باشد که طلبگی خوانده و در عین حال از زیر بار مسئولیت های آن مانند پوشیدن لباس روحانیت و مانند ان شانه خالی کرده است. طلبگی یک زیست منحصر به فرد  و یک هندسه خاص است که کسانی که خارج از گودند و صرفا با برخی تعاریف و الفاظ و کتب ویا شنیده های موافق و مخالف  سروکار دارند از درک ملموس آن سخت عاجزند. از مهم ترین این مفاهیم که تنها و تنها در زیست حوزوی قابل درک است رزق پیش بینی نشده برای طالب علم است. نکته ای که معمولا خود طلبه ها به عین عبارت عربی اش از آن یاد می کنند یعنی(رزق من حیث لا یحتسب). اینکه خداوند رزاق است و کرانه های رزق کل عالم هستی برای تمام موجودات ولو تک سلولی به اراده و اذن اوست امری بدیهی است. اینکه برای طالبان علم دین حساب و پرونده ای ویژه باز کرده است هم از چنین خدای مهربانی بعید نیست. اما آنچه که در این میان لطف دارد و طالب علم دین را از بقیه جدا می کند ناگهانی بودن این رزق است. مرحوم شهید ثانی که جان خودش را برای اعتلای نام خدا و اولیاء خدا از دست داد در شرح یکی از همین احادیث می نویسد: (غیر طالب علم برای به دست آوردن روزی خود، نیازمند سعی و تلاش است، اماطالب علم بدون آنکه مکلف به سعی و تلاش برای تحصیل رزق خود باشد، به صرف طالب و جوینده علم بودن خداوند روزی او را خواهد رسانید، البته به شرط نیت صحیح و اراده خالص او. در همین رابطه برای خود من حوادث و نکته‌های دقیقی از ابتدای تحصیل تاکنون از لطف خداوند و کمک‌های زیبای او رخ داده است که در صورت جمع آوری آنها، حجم عظیمی را تشکیل خواهد داد، که تنها خداوند از آن آگاه است)

وضعیت معیشت طلاب علوم دینی همواره حس کنجکاوی غیر حوزویان را تحریک می کرده است. برای خیلی ها همیشه به عنوان یک راز دربسته و علامت سوال خودنمایی می کند که آخوندها! از کجا می خورند؟؟؟. برخی دیگربا اعتماد به  شنیده های راست و دروغ جواب را به راحتی برای خودشان بریده اند و دوخته اند که آری ! کارمندی حکومتی که سرماه فیش حقوقی اش را می گیرد و در قبالش این کار و آن کار را می کند! حال در این میان طلبه جوانی را تصور کنید که برای تامین اولیات زندگی خودش مشکل دارد و از سوی دیگر باید نگاه های سنگینی را سرسفید رنگ شیر نفت را در جیب های گشاد ولی سوراخ او می کاوند نیزباید تحمل کند.اینکه عزیزی به واسطه شغل شریف قضاوت و مانند آن کمتر(ونه هیچ وقت) دچار چنین حالتی می شود را باید استثنائاتی در نهاد حوزه دانست و الا غالب طلاب غیر شاغل سطح زندگی متوسط ورو به پایینی دارند. جالب است همین واقعیت ، خیلی ها را در طول تاریخ از طلبه بودن فراری داده است، بسیاری هم بعد از ورود به این درگاه و چشیدن برخی مشکلات عطایش را به لقایش بخشیده اند، شدند کاسب متدین و یا تاجر با انصاف.شاید در خارج از حوزه به خیلی از چیزها رسیدند اما نماندند تا بچشند یک علم حضوری را و با تمام وجود لمس کنند رزق من حیث لا یحتسب را. جالب تر آنکه معمولا مراجع و بزرگان حوزه بیش از بقیه حوزویان این سختی ها و مرارت ها را متحمل شده اند و گو اینکه خداوند سمت افتاء و مرجعیت را به عوض این صبر و لب تر نکردن به شکایت عطایشان کرده است. از اولین روزهایی که به حوزه آمدم و بلکه قبل از ان به دانستن پستی و بلندی های زندگی بزرگان علاقه داشتم و در این میان دانتستنی هایی اندوختم که هم برای خودم و هم برای دیگرانی که مرا به غمخواری می طلبیدند مایه تسلی و امید بوده است. وقتی برای طلبه ای تازه وارد می گویم که بعضی ها در همین حوزه برای خرید دو کتاب پول نداشتند و وقتی کتاب نخست تمام می شد،برای خرید کتاب دوم، مجبور بودند همان کتاب را بفروشند با تعجب می پرسد نامش چه بود؟ در جوابش می گویم همان کسی که وقتی به یک خرابه رسید همراه با رفیقش که او هم عالمی عامل شد  به خرابه اشاره کرد و گفت وقتی صاحبخانه بیرونمان کرد پانزده شبانه روزی را در همین خرابه بودیم تا خانه ای دیگر اجاره کنم. دیگر امانم را می برد و قسمم می دهد که نامش کیست؟ آن وقت است که جواب می دهم : سید ابوالحسن اصفهانی!

واما امروز هم قاعده (رزق من حیث لا یحتسب) نه کمتر از دیروز و شاید شدید تر آن برای طالبان قال الصادق و قال الباقر ادامه دارد. هر طلبه ای که دو شرط شهید ثانی را رعایت کرده باشد یعنی نیت صحیح و اراده خالصانه داشته باشد محال است که تجربه ای (و لو یکبار ) از این نوع رزق نداشته باشد. حال اینکه این سفره دل را برای هرکسی باز نمی کنند یا برای آنست که مخاطب سوء هاضمه دارد! و یا اینکه ناخود آگاه بازار فضیلت تراشی داغ می شود و دیگرانی به ناحق از آب گل آلود برای خود کرامت و خرق عادت صید می کنند.


 




برچسب ها : دین برچسب ها : خاطره


صفحات :
|  <  <<  6  7  8  9  10  >>  >  |