سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
تدبر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 788839
  • بازدید امروز: 51
  • بازدید دیروز: 49
  • تعداد کل پست ها: 278
درباره
سیدمحمدحسن صالح[90]

منم مثل خیلی ها توی این عالم نفس می کشم . فقط دلم میخواد که زمین وزمان رو آلوده نکنم!

جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
وصیت شهدا
وصیت شهدا
کاربردی



ابر برچسب ها
دین[46] ، شهرضا[35] ، سیاسی[27] ، انقلاب[20] ، خاطره[18] ، سفرنامه هند[15] ، امام حسین[12] ، حجاب[10] ، پست مدرنیسم[10] ، سفرنامه عمره[9] ، رسانه[7] ، قم[7] ، انتخابات[7] ، امام زمان[7] ، اخلاق[5] ، امام رضا[5] ، غدیر علی ممیز[5] ، شادی[4] ، اجتماعی[4] ، پیامبر اکرم[4] ، حضرت معصومه[4] ، حضرت زهرا[3] ، دعا[3] ، انتخابات[3] ، امام خامنه ای[3] ، صبر[3] ، علم[3] ، عبادت[2] ، ماهواره[2] ، مرگ[2] ، مقاله[2] ، نوروز[2] ، سینما[2] ، سفرنامه هندوستان[2] ، زن[2] ، امام حسن عسکری[2] ، ازدواج[2] ، امام جواد[2] ، دوستی[2] ، خانواده[2] ، فلسطین[2] ، کتاب شناسی[2] ، کودک[2] ، شهادت[2] ، حضرت زینب[1] ، حکمت الهی[1] ، حوزه[1] ، بدعت[1] ، ترافیک[1] ، تهاجم فرهنگی[1] ، جنگ نرم[1] ، چهارشنبه سوری[1] ، امام حسن[1] ، اسرائیل[1] ، احترام به والدین[1] ، اخلاق[1] ، اربعین[1] ، آزادی[1] ، امام خمینی[1] ، امام سجاد[1] ، امام صادق[1] ، امام عسکری[1] ، امام علی[1] ، سفر نامه عمره[1] ، سفرنامه بوشهر[1] ، رضاخان[1] ، سفرنامه کردستان[1] ، شب قدر[1] ، شهید بهشتی[1] ، شهید مطهری[1] ، شیطان[1] ، هندوئیسم[1] ، ولایت فقیه[1] ، وهابیت[1] ، کتاب جدید[1] ، مسیحیت[1] ، معرفی کتاب[1] ، مفاتیح الجنان[1] ، عوض حیدرپور[1] ، عید غدیر[1] ، کودک[1] ، ماه رمضان[1] ، ماه شعبان[1] ،

دینی با چندین میلیون خدا!!!

اولین برنامه جدی دین شناسی در سفرمان به هند بازدید از یکی از معابد هندویی در دهلی بود.آیین هندو از معدود ادیان باستان است که هنوز فعال وپویاست.بغیر از یک میلیارد هندویی که درخود هند هستند بیشتر مردم نپال و برخی از مردم بنگلادش و اندو نزی هم خود را هندو می نامند.دین هندو بر خلاف دیگر دین ها ، بنیانگذار شناخته شده ای ندارد.از طرفی ، نظام روحانیتی هم که رسما عهده دار مرجعیت دینی هندو ها باشد وجود ندارد.بدون اغراق می گویم که این آیین کم که نه بلکه بسیار گیچ کننده است به طوری که میان جادو و پرستش جانوران و باور به شیاطین ودیوها با آموزه های بسیار عمیق عرفانی والاهیاتی ونیز زهد و ریاضت و اعتقادات باطنی به طرز عجیبی همزیستی و وهمکنشی برقرار شده است.باور این همه اضداد در کنار هم مانند اینست که شما بخواهید در کلاسی تدریس کنید که از انیشتین گرفته تا بزبز قندی همه سر یک میز نشسته اند!!!

هندوئیسم نظام الهیاتی خیلی مشخص و واضحی ندارد ولی بالاجمال می توان یک چینش خاص و هرمی شکل را بعنوان استخوان بندی باور های یک هندو برشمرد.در نوک این هرم برهمن قرار دارد.برهمن اصطلاحا خدای غیر شخص وار است ولذا در معابد هندویی هیچ مجسمه ای از او نمی یابید.صفاتی که هندو ها برای برهمن می آورند بی شباهت با توصیفات متون ما از الله عزوجل نیست.مرتبه بعدی را برهما می نامند.برهما چیز جدیدی نیست بلکه همان برهمن است در مقام خالقیت .مثل اینکه ما خداوند را با صفات مختلفی از جمله خالق می خوانیم.در مرحله بعد اصطلاحا ایشته دوه ها یعنی خدایان برگزیده قرار دارد.هر هندو باید یک خدای برگزیده داشته باشد.اغلب هندو ها خدای برگزیده شان خدایی است به نام ویشنو و حدود سی درصد انها خدای دیگری به نام شیوه را می پرستند. معابد هندویی هم چه در هند و چه در خارج از آن   از این دو دسته خارج نیستند یعنی یا معبد ویشنویی هستند ودر آن مجسمه ویشنو قرار دارد ویا اینکه شیوایی هستند و نمادهای مختلفی از شیوا در ان قرار دارد.اما این آخر ماجرا نیست !خدایان هندویی خیلی عیالوارندو زنان متعددی دارند که آنها را شکتی می خوانند.برخی از شکتی ها با اقبال بیشتری مواجه می شوند مانند کالی یکی از همسران شیوه و برخی پرستشگر کمتری دارند.حال شما حساب کنید که از ازدواج این خدایان با شکتی ها چقدر خدازاده مقدس متولد می شود! تازه در معابد مجسمه هایی به عنوان مرکب شیوا یا ویشنو هم پرستیده می شود.در مرحله بعدی دوه ها یعنی رب النوع ها قرار دارند. یک خدا کارش رتق وفتق امور آسمانهاست و قاعدتا هنگام کم بارانی باید به درگاه او تضرع کرد.دیگری خدای اتش است و دیگری.... مرحله آخری هم وجود دارد که دوته ها یعنی خدایان فرعی تر نامیده می شوند که تعدادشان بسیار زیاد است .خدایی برای محافظت از راه ها و رهگذران ، خدایی برای بیدار کردن مردم از خواب صبحگاهی و هزاران خدای دیگر.به طور کلی خدایان هندویی برخی شان خدای آسمان ها هستند و برخی در زمین خدایی می کنند .بعضی هم  مثل خدای باران فقط خدای بین زمین و آسمان هستند وبه بالا و پائینشان کاری ندارند.در طول سفر به اکثر فروشگاه ها که سرک می کشیدم جعبه ای کوچک مانند جعبه کمک های اولیه می دیدم که درون ان  مجسمه ای قرار داشت و صاحب مغازه وقت وبی وقت به آن ادای احترام می کرد.در میان این خدایان مجسم و سرو چشم وگوش دار یکی بیش از همه طرفدار داشت طوری که حتی نقاشی اش را هم بالای درب برخی مغازه ها کشیده بودند.این خدای خوش اقبال کسی نبود جز آگنی خدای خوش شانسی وبرکت و به قول خود هندی ها خدای پول و ثروت.خدایی که اسمش بر روی موشک های بالستیک هند هم هست و دولتمردان هندی انها را موشک های آگنی می خوانند  این گزینشی عمل کردن میان خدایان هم برایم خیلی جالب بود. اگر به سنت عرفی مردمان هندو نظر کنیم و آن را ملاک قرار دهیم شمار این خدایان به چندین میلیون می رسد!

 

یک بیماری تاریخی به نام حس گرایی

انسان های عادی همیشه در طول تاریخ کهن در پی این بوده اند که خدای محسوس داشته باشند.خدایی که هر وقت اراده کند او را ببیند، نوازشش کند، به چشمانش خیره شود ،همیشه همراهش باشد و لحظه ای از او جدا نشود و احیانا وقتی که حاجت ها را روا نکند بازخواستش کند و بر سرش فریاد بکشد!!!.مگر نه اینکه موسای کلیم با اینکه از میان بنی اسرائیل هفتاد تن را گلچین کرد اما همین ها که باصطلاح منتخبین قوم بودند کم از بی معرفتی و جهل آنها نداشتند ودرکوه طور از موسی خواستند که خدایت را بما نشان بده (و قالوا ارنا الله جهره.......)معابد هندویی با مجسمه های کوچک وبزرگ نمایشگاهی است از همین  عادت تاریخی یعنی خواندن خدای دیدنی همراه با اوصافی عین  ما آدم ها.وارد معبد  ویشنویی شدیم.برخلاف مساجد ما در معابد هندویی از رنگ های تند مانند قرمز ونارنجی بیشتر استفاده می شود.آبی لاجوردی مسجد امام اصفهان که ناخود اگاه  ذهن شما را با آسمان آبی  و آسمانی شدن پیوند می زند کجا و قرمز که رنگ شیطان است کجا! موسیقی ملایمی هم نواخته می شود. خدایان هندویی بسیار پر خوابند.قبل از خواب به آنها روغن می مالند که شاید بدخواب نشوند و بعد از بیدار شدن هم دور چشمشان را رنگ می کنندتا مردم را بهتر ببیند!هندو های معتقد عادت دارند که برای خدایشان نذورات بیاورند حتی اگر فقیر وندار باشند.اکثر نذورات دو چیز است: حلقه های گل زرد و قطعات نارگیل.بعد از گذاشتن نذر و ادای احترام از بوی عودی که جلوی مجسمه سوزانده می شد  استنشاق می کردند و از ماده ای قرمز رنگ که در آنجا بود به پیشانی خود دایره  کوچکی می کشیدند که ما ان را در فیلم های هندی زیاد دیده ایم و بعنوان خال هندی می شناسیمش.یکی از دوستان یعنی جناب اسماعیلی فرصت را از دست نداده و پیشانی خود را مزین به خال هندی نمود.خال زدن همان و نقل محفل شدن همان.تمام نگاه ها متوجه او شد .شاید هم بعضی از هندو ها از کار او ناراحت شده بودند.ا

دقایق جالبی بود.ماها واحد های آشنایی با ادیان را پیش کسی خوانده بودیم که الان همسفر ما بود و او کسی نبود جز دکتر خواص. استادی کوشا و خوش مشرب که با اینکه تنها یک  پا دارد اما خیلی وقت ها از رسیدن به او جامی ماندیم.برخلاف درس ادیان ابراهیمی درس هایی که مربوط به ادیان شرقی مثل هندوئیسم وبودیسم بود کمی خسته کننده و حتی چندش آور بود. خدایان ریز ودرشت و گاه جدید التاسیس ! با بدترین اسم های ممکن از نظر تلفظ ویاد سپاری در ذهن.اما در هند برخلاف قم نظر ها مشتاق شد که هندوها را بهتر بشناسیم و بفهمیم که حرف حسابشان چیست؟ اما سوال ها هنوز هم که هنوز است باقی است .مهم تر از همه اینکه آیا هندو ها موحدند یا مشرک؟؟؟؟

 

بزرگترین معبد هندویی در جهان معبد آکشاردهام در دهلی:




برچسب ها : سفرنامه هند برچسب ها : هندوئیسم



ترافیک شعائر

بعد از بازدید از دروازه هند به طرف یکی از معابد مهم هندویی به راه افتادیم.خیابان های زیادی را طی کردیم.این سرزمین برای نگاه های مختلف خوراک های متنوعی را تحویل می دهدچراکه هند را با عینک های گونه گونی می توان مشاهده کرد.گاه کسی آن را از نطر زیست محیطی و طبیعی برانداز می کند گاهی تراکم شدید جمعیت و رها بودن انواع واقسام حیوانات ،- توریستی را به تعجب وا می دارد هم چنانکه ممکن است اهل تجددی به امید صدای کارخانه ای و یا دود پالایشگاهی به این سرزمین قدم نهاده باشد.اما من یک طلبه ام و طبیعتا دغدغه ام با صنف های دیگر در این نوی سفر ها متفاوت است.آنچه مرا به این سرزمین پرآوازه کشاند در درجه اول نه تاج محل و لال قلعه و ساحل بمبئی بود ، نه درختان استوایی و انواع نادر پرندگان ، نه چهره های سوخته اما امیدوار به زندگی هندوان و نه بهداشت در حد صفر آن.در حقیقت تنوع حیرت آور وگاه گیج کننده ادیان و مکاتب و آیین ها بود که مرا به اینجا کشاند.اگر با این عینک به دور وبرت نگاه کنی نه ترافیک ماشین ها و بوق های کرکننده آن ، بلکه ترافیک بهت آورشعائر ونماد های دیداری و شنیداری است که تو را میخ کوب می کند وتازه می فهمی چرا در کتب فلسفه دین گاه تا صد تعریف برای دین آورده اند!

به معابدی که بعضا همسایه دیواربه دیوار هم هستند خوب نگاه می کنم.همه می خواهند بگویندما هم هستیم. می خواهندبگویند ما را در تقسیم بندی ادیان جزء ادیان خاموش و رهاشده به حساب نیاورید بلکه ما زنده ایم و پویا وسرسختانه به حیات خود ادامه می دهیم.اینجا بازاری است که که همه می خواهند به نوعی جنس خود راعرضه کنند گاه در یک بسته بندی توحیدی، گاه با موسیقی سنتی و محلی، گاه با مجسمه های رنگ و وارنگ و حتی گاهی با برهنگی آیینی!!!کم کم حق می دادم به به دانشجویان فلسفه دین خوان دانشگاه های اروپا که چند ماه سختی دوری از تجدد اروپا را به جان می خرند تا چند واحد کارورزی پلورالیسم را در هندبگذرانند. گاه این شعائر آنقدر ظریف است که  با کمترین بی دقتی شما به جای مسجد وارد معبد سیک ها می شوید! هم چنین از نزدیک می بینید که بهایی ها به آب وآتش می زنند که خودشان را نه یک فرقه آن هم از نوع ضاله بلکه یک دین معرفی کنند.هم چنین تعجب می کنید از زدتشتی ها که تعدادشان در هندوستان به دویست هزار نفر هم  نمی رسد اما بزرگترین اجتماع سالانه شان در این کشور است. حتی مسیحیت کاتولیک هم دست بردار نیست و امید دارد که طی یک سرمایه گزاری عظیم نگاه این جماعت متوجه واتیکان شود.انگار کتاب تاریخ چند صد کیلومتر گشاد شده است و از آدم تا خاتم زنده شده اند و متاع خویش را تبلیغ می کنند. اینجا در و دیوار همه سخن از معنویت می رانند و به زبان بی زبانی می گویند با وجود تمام دین ستیزی ها ، هنوز هم  دیانت حرف اول را در جهان می زند.

سوال های گل وگشاد کم کم به ذهنم فشار می آوردند. از یک جهت خوشحال بودم چون با گستره عظیمی از حضور امر قدسی در کره خاکی مواجه می شدم که همه خبر از یک موجود مقدس و ماورائی و مبرا از بداخلافی های بشر صنعتی می دهد و از سوی دگر متحیرم که در این بازار عکاظ که هر که شعر خویش را باصدای رسا طنین انداز می کند چه آهن ربایی هندو را هندو نگه داشته و مسلمان را مسلمان؟ اینجاست که غیرتت گل می کند و با تمام وجود نگران فرجام یک میلیارد نفر انسان می شوی که با وجود همنشینی با جماعت دویست میلیونی مسلمان ، به هندویی بودن خود افتخاز می کنند.شوخی نیست.صفرهایش را هم که بشماری سرت درد می گیرد و متوجه عمق ماجرا می شوی. خیابان های هند نگاه آدمی را باز تر وفراخ تر می کندکه دیگر نه فقط نگران چند نماز خوان مسجد محل بلکه باید برای جهان طرحی نو را دراندازی.اکنون بیش از یک ششم جمعیت جهان در یکجا جمع شده اند و ندایی غیر آشنا برایم سر می دهند تا شاید از خواب غفلت بیدار شوم و ببینم  که ای دل غافل پرونده بت پرستی در جهان هنوز باز است آن هم به گستردگی یک شبه قاره!

اینجا مهمانی شعائر است.با عمق جان به لذت مناره و گنبد واذان پی بردم.در طول سفر وقتی وارد یک مسجد می شدم حس قریبی به من خوش آمد می گفت و گویی من از تلاطم یک کفرستان به قطعه ای از بهشت پناه آورده بودم. همگی نماز ها را عمدا طولانی می کردیم تا بیشتر در مسجد بمانیم.در ودیوار مسجد برایمان سخن می گفتند و رنجشان در حفظ هویت دینی مان را بازگو می کردند.

حال من مانده ام و یک ارمغان بس سترگ .یک تلنگر بزرگ که دیگر نگویم ونگوییم که در ایران مسجد زیاد داریم ! و اینکه بفهمم چقدر سخت است در منطقه وسیعی از پایتخت ایران  هنوز صدای اذان به گوشت نمی رسد و در عین حال چقدر خوشحال می شوی از قدم زدن در کوچه های مرکزی شهرضا که اولش سردر مسجد می بینی و وسطش آبسردکن سقاخانه ای و آخرش هم کاشی های یک حسینیه!




برچسب ها : سفرنامه هند



دروازه هند و یادبود شهدا 

در بازگشت از باغ مقبره همایون شاه به میدان بزرگ شهر دهلی رسیدیم که در آن بنای موسوم به دروازه هند قرار داشت. قرار به بازدید از آن نداشتیم و در برنامه هم گنجانیده نشده بود اما از باب اینکه دروازه ندیده از هند خداحافظی نکنیم بازدید بسیار کوتاهی از آن داشتیم.باید عین برق می دیدیم و برمی گشتیم والا در قبال هر دقیقه تاخیر جریمه های سنگین آن هم به پول رایج مملکت یعنی روپیه  در انتظارمان بود. برای ما که پول جریمه خیلی بابرکت بود.بسیاری از آب میوه ها وتنقلات در حین سفر از همین منبع تامین شدو به قول آن بازیگر در فلان سریال دوست داشتنی وطنی:( پول زور خیلی حال وده)!!!

اما دروازه هند چیست؟ یک میدان بزرگ پر از چمن با چند آب نمای نه چندان ظریف اما پر از آب به همراه یک غول سنگی بزرگ که وسط آن جاخوش کرده است تمام وکمال دروازه هند ومخلفات آن است. در این میان بازار عکاسان حرفه ای هم حسابی داغ بود. دست فروش ها هم از نظر فروش اجناس دست چندم وبنجل ید طولانی  داشتند و جای شکر این نعمت بود که ما بدون همسر به این مکان شرفیاب شده ایم چون احتمالا ....اما این آخر قصه نبود.دیدن از نزدیک لطف دیگری دارد . از دور دیدم که بسیاری از مردم زل زده اند به سنگ های دروازه و چشم از آن برنمی دارند. خیلی عجیب بود و درد ناک.آیا چند تکه سنگ ارزش این همه معطل شدن زیر آفتاب سوزان دهلی  را دارد. خوب که جلو آمدم دیدم زبانشان هم دارد حرکت می کند ومشغول خواندن چیزی هستند. چشمانم را تیز کردم تا ببینم در این سنگ چه می بینند که من گنهکار از دیدن آن عاجزم؟ با کمی دقت متوجه اسم هایی شدم که به زبان سانسکریت روی دروازه حکاکی شده بود و با رنگی نسبتا روشن  متمایز وقابل خواندن شده بود. تعداد اسم ها زیاد بود .سرم را خم کردم و به بالاترین نقطه دروازه نگاه کردم. جای خالی نبود وهمه جایش پر از اسم بود.پرس و جویی کوتاه برایم کافی بود که بدانم این اسم ها نام کشته شده گان و یا بهتر بنویسم  شهدای هندی در مبارزه با استعمار انگلیس بود. در این ابتکار جالب دروازه سنگی به نوعی تبدیل به نماد  مقاومت این کشور شده  و رنگ وبوی ایثار را یافته بود. زیر خود دروازه عملا رفت و آمد قدغن وممنوع بود و مکان نظامی به حساب می آمد.نه اینکه توپ وتانکی در آن باشد حتی اسلحه ای هم نبود بلکه دو سرباز به یاد این فدائیان وطن با حالت نظامی ایستاده بودند وکسی حق ورود به آن چند متر را نداشت.

همین نگاه مختصر کافی بود تا من و دوستانم را حالی کند که مفهوم ایثار به نوعی در همه جا خریدار دارد و ماندگار است. برای رفقا خاطره یکی از اساتید را تعریف کردم که بعد از بازگشت از یک کنفرانس علمی در یکی از کشور های کمونیستی آسیا می گفت وقتی برای ارائه مقاله روی جایگاه آمدم متوجه شدم که حدود بیست صندلی درجلوی سالن خالی است.این در حالی بود که علاوه بر پر بودن بقیه صندلی ها تعداد زیادی از حاضران هم روی پا ایستاده و شاهد مراسم بودند.برایم عجیب بود که هیچ کس روی این صندلی ها نمی نشیند.بعد از مراسم وقتی از یکی از دوستان خارجی علت را جویا شدم در پاسخ گفت این صندلی ها به یادبود کشته شده گان این کشور در جنگ جهانی دوم است و در هر مراسمی تعدادی صندلی به یادبود آنها خالی گزارده می شود.

یکی از همراهان گفت کاش در ایران هم از این کارها می کردند و نام شهدا یکجا دیده می شد.گفتم اخوی  سالهاست که افتتاحش کرده اند و رمان سرخش را با قیچی قندی بریده اند اما تو بی خبری!+ با تعجب گفت کجا؟ جواب دادم: در بهشت زهرا وقتی وارد مقبره شهدای هفتم تیر می شوی آن آخر آخر سالن اگر روزی روزگاری ورق برگشت وبه واسطه سروصدای چندتا بچه بازیگوش بر خلاف جهت قبرها نگاهت به سمت چپ برگشت! متوجه می شوی که نام شهدای مدفون در بهشت زهرا را به ترتیب سال شهادت بر روی سنگ سفید حکاکی کرده اند. بعد هم برایش این شعر معروف را خواندم که :

دانه فلفل سیاه و خال مه رویان سیاه           هر دو جانسوزند اما این کجا و آن کجا!!!!!




برچسب ها : سفرنامه هند



صبحانه تکراری !

شنبه نهم اردیبهشت عملا برنامه گروه ما در هند و شهردهلی آغاز شد.صبح زود به دلایلی هتلمان را عوض کردیم.هتل جدید نزدیک بود و کار تعویض بسیار سریع انجام شد.ساعت شروع صبحانه در هتل ساعت هفت صبح بود.بر خلاف شام و نهار که از کنسروهای متنوعی که از ایران همراهمان آورده بودیم صرف می شد، صبحانه در طول اردو بر عهده هتل های محل استقرارمان بود.تقریبا کل صنعت هتل داری هند در دست هندوهاست و عوامل اجرایی وخدماتی هتل ها هم غالبا هندو هستند.همین واقعیت کافی بود تا حداقل از جهات شرعی صبحانه را با احتیاط وشاید هم کمی وسواس میل کنیم .نتیجه این شرایط این بود که یازده روز به طور مداوم صبح ها تخم مرغ آب پز بخوریم و کبدمان را غافلگیر کنیم. روز های آخر دوستان به شوخی می گفتند که در حال تغییر ماهیتند و احتمالابا ورود به ایران ناخود آگاه قدقد سردهند! البته در سبد صبحانه هتل ها غذاهای متنوعی وجود داشت ولی بسیاری از آنها اصطلاحا آبکی و غیر بسته بندی بود و کسی به خوردن آنها (از نظر پاکی ونه از نظر بهداشتی) رغبت نداشت.اولین کاری که ما به محض ورود به رستوران هتل انجام می دادیم شستن ظرف و قاشق و چنگال بودو این کار ما برای عوامل هتل بسیار تعجب آور بود طوری که در برخی مواقع این کار را به حساب بهداشتی بودن جماعت ایرانی و محکم کاری در امر شستو تفسیر می کردند!

پشت بام های پر از گل دهلی

بعد از صبحانه به توصیه یکی از رفقای فضول که معمولا به محض ورود به هر هتلی تمام سوراخ سمبه های آن را شناسایی می کرد، برای گرفتن عکس به پشت بام هتل رفتم.رفتن به بام  همان و دیدن یک بهشت کوچک بالاتر از صحنه های نامانوس پایین همان!دهلی از این بالا واقعی تر و البته زیبا تر دیده می شد.تقریبا در تمامی پشت بام ها ( چه کوچک و چه بزرگ)  گلدان های متعدد پر از گل گذاشته شده بود.یک نقاشی زیبا و خوش رنگ که حکایت از گل دوستی نقاشان آن داشت.برخلاف پشت بام خانه های خودمان در ایران که معمولا یک انباری تمام عیار وسایل مندرس  و قطعات بزرگ زباله است و احتمالا تنها وسیله سالم موجود در آن یک کولر آبی زوار در رفته است ، در اینجا بام ها از شیک ترین قسمت های یک خانه به حساب می آید. وجود سایبان هایی ساده اما سالم در کنار این همه گل وگیاه و بوی معطر فضای سبز کافی بود که تا خوردن یک عصرانه مفصل در آن به آرزویی برای هر توریست تبدیل شود.

.

باغ مقبره همایون شاه

حیدر (راهنمایمان) می گفت فقط در خود کلان شهر دهلی بیش از هزار وسیصد نقطه توریستی وجود دارد که بخاطر فقدان وقت کافی ، بازدید از بسیاری از آنها از برنامه تور های مسافرتی خارج شده است. در یک تخمین ساده دیدن همه این آثار در یک برنامه فشرده وروزانه چند ماهی وقت می برد.به همین خاطر پایتخت گردی توریست ها منحصر شده است به چند اثر شاخص که مقبره همایون شاه هم از جمله آنهاست. بعد از حدود بیست دقیقه به پارکینک باغ رسیدیم .ماشین های زیادی پارک شده بودند. در حین پیاده شدن دکتر خواص توجه مرا به پارچه های سیاهی که به لوله اگزوز ماشین ها بسته شده بود چلب کرد. سوالی که به محض ورود ذهنم را مشغول کرده بود در حال حل شدن بود.دکتر می گفت در هندوستان سنتی وجود دارد که شبیه اسفند آویختن ما ایرانی هاست .یعنی به لوله اگزوز ماشین در وهله نخست موی دم اسب ودر مرتبه بعدی کلاف نخ سیاهی را می بندند تا مرکب وصاحب مرکب از چشم زخم دور بمانند.آنجا بود که فهمیدم اعتقاد به  چشم زخم مفهوم بین المللی است و نه فقط مخصوص ایرانی ها  و مسلمان ها.فقط تعجبم از این بود که چرا تا بحال در کشور ما که رکورد دار کنفرانس های پرخرج وبعضا مبهم بین المللی است تاکنون کنفرانسی در این مورد برگزار نشده است!!!

باغ مقبره همایون شاه در منطقه نظام الدین دهلی واقع شده است.این بنای متعلق به قرن 16 میلادی، اولین باغ ایرانی ساخته شده در شبه قاره هند است. همایون دومین پادشاه امپراتوری مغولی هند یا گورکانیان هند بود که پس از پانزده سال که در دربار ایران پناهنده بود به کمک شاه طهماسب اول تاج و تخت خود را باز ستاند و به هند برگشت اما پس از چند ماه به طور ناگهانی و بر اثر سقوط از پله‌های کتابخانه‌اش فوت کرد. این آرامگاه با شکوه به دستور همسر وی حمیده بانو بیگم که در ایران با معماری ایرانی آشنا شده بود ساخته شد. کار ساخت این بنا در سال 1562 یک سال پس از مرگ همایون آغاز و هشت سال به طول انجامید. همایون که در مدت اقامت در ایران شیفته فرهنگ و هنر ایرانی شده بود در بازگشت به هند گروهی از هنرمندان ایرانی را با خود به همراه برد. بنا براین، شگفت انگیز نیست که این مقبره و بناهایی که بعدها در هندوستان ساخته شد از الگوهای ابرانی و میراث معماری هند و ایران بهره گرفته باشد. این بنا که یکی از ایرانی ترین بناهای هند است، دارای کاشی کاری مختلف و ترکیب پیچیده ی شاه نشین های غوصی شکل و گنبدهای باریک است. این مقبره عظیم با سنگ های سرخ تزئین شده و باغ آن کاملا شبیه چارباغ است.در زیبایی و هنرمندی معماری اش همین بس که بنای تاج محل که نماد هندوستان به شمار می آید از روی نقشه این باغ مقبره ساخته شده است.

به محض ورود نمایشگاه کوچکی نظرم را جلب کرد.ماکتی کوچک از کل باغ و چند عکس و نوشته و توضیح تنها دارایی آن به حساب می آمد.دیدم استاد جعفری زل زده است به یک قاب سنگی و با تمام وجود و همراه با لذتی وصف ناشدنی شعری را به زبان مادری زمزمه می کند. نزدیک شدم. دیدن سنگ نوشته های فارسی در این سرزمین که قبل از تسلط نامبارک انگلیسی ها زبان رسمی اش مثل بسیاری از عادات و رسومش فارسی بود تنها نقطه روشنی است که تو را به امتداد های مشترک زبانی و فرهنگی  با هندی ها امیدوار می کند. روی سنگ نوشته این شعر حک شده بود:

اگر فردوس بر روی زمین است             همین است و همین است و همین است

همین یک بیت ساده اما برآمده از دل کافی بود تا مشتاقمان کند به دیدن این فردوس زمینی. فضا زیبا ، فرح بخش و تمیز بود.درختان تنومند و سنجاب هایی انسان گریز که دائما در حال فرار به این سو و آن سو هستند اولین دیدنی های این باغ است.نوعی درخت با برگ هایی قرمز رنگ که در سرتاسر هند مشاهده می شود بهانه ای می شود تا کنار آن بروم ویک عکس یادگاری بگیرم.در هندوستان باغ مقبره نامی آشنا وجا افتاده است.سوای ازحق یا ناحق بودن زمامداری این حاکمان مسلمان ، باغ مقبره ها حکایتی است از وسعت دید و نظر آنها به طوری که  یک مقبره کوچک بهانه ای می شد برای ایجاد باغ های سبز وبهجت آفرین در پیرامون آنها و زمینه ای برای به نمایش گذاشتن هنر دست حجاران و نقاشان زبردست هر دوران  و در ادامه  سرمایه ای عظیم واستثنایی برای دولت هند تا ارزها را ببلعد و حسرتی  برای ما بعنوان یک مسلمان که در هند چه بودیم واکنون چه هستیم؟

برای دیدن مقبره اصلی که تماما از سنگ سرخ بود باید پله های زیادی طی می شد.  باورود به صحن اصلی که بسیار بالاتر از سطح زمین قرار داشت تمام باغ های اطراف زیر پایتان قرار می گرفت و اشراف شاهانه همایون شاه و امثال او را از نزدیک احساس می کردید.بنای اصلی با ده ها شبستان و اتاق های تودر تو مقبره همایون شاه را احاطه کرده بودند. یک سنگ یک تکه وجود داشت که با ظرافت کامل کنده کاری شده بود و مورد توجه توریستهای حاضر در محل که عمدتا شرفی بودند قرار گرفته بود. در سرتاسر محوطه مقبره برخی از منتسبین به همایون شاه از جمله وزیران وحتی دایه او  وجود داشت که به علت تعمیرات دیدن همه آنها میسر نشد.هشتی های باغ آخرین نکته دیدنی این باغ مقبره بود.در حالی که تا چند ثانیه قبل آفتاب سوزان تمام وجودت را می سوزاند با ورود به این هشتی ها انگار زمین و زمان عوض می شود و تابستان تبدیل به زمستان شده و شما در تلی از برف گیر کرده اید! گرمای بیرون طی یک فرآیند معماری سرد گشته و خنکای وجودتان می گشت.کولری طبیعی که شما را به بیشتر ماندن در زیر هشتی ها ترغیب می کرد و در پس آن قبض آب و برقی هم نیست که عیشتان را برهم زند!

باید از باغ مقبره همایون شاه خداحافظی می کردیم.شاه خفته در این باغ شاید خبر نداشته باشد از برج های عریض و طویل کلان شهرهای ایران و خانه های زنبوری قسمتی از ایرانیان که عملا سیاحت در این باغ ها را تبدیل به یک آرزو نموده است. درباره اینکه آیا  همایونشاه و هم صنفی هایش طبق حجاری دور قبرش براستی جنت مکان و خلد آشیان هستند هم  الله اعلم.

 

 




برچسب ها : سفرنامه هند



گاوهای ولگرد اما غمگین هند!

گاو دوستی ( و به تعبیر عامیانه: گاو پرستی) هندیان از قدیم وندیم شهره عالم وآدم بوده است و به قول شخصی بهشت زمینی این حیوان همین کشور هندوستان است.لذا برای ما تعجب نداشت که گاوهای فربه و چاق و چله این مملکت در هر کجا که اراده کنند حق عبور وبلکه حق تقدم دارند.بازار باشد یا خیابان اصلی شهر.کوچه باشدیا بزرگراه.روز باشد یا شب.خلوت باشد یا شلوغ همه جا درحکم خانه و وطن اوست گویی جهان از دید اینان یک طویله بزرگ است که همه جایش به نوعی در خدمت اوست! شاید بتوان گفت باند فرودگاه تنها مکان خاص در هند است که ورود این حیوان به آن ممنوع است.حتی ورود این حیوان به دانشگاه ها هم امری عادی است.کمااینکه اواسط سفر و در ضمن بازدید از دانشگاه علیگر( که گزارش مفصل آن را خواهم نوشت) دیدم که یک گاو آزادانه  و فارغ از دغدغه  عالم در حال سور چرانی است . ما در ایران مفهومی به نام گاو ولگرد نداریم در حالیکه در هندوستان نمونه های زیادی برای آن پیدا می کنید.                                   

در این شرایط ایده آل و باورنکردنی قاعدتا این حیوان هر چه بخواهد می خورد و یا احیانا هر که را دوست داشته باشد له می کند.هندو ها اعتقاد عجیبی به گاو دارند.علاوه بر شیر او حتی به ادرار او هم تبرک می جویند و آن را می خورند. ذبح و مصرف گوشت گاو در میان هندوها قبح بسیاز زیادی دارد و در شهرها و محلات مسلمان نشین ذبح این حیوان مخفیانه انجام می شود تا حساسیتی برانگیخته نشود.رستوران های مک دونالد که در سراسر هندوستان شعبه های زیادی دارد در تبلیغات تلویزیونی خود  مدام این نکته را گوشزد می کرد که در محصولات گوشتی اش به هیچ نحو از گوشت گاو استفاده نشده است.

اما دونکته خیلی مهم درباره گاو دوستی هندوان:

اول آنکه برخلاف تصور خیلی ها ، هر گاوی در میان هندو ها مورد احترام نیست. آنچه که در هند احترام فوق العاده دارد گاو ماده است.خود گاو ماده هم دارای مراتب مختلفی است و گاو ماده پیشانی سفید در اوج احترام و عزت است.در مقابل، گاو های نر تنها احترام نمی شوند بلکه به شدید ترین وجه ممکن و به اندک بهانه ای از سوی کوچک وبزرگ مورد ضرب وشتم قرار می گیرند به طوری که اشک توریست ها هم در می آید.انگار تبعیض طبقاتی در این کشور به حیوانات هم سرایت کرده است.

دوم آنکه گاوهای این سرزمین بسیار غمگین ، ژولیده و افسرده بودند.ناراحتی سرتاسر وجود این مخلوق زبان بسته را پر کرده بود.من قبل از ورود به هند انتظار یک چهره بشاش و قدرتمند وحاکمانه را از این حیوان داشتم ولی با دیدن چند صحنه به تصور غلطم پی بردم. به گاو های هند که نگاه می کردی به یاد چگ برگشتی و یا قسط های عقب افتاده ات می افتادی. غمگینی گاو ها همه را شگفت زده کرده بود.دوستان ولو به مزاح در پی علت یابی این غم وغصه بودند.من نظرم را این طور مطرح کردم که طبق مبانی اعتقادی ما هر موجودی کمال و غایتی دارد که به سوی آن در حال حرکت است.از کوچک ترین ذرات ماده تا کلان ترین موجودات عالم همه مشمول این قانون هستند و در سیستم عالم کمالی برای آنها تعریف شده است.کمال مصوب برای حیوان بنابر منابع شرعی ما خدمت به انسان به عنوان اشرف مخلوقات است.چهار پای حلال گوشتی که گوشتش و اعضای بدنش در راستای نیرو گرفتن انسان خرج نشود عملا کمالات بسیاری را از دست داده است. بعید نیست که در روز قیامت بیشترین شکایت از هندوها از سوی همین گاو ها مطرح شود تا بقیه انسان ها.و چه غمی بالاتر از نرسیدن به کمال در میان یک میلیارد انسان گوشتخوار!




برچسب ها : سفرنامه هند


صفحات :
|  <  1  2  3  >  |