پیاده روی بسیار شلوغی راتصور کنید. بعضی می‌روند و برخی می‌آیند. قدم های آرام گاه تند می شود .براستی  این همه عابر پیاده برای چه علتی از خانه خودشان خارج شده‌اند. به سراغ مردم  می‌روید و این سؤال را از خود آن‌ها میپرسید.نفراول  با سرعت جواب می‌دهد که می‌خواهم به کلاسم برسم و نفس زنان رد می‌شود. شخص دیگری به دنبال یافتن شغل آمده است وآن را از پشت ویتِرین ها جستجو می کند .  بعضی هم با در دست داشتن کیسه‌های میوه ناگفته جواب شما را می‌دهند. از دسته سومی این سؤال را می‌پرسید و آن‌ها ضمن تشکر ازشما جواب می‌دهندکه: سوال به جائی بود .من برای رفتن به جای دیگری بیرون آمده بودم امّا با دیدن مغازه‌ها و یایک صحنه تصادف کاملا هدفم را فراموش کردم. دسته چهارمی هم وجود دارند که در برابر سؤال شما خنده تلخی می‌کنند و با تکان دادن سرشان می‌گویند، مگر خود بیرون آمدن از منزل کار نیست؟

 

دسته سوم در زندگی ما مثال غافلین هستند. همان کسانی که در سفرنامه‌های قدیم در احوالاتشان خوانده‌ایم که به قصد سفر حجّ سفر چند ماهه‌شان را آغاز می‌کردند امّا در راه آن قدر مجذوب رنگ و لعاب شهرها می‌شدند که کعبه ندیده خود را حاجی دانسته و همان جا برای همیشه سکنی می‌گزیدند بدون اینکه قدمی به پس و پیش بردارندپول؛ خوب یا بد؟. خیلی دور نرویم. این حکایت برخی حاجیان قدیم حکایت بعضی هموطنان هم کیشمان است که به محض حضور در فرودگاه جده ومدینه فیلم (فاستبقوا السوغات )را کلید می زنند و هنگام بازگشت از سفر حج به شدت از تخریب بازار ابوسفیان اظهار تأسف می‌کنند! پاسپورت اینان نشان از لبیک گوئی برای یک سفر روحانی دارد ولی عمل‌ها نشانگرجدائی از مسیر و مراد است. بی شکً اگر این وامانده گان را به دیدة فطرتشان سؤال کنید به زیبائی مقصد را به شما نشان می‌دهند، چه اینکه فطرت به منزله یک دوربین قوی است که با زوم کردن مقصد به ما می‌باوراند که خالق از رگ گردن به ما نزدیک‌تر است. این دسته از افراد شاید با رفتن به قبرستان‌ها و آرامگاه‌ها برای لحظاتی یاد مبدا ومنتها بیفتند ولیکن این اندیشه چون به حدّ (باور) نرسیده نمی‌تواند (یاور) آن‌ها باشد درست به همان دلیلی که حاضر نیستند یک شب کنار جسد بهترین دوستشان بخوابند با اینکه یقین به عجز و ناتوانی او دارند.

 

برخی معتقدند گذشت زمان شرائط را بهتر می‌کند امّا به تیک وتاک  عقربه های ساعت هم امیدی نیست . گو آنکه زیادند کلان سالانی که (کودک) نیستند امّا (کودکی) ها نقد عمر آنهاست.آیا تا به حال با انسان عاقلی (توجه کنید عاقل!) مواجه شده‌اید که گوشی موبایل را فقط به خاطر بازی‌هایش خریداری کند. درست است که بازی جزء برنامه‌های تعبیه شده در گوشی تلفن همراه است ولی هیچ گاه به عنوان هدف از خرید لحاظ نمی‌شود. در این میان سر و کلّه دسته چهارمی پیدا می‌شوند که بی پروا مقصد را نه جهان دیگری بلکه خود دنیا می‌دانند و معتقدند فلسفة خلقت ما (این جهانی) است.

 

این مقصد انگاران جدید به مثابة ( دانشجوئی) هستند که تا (دانش جوئی)فاصله بسیاردارد وتنها دلخوشی او به یدک کشیدن عنوانی است که ندیمه تمام وقت یک کارت چند سانتِیمتری و مهر چند میلیمتری  است وبرای او گذار از یک مرحله علمی به رتبه دانشی بالاتر اصلا مهم نیست . این دسته به جای (آخر بینی)حریم باور  دچار (آخوربینی)ساحت شکن   شده‌اند و رفتن از این عالم را مساوی با فناء و نیستی می‌دانند. در قاموس معرفتی این دسته از رهگذران کره خاکی، دیده پرستی وچشم گرائی سلطان اندیشه هاست وعیاری برای گزاره های وحیانی باقی نمی‌ماند واینجاست که کلمه (مرگ)منفی ترین بار معنائی رادرتاریخ تنفس خود تجربه می کند . باتوجه به محدود و ملال‌آوربودن مادیات این مسافران برای ارضاء بعد معنوی خویشتن به جای عالم ملکوت به  سراغ عالم (هپروت) می‌روند که سلوکش نه با ذکر و جهاد  بلکه با خوردن چند قرص ناچیز است. اینان با دستاویز قرار دادن استدلال مغالطه‌آلود (رها کردن هر نسیه‌ای با وجود هر نوع نقدی) در طلبند که حور العین‌های بهشتی را در همین دنیا و آن هم در وسط پارتی‌های شبانه و مختلط تبدیل به نقد کنند با اینکه میدانند  عشوه و ناز آن‌‌ها نه سال‌نامه‌ای و ماهنامه‌ای بلکه روزنامه‌ای و لحظه‌ای است.

 

امّاهروله تئوری ها هنوز تمام نشده است . اندیشمندی می‌گوید: اگر می‌خواهی بنده کسی نشوی بنده هیچ چیز نشو. این جمله حکایتی دقیق از یک تجربه در این عالم است و آن اینکه حبّ اشیاء، حبّ افراد را به دنبال دارد. یاری گران فرعون درراستای  هدف شوم خود و در وراء مقصد نشان دادن دنیا به دنبال معبود کردن تفکرات خویش و نهادینه کردن  ندای (انا ربکم الاعلی) هستند و این یعنی استحمار انسان و تسلّط شیطان بر زمین. سیطره‌ای که به مدد گوساله‌های سامری مدرن و جغجغه‌های امروزی یعنی شبکه‌های تبلیغاتی رنگارنگ ،چند میلیارد انسان را اسیر رفت و برگشت یک توپ ورزشی درپای مانیتورهای خانگی می‌کند. این کنشگران  شیطانی به خوبی دریافته‌اند که شاید نتوان همه انسان‌ها را در یک جا جمع کرد امّا ذهن‌ها را به راحتی می‌توان در یک مستطیل سبز رنگ چند صد متر مربعی زندانی نمودتانتوانند  بسان گلوبول های سفید در برابر هجمه های بیماری زا مقاومت کنند . 

 

این دست مرموزدر چنبره عزم خود  ابتدا با شعار انسان دوستی قدم به واژگان معرفتی گذاشت امّا خروجی آن چیزی جز سجده بر تندیس  انسان و انسان پرستی نبود. آن‌هم انسان با تعریف خاص خودش که توجه مطلق به خواسته ها وامیال از ارکان آن است وخدا محوری جای خود رابه عقل محوری محض داده است.

 

ای کاش اگر تقدیر عالم بر انسان‌پرستی بود تمام انسان‌‌هابا هر رنگ و ملیت معبود می‌شدند امّا در این گزینش قطره چکانی معبود بشرتنها عدة خاصی هستند که آهن ربای قدرتشان تمام ثروت‌ها را به سوی خود جذب می‌کند. همان معبودهائی که به هنگامه حمله به عراق دلشان برای سگ‌های ولگرد بغداد بیش از ساکنان آن به رحم آمد و صدها اطلاعیه برای مراعات حال آنان صادر کردند و همانانی  که در هولوکاست غزه بزرگترین مشغولیت ذهنی‌شان انتخاب قلاده سگ دخترشان بود تا جلوی چشم همه جائزه صلح نوبل را به چنگ آورد!

 

در تاریکه بازاری که مقصد انگاری دنیا ببار می‌آورد تحلیل های گل خانه ای سرفصل زیستن بشری می شوندو بمب‌های نیتروژنی نماد اخلاق[2]. بمب‌هائی که نقطة هدف آن‌ها جانداران است و به جمادات و مصنوعات هیچ گونه آسیبی نمی‌رساند و به عبارت ساده‌تر دستشوئی یک خانه بیش‌تر از صاحب خانه محترم شمرده می‌شود!

 

در این آرایشگاه های توهم به راحتی نجس‌ها و پاک‌ها جای خود را عوض می‌کنند و در نتیجه بدترین خاطره یک بازمانده جنگ جهانی دوم تخریب کارگاه شراب‌سازی روستایشان توسط هواپیماهای آلمانی می‌شود و اینکه مجبور شده است به مدت یک هفته به جای شراب با آب سیراب شود و 7 روز عاقلانه و نه مستانه به جهان پیرامونی‌اش بنگرد![3]

 

عقل های این جماعت که درنبرد باهوای نفس به مسلخگاه رفته وتعقلاتش ،تعلّق آلود شده است صابونستان عظیمی را بنیان می نهند که به طفیلی کف های  آن شمرهای زمانه  هم برای کار خود توجیهی پیدا می کنندوهر روز مدادها با قیافه های تازه تراشیده می شوندتا پاک کن ها ناخود آگاه وبه مرور زمان اشتباهات آنها را از حافظه تاریخی بشر پاک کنند.  

 

ظریف نغز گوئی طنّازانه می‌گفت: هزارپائی را برای یک مجلس عروسی دعوت کردند. جناب هزارپا وقتی در موعود مقررویا شاید زودتر از آن به آن میعاد معین رسید تا آمد کفش‌های هزارگانه‌اش را یکی یکی از پا درآورد مراسم تمام شد و ناراحت و گرسنه به خانه خویش بازگشت.

 

این حکایتی از شهر‌بازی عصر جدید است که محرک ها  شما را از  شرق به غرب وچرخ وفلک ها شمارا  از پایین به بالا می برند ولی پس از پایان اعتبار بلیطتان خود را درهمان جایگاه ابتدائی می یابید در حالیکه هیچ حرکت قابل توجهی هم نداشته اید و تازه متوجه می شویدکه (آه من قله الزاد )علی (ع)مشق شب شما بوده است وبس . در این کارنامه خط خطی عمر سایه انسان از حباب روی تشت آب مادر بزرگ ها هم کمتر است و حقیقت فقر محض بودن او به بوته فراموشی سپرده می‌شود و همة بازیچه‌ها، شاه بیت (گر کند نازی فرو ریزد قالب‌ها)را فراموش می کنند .

 

رهبران توحیدی ما اصرار زیاد بر ذکر استرجاع (انا لله و انا الیه راجعون) داشته‌اند تا مسافر بودن خویش و حقیقت (انما الدنیا خلقت لغیرها) را فراموش نکنیم و بدانیم که همه ره به کوی خالق داریم. حال بعضی راجمال او یعنی درجات بهشت،مقصد است و برخی را جلال او  یعنی درکات جهنم . مهم این است که بدانیم سفر اصلی ( از) دنیاست و نه (در) دنیا

 

به امیدن آمدن ناخدای با خدا درتلاطم آخر الزمان

 

                                                                              و السلام  

 




برچسب ها : دین برچسب ها : پست مدرنیسم