اتل متل توتوله ....گاو حسن چه جوره.....نه شیر داره نه پستون......گاوشو ببر هندستون......

راستش را بخواهید این اشعار اولین آشنایی من بود با شبه قاره ای بنام هند که ارتباط وثیق ومحکمی با گاو دارد به طوری که تنها چاره حسن برای درمان گاوش  که به درد هیچ کاری نمی خورد فرستادنش به هندستون بوده و هست!!! کمی که قدم بلندتر شد وصدایم کلفت تر و راه مدرسه ابتدایی را هم یاد گرفتم نام هند در یکی از اشعار معروف مثنوی به گوشم خورد.داستان طوطی وبازرگان.برایم جالب بود که که یک طوطی که از قضا در همان سرزمین هندستون بوده ،چگونه به طوطی دیگری که در قفس بازرگانی اسیر شده یاری می رساند وبه او یاد می دهد که خودش را به مردن بزند تا آزاد شود.مردنی که بزرگان اندیشه واندیشه وری آن را به کشتن هوا وهوس تفسیر می کنند که مقدمه آزادی از عالم ناسوت است. کمی که باز قدم بلندتر شد و به حوزه قم سرکی کشیدم (که البته هنوز هم ادامه دارد!)سخت مشتاق دیدن همان هندستون شدم ولی اینبار نه بخاطر گاوها ویا طوطی هایش بلکه بخاطر رنگارنگی وتنوع ادیان وتدین هایش.کشوری که به حق نمایشگاه بزرگ باور های وحیانی وغیر وحیانی است و سرزمینی که از توحید محض تا شرک ناب را براحتی می توانی در کنار هم بیابی.سرزمین تضادها وتبعیض های شدید طبقاتی.

از وقتی قرار شد به هند بروم چند سفرنامه وکتاب تاریخی را مطالعه کردم وتازه فهمیدم که هندوستان روزگاری بس دراز پاتوق حاکمان مسلمان وحتی شیعه بوده است که تا قبل از تسلط انگلیسی ها هم ادامه داشته است.خیلی مشتاق شدم که ببینم چگونه موحد وغیر موحد براحتی در کنار هم زندگی می کنند و البته در کنارش بدم نمی آمد که بفهمم که دولتمردان هند چگونه بیش از یک میلیارد نفس کش که تازه نصفشان هم بیسواد هستند را اداره می کنند و بالاتر از آن دارای رشد اقتصادی هشت درصدی هستند؟

حکایت ویزای ما هم شنیدنی است وبس عبرت آموز . چند ماه قبل ، چند انفجار ناقص در برابر کنسولگری های اسرائیل در کشور هند رخ داد که سرو صدای زیادی هم به پا کرد.طبق معمول در این موارد که دیواری کوتاهتر از ایران خودمان پیدا نمی شود صاف آمدند وانداختند گردن نازک جمهوری اسلامی! چند نفر بخت برگشته هم در این زمینه دستگیر شدند تا این اتهام صبغه واقعی به خود بگیرد. همه این ریخت وپاش ها دست به دست هم داد تا سفارت هند در تهران سختگیری خود در دادن ویزا برای مسافرت به هند را افزایش دهد.در این چند وقته عملا به طلاب ودانشجویان جز در موارد معدودی ویزا داده نشد.بعضی از دوستان مشفق ما را اندرز دادند که در برگه تقاضای ویزا شغل های غیر رسمی ویا کارمندی نوشته شود تا در گرفتن ویزا دچار مشکل نشویم و الا اینکه هند به بیست تا طلبه ویزای  بدهد را چز در خواب های خرگوشی نخواهید یافت!

صبح دوازدهم فروردین بود که دوست خوبم جناب احمدی معاون اجرایی گروه کلام موسسه امام خمینی از قم به من زنگ تماسیدند و با خنده فرمودند: سید جون در کاغذ تقاضای ویزا شغلت را چه بنویسم؟ کاسب یا قصاب؟ اصلا دوست داری بنویسم کارمند بانک پارسیان! .....گفتم ریش وقیچی دست خودت است .هر چه نوشتی ما قبول داریم. فردایش فهمیدم که یک شبه شده ام مهندس برق و خانه یکی از دوستان را هم بعنوان اداره برق محل کارم نوشته اند!

اما این کار ها به دل هیچ کس از بالا تا پایین نمی چسبید.کاری که قرار باشد با دروغ ومکر شروع شود  به فرجام خوبی نمی رسد.خاطره خوشی هم ندارد.درست روز آخر بود که این دلمشغولی ها جواب داد و مسئولین موسسه و اردو طی یک اقدام انقلابی و عزتمندانه ، در برگه تقاضای ویزا برای همه نوشتند:دانش پژوه موسسه آموزشی وپژوهشی امام خمینی قم.

از آنجا که نجات در راستگویی است(النجاه فی الصدق)بدون استثناء برای همه ویزاصادر شد.فقط دوسه نفری را سفارت هند فرا خواند برای مصاحبه و سین جین کردن.مسئولان سفارت به آنها که به نوعی نماینده همه بودند گوشزد کرده بودند که بچه های خوب وبی دردسری باشید.یه وقت نکنه تو هندستون هوس تبلیغ شریعت وتحریم مک دونالد و این قماش کارها را بکنید وگرنه حسابتون با بودا وبرهمن و نهایتا فیل های درشت هند است!

دوم اردیبهشت بود که اولین جلسه توجیهی در نمازخانه موسسه برگزار شد.حاج آقا حقانی مسئول امور بین الملل موسسه که یک  پای ثابت سفرهای خارجی است ودر همه آنها حضور دارد نکات مهمی را بیان داشت.یک سری از وظایف قبل و حین اردو هم در همان جا تفسیم شد. خوشبختانه بلیط ها قبل از اخذ ویزا تهیه شده بود.این هم کاری بود در نوع خود جالب.هم بخاطر اینکه هوای هندوستان رو به شرجی شدن می رود وباید قبل از خرداد از آنجا خداحافظی کرد وهم بخاطر اینکه دقیقا چند روز بعد از اینکه بلیط های ما تهیه شد قیمت بلیط هوایی تهران دهلی از چهارصد هزار تومان به حدود یک میلیون تومان افزایش یافت.زمان سفر ساعت شش جمعه هشتم اردیبهشت ماه از فرودگاه امام وبا هواپیمای شرکت ماهان اعلام شد.قرار شد تا پنجشنبه شب ساعت یک بامداد همگی از جلوی درب ساختمان مرکزی موسسه به طرف فرودگاه حرکت کنیم.باید کارها را به سرعت وفشرده انجام می دادم.از تهیه اقلام غذایی وبهداشتی گرفته تا بردن خانواده به شهرضا و خداحافظی با خویشان ودوستان. این چند روز هم به سرعت گذشت تا تقویم رسید به پنجشنبه .هفتم اردیبهشت........

 




برچسب ها : سفرنامه هند