اولین شب حضور در هند

شب اول و آخر هر سفر با بقیه شب ها تفاوت هایی دارد.برداشتی که شما در شب نخست از مقصد دارید معلوم نیست تا شب آخر پایدار بماند.خاطرات شب اول ماندگار تر و گاه شیرین تر از بقیه هستند.برای من هم اولین شب حضور در دهلی با ده شب بعدی امتیازاتی داشت.بعد از یک خواب مفصل و خرگوشی در بعدازظهر که بی خوابی شب قبل و خستگی و کوفتگی سفر را از ما ربود تصمیم گرفتیم که بعد از اقامه نماز در اولین ساعات شب اختلاطی با مردم هند داشته باشیم و از نزدیک هندی شناسی کنیم.هتل ما در یکی از شلوغ ترین نقاط شهر واقع شده بود.خریدن سیم کارت اعتباری بهانه ای شد که به یک بازار سر باز و محلی نزدیک هتل سر بزنم. همین که وارد بازار شدم ذهنم ناخودآگاه سفر کرد به دوران کودکی که همراه جناب پدر ودر حالی که دستانم را سخت فشرده بود که گم نشوم ، وارد بازار گذر خان قم می شدیم.بوی ماهی جنوب ابتدای بازار وبوی سبزی خوردن تازه و شبنمی  وسط بازار را پر کرده بود. بازاری که من رفتم روشنایی زیادی نداشت و برخلاف ایران خودمان فروشنده ها نمی توانستند گردو و یا فرش نامرغوب را به مدد لامپ های رشته ای به مشتریان ساده لوح غالب کنند.هر کسی به اندازه وسع خودش جنسی برای فروختن آورده بود.بیشتردست فروش وخرده فروش دیده می شد تا مغازه دار ویا عمده فروش.خرید سیم کارت در هندوستان مقررات خاص خودش را دارد.تازه فهمیدیم که برای گرفتن سیم کارت هم گذرنامه نیاز است  وهم عکس .از بابت گذرنامه مشکلی نبود اما در این ناکجا آباد عکسمان کجا بود؟ اصرار من ودوستانم بی نتیجه بود.تصمیم گرفتیم این کار را به حیدر (راهنمایمان) واگذار کنیم.

بوی هند!

جدای از تعارفات نوشتاری ، هند بوی خاصی دارد! این بو همه گیر ومشترک است وحتی در هتل ها هم شما را رها نمیکند.کوی وبرزن هند بوی فلفل می دهد!!! در محلات شلوغ که قدم می زنی انگار احساس می کنی که این مملکت تبدیل به دهانی شده و در حال بلعیدن چند تن ادویه جات تند است.اگر چه این بوی تند که غالبا برای ما ایرانی ها نامتعارف است در بعضی از خیابان ها بیشتر از پخت و پز بی خانمان های کنار خیابان ویا مغازه های اغذیه فروشی  پر کار ناشی می شود ولی باور کنید مقداری از آن عمومی است.البته گرمای هوا و عدم رعایت بهداشت لازم در هند هم مزید علت شد برای این بو!  و شاید هم تنفر پرسابقه من از فلفلیات! سبب چنین برداشتی شده باشد.

میوه های نوبر!

در هند شب ها مغازه ها را خیلی زود می بندند.علتش را شب آخر سفر از زبان یکی از ایرانیان مقیم هند شنیدم ولی ننویسم بهتر است! مشاغل مختلف را قبل از بسته شدن دید زدم.اخرین مغازه ای که رفتم یک سوپر مارکت بزرگ بود که در قسمتی از آن میوه به فروش می رسید.قاعدتا یک کشور استوایی و پرباران باید میوه های خاصی هم داشته باشد.بیشتر میوه ها برایم شناسا بود و تنها در کیفیت و یا قد واندازه کمی تفاوت داشتند.سیب واشنگتنی را برای اولین بار آنجا دیدم.بزرگ و قلدر اما بی رنگ وبی بخار.چند شب بعد که به طور اتفاقی سیب واشنگتنی خوردم الحق والانصاف که بی مزه  بود عین خود آمریکا!

نوعی انگور هندی هم دیدم که دانه هایش بسیار بزرگ و در حد وقواره انجیر بود.چشمم گرفت و دست به جیب شدم برای خریدنش.اما خیلی گران بود و غیرت اصفهانی ام اجازه نداد پولم را به این راحتی ها خرج کنم. از باب وصف العیش نصف العیش کمی آن را نگاه کردم وسر جایش گذاشتم.از قضا موز هم خیلی گران بود به اضافه اینکه کیفیت خوبی هم نداشت.در این فصل مثل ایران هندوانه فت وفراوان یافت می شود.در مسیر هم بعضی مغازه ها تا سقف هندوانه چیده بودند ویکی را هم بعنوان مشت نمونه خروار قاچ زده بودند تا نشانه صداقتشان باشد و پاکی مرامشان.البته یکی دو نوع میوه جدید هم دیدم که تا آخر سفر هم اسمشان را یاد نگرفتم.میوه ای سیاه رنگ به اندازه خرمالو همراه با اضافات عجیب وغریب. ایران که آمدم فهمیدم نام اصلی اش منگوستین بوده است .عکسش را در زیر برای شما گذاشته ام.بد نبود اگر چند تایش را بعنوان سوغاتی به ایران می آوردم.

حکایت خیارهای هند هم شنیدنی است.اواخر سفر بود که مجبور شدیم شب بجای غذای گرم ، حاضری بخوریم.یک نفر از بچه ها رفت  و چند کیلو گوجه وخیار خرید.نان وپنیر وگوجه تقسیم شد اما خبری از خیار نشد.پیگیر قضیه شدم.فهمیدم اولین اتاقی که خیار در آنجا تفسیم شده بمحض قاپ زدن به خیار و جویدن آن متوجه شده اند آنچه که با حرص و ولع دارند می خورند خیار نیست بلکه کدو است!!! اول باور نکردم .رفتم نگاه کردم.به قیافه اش که نگاه می کردی با خیار درختی مو نمی زد.گفتم ان شاء الله که فقط همان یک مورد بوده است.کمی که جویدم فهمدیم که آزموده را نباید آزمود!

نکته آخر درباره میوه هند، انبه آنست که در عالم رودست ندارد.خود انبه به مذاق بعضی از جمله خودم خوش نمی آید ولی از آب شیرین وگوارای آن نمی توان براحتی گذشت.در این سفر به اندازه کل عمرمان آب انبه خوردیم.آب انبه های هند بسیار غلیظ تر و اصیل تر از همانند های خود در ایران بودند.آنجنان جگر شما را خنک می کرد که سختی های سفر را می بوسیدید و به کنار می گذاشید.در هر  کجا و به اندک بهانه ای منتظر بودیم که تدارکات اردو ما را به آب انبه های کوچک وبزرگ مهمان کند. انشاء الله نوشیدن این مشروب طبیعی نرجیحا در خود هندوستان نصیب همه خوانند گان بشود. خداوند یار گشت وتا آخرین لحظات حضور در هند یعنی فرودگاه هم از آب انبه محروم نشدیم .شرح خاطره اش بماند در جای خودش.

منگوستین




برچسب ها : سفرنامه هند