شهرضا دوسه سالی می شود که پیاپی مصیبت روحانیون ریش سفید و صاحب نفسی را می بیند که فراتر از معلومات و محفوظات حوزوی و دینی همگی دارای یک خصیصه مشترک و اساسی بوده اند وآن عبارت است از مردم داری و با مردم جوشیدن. صفتی که روحانیون کم سن و سال تری بسان من نگارنده قطعا از آن کم بهره تریم حال علتش بماند که برخی در درون خودمان است و برخی در برون خودمان و خارج از دسترس و اختیارمان.

درقم خبر درگذشت مرحوم حاج شیخ قدرت الله صالحپور را شنیدم. اگرچه من بشخصه به علت دوری از شهرضا ارتباط آنچنان زیادی با ایشان نداشتم ولکن همان اندک خاطرات جاخوش کرده در ذهن گاه آنقدر عیار و ارزش دارند که نشود براحتی از کنارش گذشت. شاید اولین تصاویر ذهن من از آن مرحوم مربوط به زمانی است که بعنوان یک عزادار همراه با هیئات مذهبی شهرضا وارد مجلس روضه خانه ایشان شدم و من قدم در اتاق گشاد و بزرگی گذاشتم که از کف تا سقفش فقط و فقط کتاب بود و کتاب. قفسه های بزرگی که کتاب های مختلف بسان لشکری زیبا و هم مسیر کنار هم ردیف شده بودندو رقمشان حداقل به پنج هزار می رسید.انجا زمین و زمان بوی کتاب و معرفت می داد وشاید هنوز هم غبطه چنین کتابخانه خانگی را بخورم.کتابستانی که قسمت بسیار کوچکی از آن در عکس زیر هویداست. بعدها شنیدم که ایشان فرموده بود که تمام کتاب های کتابخانه ام را یک به یک خوانده ام و مطالعه نموده ام. محراب مسجد بیت العباس شهرضا سالها شاهد امامت او بود و و عظ و خطابه اش در منابر و مجالس عزاداری. یادم نمی رود که وقتی در مراسم  شب نیمه شعبان سالیانی چند در کتابخانه صاحب الزمان به منبر می رفتند آن سان که حضرت ولی عصر(عج) را صدا می زد و می فرمود: یا صاحب الزمان ادرکنی گویی این ندا از نهانخانه دل بود ونه فقط سودای زبان ظاهری. البته من با تالیفات ایشان بیگانه نبودم مخصوصا کتاب خورشید ولایت و امامت که درباره مولی الموحدین(علیه السلام) است و قسمت های عمده آن را مطالعه کرده ام. .دیروز در اولین روز رجعتم به شهرضا جهت ایام فاطمیه، بر سر مزار ایشان حاضر شدم. بد نیست این کوتاهه را ختم کنم به یکی از اسناد ساواک اصفهان ( شماره 1204-8-57) به تاریخ سی و یکم مرداد سال 1357 که درباره مرحوم صالحپور و وعظ و خطابه روشنگر اوست. منبری که منجر به احضار او توسط دستگاه طاغوت شد:

موضوع: شیخ قدرت الله صالحپور فرزند حسین

برابر اطلاع، نامبرده در ساعت 12:30 روز 2537/5/28 و هم چنین ساعت 12 روز 2537/5/29 در مسجد بیت العباس شهرضا روی منبر رفته و پس از اینکه به سلامتی خمینی چندین مرتبه صلوات فرستاده اظهار داشته: ای مردم در اصفهان حکومت نظامی است.مامورین دارند مردم را می کشند.چرا شما از علما طرفداری نمی کنید؟ مگر علما جانشین امام نیستند؟ این دستگاه حکومت مانند دستگاه حکومت معاویه و یزید است و اگر تمام مامورین شهربانی و ژاندارمری شهرضا جمع شوند در مقابل شما کاری نمی توانند انجام دهند.مردم جهاد چیست؟در بهمن ماه گذشته طلاب قم پیش قدم جهاد بودند  چرا ساکت نشسته اید؟.....

یادش گرامی باد.





برچسب ها : شهرضا