سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
تدبر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 795221
  • بازدید امروز: 6
  • بازدید دیروز: 43
  • تعداد کل پست ها: 278
درباره
سیدمحمدحسن صالح[90]

منم مثل خیلی ها توی این عالم نفس می کشم . فقط دلم میخواد که زمین وزمان رو آلوده نکنم!

جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
وصیت شهدا
وصیت شهدا
کاربردی



ابر برچسب ها
دین[46] ، شهرضا[35] ، سیاسی[27] ، انقلاب[20] ، خاطره[18] ، سفرنامه هند[15] ، امام حسین[12] ، حجاب[10] ، پست مدرنیسم[10] ، سفرنامه عمره[9] ، رسانه[7] ، قم[7] ، انتخابات[7] ، امام زمان[7] ، اخلاق[5] ، امام رضا[5] ، غدیر علی ممیز[5] ، شادی[4] ، اجتماعی[4] ، پیامبر اکرم[4] ، حضرت معصومه[4] ، حضرت زهرا[3] ، دعا[3] ، انتخابات[3] ، امام خامنه ای[3] ، صبر[3] ، علم[3] ، عبادت[2] ، ماهواره[2] ، مرگ[2] ، مقاله[2] ، نوروز[2] ، سینما[2] ، سفرنامه هندوستان[2] ، زن[2] ، امام حسن عسکری[2] ، ازدواج[2] ، امام جواد[2] ، دوستی[2] ، خانواده[2] ، فلسطین[2] ، کتاب شناسی[2] ، کودک[2] ، شهادت[2] ، حضرت زینب[1] ، حکمت الهی[1] ، حوزه[1] ، بدعت[1] ، ترافیک[1] ، تهاجم فرهنگی[1] ، جنگ نرم[1] ، چهارشنبه سوری[1] ، امام حسن[1] ، اسرائیل[1] ، احترام به والدین[1] ، اخلاق[1] ، اربعین[1] ، آزادی[1] ، امام خمینی[1] ، امام سجاد[1] ، امام صادق[1] ، امام عسکری[1] ، امام علی[1] ، سفر نامه عمره[1] ، سفرنامه بوشهر[1] ، رضاخان[1] ، سفرنامه کردستان[1] ، شب قدر[1] ، شهید بهشتی[1] ، شهید مطهری[1] ، شیطان[1] ، هندوئیسم[1] ، ولایت فقیه[1] ، وهابیت[1] ، کتاب جدید[1] ، مسیحیت[1] ، معرفی کتاب[1] ، مفاتیح الجنان[1] ، عوض حیدرپور[1] ، عید غدیر[1] ، کودک[1] ، ماه رمضان[1] ، ماه شعبان[1] ،

دیشب در شهرضا شیر رحمت الهی تا ته باز شده بود و در بعضی خیابان ها سرریز شده بود به سوی خانه ها.از دو ساعتی به غروب باران شروع شد و تا پاسی از شب هم ادامه داشت.بعد از نماز در بیرون شهر و در یکی از روستاهای اطراف که اتفاقا جمعیتشان در این شب بارانی دو برابر شده بود! خانواده را تلمبار کردیم برای رفتن به یکی از مجالس روضه که از قضا بسیار بد مسیر بود.به مدد کلی صلوات و اداء تحیات ریز و درشت کوچه پس کوچه های مرکزی شهر را طی کردیم و زیر غرش باران و با لباسی خیس وارد زیرزمینی شدیم که واعظی نابینا و نه چندان برنا مشغول وعظ و نصیحت بود. این بار مثل بقیه به گوشه ای نشسته و در حالی که بنده زاده ها به رویم لم داده بودند شدم یک مستمع به تمام معنا! بعد از اتمام مجلس و میهمانی اشک ها راهی خانه شدیم. به رسم زندگی مدرن و دو هزار و چندی کنترل به دست زدم به خط تلویزیون دیدن که ببینم اوضاع مملکت در چه حال است . تازه فهمیدیم که تمام کانال ها قطع است و جعبه جادویی شروع کرده است به ناز کردن. ایستگاه تلویزیونی شهرضا آن قدر بدسابقه است که قطع برنامه های تلویزیون چیز جدیدی نبود امانه تا این مدت. همین قدر بگویم که بعد از حدود ده سال قهر با رادیوی زوار دررفته مان کل خانواده بسیج شدند برای پیدا کردن آن.وقتی پیدا شد تازه دیدیم سیم و سازه اش اشکال دارد. در عرض نیم ساعت شدم یک تعمیرکار رادیو آن هم از نوع قهار و کارکشته اش! بلاخره رادیوی درشت و سیاه ما درست شد.زدیم به برق . موج انتن رد کرد همه جای جهان را. عرب زبان و انگلیسی بیان و نامفهوم صدا را. رسیدیم به موجی آشنا که اصلا با خاطراتمان غریب نبود:  ساعت 21 اینجا رادیو ایران  لالا لالا   لالالالایی   لالالالا      لالالایی...!!!




برچسب ها : خاطره



گاه به گاه خوبست حادثه ها را از بالا نگاه کنیم . تا آنجا که قدمان قد می دهد بالا برویم و به اندازه سوی دیده هامان دید بزنیم. به یقین  که  تاریخ هم  ناز و عشوه کم ندارد و خودش را بی دردسر و کم زحمت به ما نشان نمی دهد اما ناامید نشویم که میراثی داریم که اگر بخواهیم دلباخته آن شویم و بپریم وسط آن بهایش کل عمرمان است تا شب و روزمان را نقدش کنیم و باز از گوشه و ساحت دیگری از آن وامانده ایم....

درباره عاشورا زیاد نوشته اند. زیادی که باز خیلی کم است و ناقص .چه قلم زن ها که عاشورا ونقاشان زبردستش را مهمان صفحه های پوستی و کاغذی کردند و حتی گاه از جور زمان، خود دست قلم شد عین علمدار نینوا.با اینکه می دانیم و مطمئنیم تا قبل از قرن پنجم شیعیان زیادی کتابت کرده اند درباره کربلا اما امروزه به هر سو و دلیل  زیاده بر زیادش به دست ما نرسیده است و فقدان بحث برانگیزشان خود کربلایی به پا کرده اند در عرصه قلم. آنچه از آب معرفت از قرن پنجم به این سو ارزانی مان شده است را می توان در دو سبوی بزرگ خلاصه کرد. اکثر کتاب هایی که تا قرن سیزدهم درباره کربلا نگاشته شده است کلماتی همچون بکاء، دمع،دم و  رثا را یدک می کشند چه اینکه این کلمات حتی به عناوین این کتاب ها هم راه یافته و ادبیات مراثی عاشورا را رقم زدند. این نگاه عاطفی به کارستان خامس آل عبا گرچه لازم بود و ستودنی اما گاه افراط در آن حجابی می شد برای فتح قله های بزرگ دیگری که مستور مانده بودند در عاطفه قتلگاه. از دو قرن قبل حجاب عاطفه کنار رفت و کربلا شد حماسه.بکاء العیون شد واقعه الطف و مقتل الحسین شد حماسه حسینی و ده ها نمونه دیگر. بعد سیاسی امام معصوم برای بدفهمان از دین بیشتر هویدا شد و کم کم از فرجام سید شهیدان  به جای مقتل( به معنای قتل و کشته شدن)و مصرع( محل فرود آمدن) تعبیر شد به شهادت. سینه زنی و زنجیر زنی و اشک و آه کم که نه بلکه زیاد شد و شور انگیز اما ذهن ها در کنار چگونگی پرپر شدن لاله های عطشان حسین نیم نگاهی هم داشتند به چرایی آن. تطور کربلا از مقتل به حماسه سختی ها را آسان کرد، دژخیمان شاه را بیچاره کرد و سر آخر رهبر نهضت صادقانه گفت: ما هرچه داریم از محرم و صفر است.

و اما این حماسه هنوز ناگفته های زیادی دارد؟ حماسه ای باید دوباره رقم زد...




برچسب ها : امام حسین



خانواده کلمه ای کوچک و لاغر اندام اما دراز دامنه  که حاشیه ها و بند وبیل آن آدمی را تا دم مردن که هیچ تا وقت نفخ صور و بساط حساب و کتاب اعمال هم رها نمی کند. سیبل و هدفی  ارزشی برای  رگبارهای فرهنگی متخاصم و کوچک ترین نهاد اجتماعی که انرژی نهفته ای دارد بسی بالاتر از نیروی اتم و صد البته محبوبیتی که آخرین رسول پروردگار با افتخار تمام از آن به عنوان محبوبترین بنیاد هستی یاد نمود . در علوم اجتماعی درباره خانواده یک تعریف کم وبیش مقبولی وجود داردکه بر اساس آن ارکان اساسی خانواده را مرد و زن تشکیل می دهند و نتیجه طبیعی ان هم فرزندانی هستند که از پیوند این دو عنصر به وجود می ایند. این خانواده وقتی قانونی است و از حقوق و مزایای تعریف شده در قانون استفاده می کند که به وسیله ازدواج و قرارداد میان طرفین بر اساس اصول پذیرفته شده در نظام ارزشی و حقوقی جامعه انجام پذیرد.این قرارداد براساس دین و ملیت و حتی جغرافیا ممکن است تفاوت های فاحشی با هم داشته باشد اما دریک چیز مشترکندو آن بی در وپیکر نبودن تشکیل خانواده است!

اما این نه اخر کار بلکه تازه اول ماجرا بود. بد نیست که دغدغه هایی که در گذشته دانشمندان علوم مختلف مربوط با خانواده داشتند را با دغدغه های نامیمون و بیگانه از فطرت انسانی امروز جهان مقایسه و برانداز کنیم. این پرسش که بر اساس معیار های ارزشی علاوه بر تک همسری آیا چند همسری هم مجاز است؟ و یا اینکه فرزند خواندگی چه نقش و جایگاهی در خانواده دارد و آیا شرعا و قانونا جزء خانواده به شمار می رود.و یا مثلا این چالش فراگیر  که برای استفاده و بهره وری از حقوق وسیع خانواده آیا ازدواج دائم شرط است یا همراهی موقت زوجین هم کفایت می کند و خیلی از دغدغه های دیگر اگر چه از سوی ادیان و مکاتب پاسخ های مختلف و حتی متضاد می یافتند اما دریک قانون نانوشته هم سفره بودند و آن اینکه خانواده از یک زن و مرد و براساس یک قرارداد تعریف شده تشکیل می شود و در مرحله بعد است که این سوالات روی کار می آیند.

اما جهان که عوض شد دغدغه ها هم به طور ناشیانه ای عوض شدند و لباس پست مدرنیسم پوشیدند. این جهان مکانیکی آنقدر رنگ باخته و تغییر کرده که در کمال وقاحت آنهم به اسم علم و معرفت تعریف های جدیدی از خانواده به میان آمده است. طبق این سقوط بزرگ اولا خانواده ارزشی ندارد و تازه  اول قرنی( بر وزن اول صبحی!) بحث می کنند که خانواده ضرورت دارد یا نه؟  در مرحله بعد لزومی ندارد که این نهاداجتماعی از دو جنس مخالف تشکیل یابد بلکه دو مرد و دو زن و حتی بیشتر قرارداد می بندند که با هم ازدواج کنند. در این وادی فرزند یک مانع بزرگ است و تنها توجیه فرزند آوری نه ابراز عاطفه والدینی بلکه تولید نیروی کار بیشتر است. البته لازم هم نیست که این فرزند از ارتباط طبیعی میان همسران به وجود امده باشد بلکه می تواند از راه های مختلف به دست آمده و نگهداری شود و چه بسا تبدیل شود به یک کالای صنعتی و قابل فروش و عرضه مشترک! طوری که اگر کسی هوس فرزند کند زحمت بارداری و بچه داری را به خود ندهد و براحتی برود و ان را تهیه کندعین سیب زمینی و پیاز و شاید هم راحت تر!.

خدایا ! چه شده است ؟ ایا ماهیت انسان ( یا همان حیوان ناطق!) عوض شده است و باید بی خیال فطرت مشترک شویم که اتفاقا چنین ادعایی هم در غرب شده است و یا اینکه شهوت و هوس پدر عقل و منطق را در اروده است به طوری که با نفوذ در طبقه روشنفکر و موثر جهان و هم چنین لایه های حکومتی و قانونگذار به راحتی یک هم جنس باز به مجلس سنای آمریکا راه پیدا می کند؟ آیا در اینده ای نه چندان دور می توان از ازدواج به عنوان نهاد کارامد بشریت و خانواده به عنوان هسته مرکزی جامعه آنهم نه فقط در میان دائره المعارف ها و مباحث نظری بلکه در متن زندگی یاد کرد؟.


 




برچسب ها : خانواده برچسب ها : پست مدرنیسم



خورشید امامت همراه با کاروانی که مرکب او را در بغل گرفته بودند به روستای نه چندان خوش بر و رویی رسیدند که خاک سرخش همچون گونه سرخ یک صورت بر کل این دیار خود نمایی می کرد. وقت ظهر شده بود و خورشید با تمام وجود آرزو می کرد که ابری نیاید و مانع دیدارش با شمس الشموس نشود. امام آب طلبید اما نه برای خوردن بلکه برای وضو. آبی نرسید ولی دردودلی سوزناک شرح قصه کوتاه و زخم دیرینه این دیار سرخ فام شد و آن کم آبی و بلکه بی آبی بود. حاضران عرض کردند که چند سالی است دچار خشکسالی شده ایم و این جان برای سیراب شدن مجبور است تا به لب برسد. اما مگر می شود این امیدها از درگه فرزند باب الحوائج ناکام و عطش زده برگردد. دست هادی امت ساقی می شود و رو به سوی زمین. نگاه ها ی همه سر می خورد به سوی زمین و در دلها ولوله میشود که خدایا آیا می شود اینجا هم زمزمی بجوشد و اسماعیل های تشنه این وادی را تا ابد سرمست زلالی خویش کند؟ دست به زمین رسید.مشتی خاک را برداشت و همراه با نگاهی نافذ رهاشان کرد به جای اولشان. خاک در پوست خود نمی گنجید و تازه اشک شوقش در آمد. اشکی که اکنون بعد از گذشت هزار و دو یست و اندی سال تمایلی به خشک شدن ندارد و معجزه ای جاودان شده است از هجرت سراسر برکت شاه طوس علی بن موسی الرضا علیه السلام .

هفته گذشته بعد از دو سال دوباره مشهدی شدیم و راه افتادیم برای پابوسی امام هشتم. خودم، خانمم، مادرم و فرزندانم مسافران نه چندان ساکت یک وسیله نقلیه سیاه رنگ بودند که کویر گرمسار و سمنان را رد کرد تا برسد به شرقی ترین نقطه طلوع امامتدر مشهد الرضا.در راه بازگشت خیلی تمایل داشتم که روستای ده سرخ که یکی از معجزات جاویدان امام رضا علیه السلام در آن رخ داده است را از نزدیک ببینم. بعد از پایان آزادراه مشهد - باغرود بعد از طی کردن حدود بیست کیلومتر راه فرعی  اسفالت و خوش مسیر  به منطقه ای می رسید که زمین و شاید هم زمان! در آن سرخ است. در روایت مربوط به این روستا از آن تعبیر به قریه الحمراءشده است که ترجمه فارسی اش می شود دهسرخ.تابلوهای درشت در طول مسیر نشان می دادند که این روستا کم مسافر نیست و خیلی ها می آیند برای متبرک شدن به چشمه ای که با اشارت امام رضا علیه السلام شروع به جوشش گرفت و هنوز هم می جوشد و خشکسالی های چند سال اخیر کوچک ترین تاثیری در مقدار و کیفیت آب ان نداشته است. به نقطه ای رسیدیم که نوشته بودند چشمه حضرت.مانند آب انبارهای قدیمی حدود ده پله ای پایین رفتیم و و رسیدیم به یک محوطه کوچک که اب چشمه را در چهار خروجی سنگی و بسیار زیبا تنظیم کرده بودند که بر سرهرکدام می شد براحتی آب خورد و سیراب شد. با اینکه سند چشمه دهسرخ بسیار قوی تر از قدمگاه است اما قسمت روزگار سبب شده است که یکی پرمشتری باشد و دیگری جوری باشد که درصد بالایی از مسافران میلیونی امام رضا شاید اسمش را هم نشنیده باشند. البته این حکایت عجیبی نیست. درشهرضای خود ما نام این شهر گره خورده است با امام زاده شاهرضا  و سالانه چند میلیون مسافر و زائر و حال آنکه در پانزده کیلومتری آن امامزاده علی اکبرفرزند بلافصل امام هفتم و برادر بدون شک و شبهه علی بن موسی الرضا  در روستایی به همین نام مدفون است اما بسیار ناشناخته تر از امام زاده شاهرضا.

روایت مربوط به چشمه دهسرخ  در منابع متعدد تاریخی امده است از جمله در عیون اخبار الرضا اثر شیخ صدوق.باب 39(خروج الرضا علیه السلام من نیسابور الی طوس و منها الی مرو) حدیث اول. مضمون حدیث همانست که در نثر ابتدای مطلب نگاشتم.


 




برچسب ها : امام رضا برچسب ها : خاطره



 




برچسب ها : امام خامنه ای


صفحات :
|  <  <<  21  22  23  24  25  >>  >  |