سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
تدبر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 794503
  • بازدید امروز: 51
  • بازدید دیروز: 272
  • تعداد کل پست ها: 278
درباره
سیدمحمدحسن صالح[90]

منم مثل خیلی ها توی این عالم نفس می کشم . فقط دلم میخواد که زمین وزمان رو آلوده نکنم!

جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
وصیت شهدا
وصیت شهدا
کاربردی



ابر برچسب ها
دین[46] ، شهرضا[35] ، سیاسی[27] ، انقلاب[20] ، خاطره[18] ، سفرنامه هند[15] ، امام حسین[12] ، حجاب[10] ، پست مدرنیسم[10] ، سفرنامه عمره[9] ، رسانه[7] ، قم[7] ، انتخابات[7] ، امام زمان[7] ، اخلاق[5] ، امام رضا[5] ، غدیر علی ممیز[5] ، شادی[4] ، اجتماعی[4] ، پیامبر اکرم[4] ، حضرت معصومه[4] ، حضرت زهرا[3] ، دعا[3] ، انتخابات[3] ، امام خامنه ای[3] ، صبر[3] ، علم[3] ، عبادت[2] ، ماهواره[2] ، مرگ[2] ، مقاله[2] ، نوروز[2] ، سینما[2] ، سفرنامه هندوستان[2] ، زن[2] ، امام حسن عسکری[2] ، ازدواج[2] ، امام جواد[2] ، دوستی[2] ، خانواده[2] ، فلسطین[2] ، کتاب شناسی[2] ، کودک[2] ، شهادت[2] ، حضرت زینب[1] ، حکمت الهی[1] ، حوزه[1] ، بدعت[1] ، ترافیک[1] ، تهاجم فرهنگی[1] ، جنگ نرم[1] ، چهارشنبه سوری[1] ، امام حسن[1] ، اسرائیل[1] ، احترام به والدین[1] ، اخلاق[1] ، اربعین[1] ، آزادی[1] ، امام خمینی[1] ، امام سجاد[1] ، امام صادق[1] ، امام عسکری[1] ، امام علی[1] ، سفر نامه عمره[1] ، سفرنامه بوشهر[1] ، رضاخان[1] ، سفرنامه کردستان[1] ، شب قدر[1] ، شهید بهشتی[1] ، شهید مطهری[1] ، شیطان[1] ، هندوئیسم[1] ، ولایت فقیه[1] ، وهابیت[1] ، کتاب جدید[1] ، مسیحیت[1] ، معرفی کتاب[1] ، مفاتیح الجنان[1] ، عوض حیدرپور[1] ، عید غدیر[1] ، کودک[1] ، ماه رمضان[1] ، ماه شعبان[1] ،

یکی گفت اسلام آمد و با همه کبکبه و دبدبه اش نتوانست کاری کند. دیگری اما با حوصله و تیزبینی و انصاف گفت: این طور نگو. اسلام با تمام دم و دستگاهش می خواست بیاید اما راهش ندادند. اسلام سالهاست که می خواهد بیاید اما ما فعلا راهش نداده ایم و معطلش کرده ایم پشت دروازه ها و همایش های جنبش نرم افزاری! عجالتا اندازه کفن و دفن میت و قرآنِ اختتامیه جشنواره فیلم فجر وصلوات اول اخبار و  چند فریضه شخصی و مناسکی! به او روی خوش نشان داده ایم تا ببینیم بعدا چه باید بکنیم با این همه تعهد و الگو بودن نسبت به هم کیشانمان واز آن طرف تپیدن در گل و لای خان اول. هنوز در سیاستمان، اجتماعمان ، کار و تحصیلمان، جشن و سرورمان، صنعت و رسانه مان به اسلام ok را نداده ایم. اسلام ما هنوز انشعابش به خانه هامان کشیده نشده است تا بخواهیم صادرش کنیم به بحرین و لبنان و یمن و بعد هم یهوئی بپرد وسط وال استریت. خب ما می خواهیم چه را صادر کنیم؟ نکند مغرور شده ایم به قاهر و ذولفقار و چند مشتری آفریقایی و از همه جا رانده شده؟ صادرات ما قرار است از جنس معنا و اخلاق باشد و نه صرفا چند تکه آهن پیچیده! آیا در اخلاق به مرز خودکفایی رسیده ایم یا هنوز باید مهرها و کفش هایی که به هر قصد و عنوان به سوی سخنران راهپیمایی قم پرتاب شد را جمع و جور کنیم؟ الان بچه های کند هوش هم می فهمند که استکان شربت تا پر نشده باشد سر ریز نمی کند. ما هنوز در اخلاق پر نشده ایم ، سر ریزش پیشکش!

این سر ریز کلمات جوابی کوتاه است به سوالات مطرح شده در انتهای پست قبلی ام!




برچسب ها : دین



درباره برکات و فوائد بعثت پیامبر خاتم ( ص) و ظهور اسلام برخی از دین شناسان و مفسرین نظر جالبی دارند و آن اینکه ظهور اسلام در شبه جزیره عربستان درکنار طرح مدعیات جدید و ارائه برنامه جامع مدنظرخود اصولا نوعی احیای دین و معنویت در عرصه گیتی بود.به عنوان نمونه ایت الله جوادی آملی در برخی مباحث نوشتاری و گفتاری خود به درستی بر این نکته تاکید کرده اند که اسلام با ظهور خود اصلا سرانه تدین را بالا برد و در کنار تبلیغ خود، باعث شد توجه به ادیان دیگر مانند یهود و مسیحیت هم بالا ببرد. ذکر بسیاری از خصوصیات ادیان ابراهیمی و لو در قالب انتقاد در قران کریم نشان از آن دارد که در سطحی عام تر  ادیان ابراهیمی و به معنای وسیع تر گرایشات مرتبط با ماوراء الطبیعه بیش از پیش مطرح شد.

در مورد انقلاب اسلامی ایران هم چنین واقعه ای تکرار شد. این سخن را که انقلاب ایران به نوعی دینداری و توجه به دیانت و معنویت را (مخصوصا در مورد ادیان آسمانی)در جهان بالا برد از بسیاری از داخلی ها و خارجی ها شنیده ام و خوانده ام. اصولا تا قبل از انقلاب سال 57برخی جامعه شناسان صریحا معتقد بودند که در واقعیت بیرونی، بخش معظمی از دولت ها یا با ایدئولوژی ضد دینی و اصطلاحا عرفی اداره می شوند و یا اینکه از یک عرف گرایی و سکولار مسلکی عملی تبعیت می کنند.اگر اسم حکومتی هم دینی بود کمترین اخذ را از دین داشت و سطح مشارکت دینی اگر بالا هم به نظر می امد عمدتا از انگیزه های اجتماعی برخوردار بود و تجلیات صرفا مناسکی داشت تا وجهه خالصا دینی و متعالی.این اعتقاد ها که عقبه تئوریک چهار سده ای و اعتقاد به خدای صرفا خالق و غیر مداخله گر را پیش می کشید معتقد بود که دین نه تنها فرانهاد نیست بلکه حتی یک نهاد غالب و موازی با نهادی های دیگر مانند خانواده ، اقتصاد ، تعلیم و تربیت هم نیست بلکه تنها نهادی فرعی و شخصی است به طوریکه در تعبیری بی ادبانه دین را به عنوان دلمشغولی اوقات فراغت و یا عرفان گرایی تفننی نام بردند که تنها خرده فرهنگ( ونه فرهنگ) برخی مردمان عالم است. با گسترش بعد افقی در زندگی جدید، بشر از ژرفای حیات و معنای زندگی که دین عهده دار ابراز آن بود به شدت غافل گردید و انتقال از عاقبت اندیشی و آخِر بینی به شدت فرآیند معکوس دم غنیمت شماری وآخور نگری را طی کرد.

درست در زمانی که مجامع غربی از عرفی شدن بعنوان یک فرآیند جبری و خطی نام می بردند به طوریکه هر حرکت مخالفی را در خود هضم می کند برخی از میان خودشان و در همان سوی عالم در اظهار نظری واقع بینانه سخن از واکنش های واژگونه ساز نسبت به موج سکولاریسم و بروز پدیده جان گرفتن دین با همان نفوذ و اقتدار گذشته بر زبان راندند و مهم ترین شاهد آنها بر این نظریه انقلاب دینی 1978 ایران به رهبری روحانیون مذهبی دانستند. انقلابی که دمی تازه در کالبد نحیف شده معنویت نواخت به طوریکه سردمداران استکباری در مقابله با این موج فزاینده و چابک راهی جز ایجاد معنویت های رقیب و بی خطر مانند عرفان های کاذب و هم چنین ادرس غلط دادن نسبت به ادیان مانند تشکیل گروه های تکفیری نداشتند.جامعه شناسان زیادی مانند برگِر اعتراف کردند که انقلاب ایران خیلی از تئوری های مربوط به سکولاریسم را برهم زد.

انقلاب اسلامی ایران از لحاظ علمی یک فرصت تاریخی برای بشر است. اسلام بر خلاف مسیحیت به واسطه داشتن رهیافت اندماجی در دین و اعتقاد به تلائم و تعاضد میان دو شقی های ( طبیعت وماوراء طبیعت)،(انسان وخدا) و ( عقل و ایمان) از استعداد بالایی برای مواجهه فعال با مسائل دنیای جدید برخوردار است به طوری که کمتر دین پژوهی است که بتواند ربط و صلت میان اسلام و اجتماع را بکلی انکار کند.این اسلام پر ظرفیت که تقوای آن ایجابی و عملی ونه رهبانی و بی مصرف است،برای اولین بار(بعد از حکومت پیامبر و حضرت علی علیه السلام ) توسط جمهوری اسلامی ایران می خواهد مهندسی زندگی را پی ریزی کند و اگر این حکومت اسلامی در این جهاد زمان بر و تمام عیار نتواند دین را به جنبه های ناسوتی تسری دهد ولذت دینداری را به مردمان داخل و خارج خودش بچشاند بی شک برای تمام تاریخ ، سکولاریسم برنده خواهد شد و دین تا مدت های مدیدی نمی تواند سرخم کرده و اظهار نظری بکند. مردم و سران ایران به رغم شکست های متعدد تاریخی بشر در دینی کردن حکومت ها اراده مصمم دارند که این مسیر را ادامه دهند و از همین روست که این انقلاب امروزه به نوعی به عنوان رب النوع انقلاب های مذهبی عالم به شمار می رود.این انقلاب نونهال در پی رجعت دوباره صدارت طلبی دین و معنویت غیر تغافلی است که بتواند در تمام ساحت های فردی و اجتماعی هنجار فرستی تمام و کمال خود را احیا کند.

حال فرجه ای لازم است تا بیندیشیم که چه می خواستیم؟ وامروزه با احتساب تمام واقعیت ها و دوستی ها و دشمنی ها کجا هستیم و باید کجا می بودیم ؟ و در اینده باید به کجا برسیم؟


 




برچسب ها : دین برچسب ها : انقلاب



دوساعتی میشود که از مسافرتی برون شهری اما کوتاه به خانه برگشته ام. گفتم آخر شبی قبل از خواب سرکی بکشم به فضای بی سروته مجازی. گذرم افتاد به یکی از وب های شهرضا که قلم خور یکی از یادگاران جانباز جنگ است. خاطره ای نقل کرده بود از جانباز دیگری مربوط به راهپیمایی روز برائت در سال66( موسوم به حج خونین) و اتفاقاتی که در حین فرار از دست سفاکان سعودی،  بین او و یک روحانی دیگر رخ داده بود:

.......همین که تمام قدرت خود را صرف کشیدن بدن خود به بالای دیوار کردم. یکی از پشت پایم را گرفت. بدون هیچ نگاهی تلاش می کردم. با تمام قدرت پای راستم را به بالای دیوار گیر دادم. اما پای چپم را محکم گرفته بود. هر چه تلاش می کردم. توان رهایی از دستش را نداشتم. تمام بدنم را به جز پای چپ، به بالای دیوار گیر داده بودم. انگار ول کن نبود. لحظه ای سر برگرداندم. با تعجب دیدم آخوندی از هموطنان است. پایم را محکم گرفته تا به نحوی خود را به بالای دیوار بکشد. پای راستم را از بالای دیوار آزاد کردم. چنان محکم به سینه او زدم. که به میان کوچه پرت شد. خود را بالای دیوار کشیدم. رو به او کردم و گفتم: «فلان فلان شدا اینجام دست از سرمون ور نمدرید؟

کاری ندارم که قصد صاحب وبلاگ فقط نقل خاطره بوده و یا به گفته خودش در بخش نظرات این خاطره را  محض خاطر قسمت آخرش آورده ! ازعقده گشایی برخی خواننده گان معلوم الحالش هم باکی نیست. ولی نمی دانم چرا با خواندن آن یادم به دو قطعه تاریخی افتاد. راز نوشتنم در این نیمه شب، تنها انتقال دست وپا شکسته این احساس و ناراحتی از بی انصافی ها و شاید نمک خوردن و نمکدان شکستن هاست.

قطعه نخست:

از او در روزنامه صور اسرافیل به عنوان تاجر باشی بازار دین فروشان و شیخ فضل الله بی نور یاد شد.اگرچه مردم او را دوست داشتند امافضای فرهنگی و سیاسی در دست حدود دویست و بیست و چند روزنامه بود که علیه او می تاختند....روز سیزده رجب به دارش زدند.در اثر طوفان طناب از گردن شیخ پاره شدو پیکرش به زمین افتاد.وی را به حیاط نظمیه آوردند ، جماعت کثیری از مشروطه خواهان بیرون ریختند، آن قدر با قنداق تفنگ ولگد به نعش اقا زدند که خونابه از سرو صورت ودهان روی گونه و محاسنش ریخت. یک نفر از سران مجاهدان که مرد تنومندی بود وارد حیاط نظمیه شد.دیگران عقب رفتندو برایش راه باز کردند.من او را نشناختم ، غریبه بود اما مجاهدان خیلی احترامش کردند.جلو آمد و سر جنازه ایستاد. جلوی همه دکمه شلوارش را باز کرد و روبه روی این همه چشم، به صورت اقا....

قطعه دوم :

بعد از اسارت شیخ شریف عوامل رژیم بعث وحشیانه ترین شکنجه ها را روی شیخ اعمال کردند .  در خاطرات رضا آلبوغبیش(دیگر اسیر این ماجرا) چنین آمده است .: چند عراقی مرا به بار کتک گرفتند اما من تمام حواسم به شریف قنوتی بود ، شیخ چندین گلوله به بدنش اصابت کرده بود و خون زیادی از بدنش جاری بود . هر دو تشنه بودیم ، حــدود ده نفر شیخ را می زدند و می رقصیدند که یکی از عراقی ها با سر نیزه عمامه شیخ را زمین انداخت ، بعد فرمانده آنها به سمت شیخ حمله ور شد . سر نیزه را در شقیقه ی شیخ فرو برد و آنرا چرخاند ، از شیخ فقط آیه ی استرجاع ( انا لله و انا الیه راجعون ) و الله اکبر شنیده می شد ، آن سفاک با همان نیزه کاسه سر شیخ را در آورد و مغز سر شیخ نمایان شد و روی آسفالت خیابان افتاد و متلاشی شد ، عراقی ها با دیدن این صحنه دوباره پایکوبی کردند و گفتند : قتلنا خمینی ( ما یک خمینی را کشته ایم ) ، آنها وقتی جمجمه سر شیخ را برداشتند بـا سرنیـزه با عمامه شیخ بازی می کردند و شعار را تکرار می کردند . پیکر بی جان شیخ کنار ماشیـن افـتاده بود آنها پـاهـای شیخ را گرفتند ودر خیابان کشیدند . آنها قساوت را به حدی رساندند که به بدن ایشان لگد می زدند و اهانت می کردند . آنها بدن شیخ را مثله کرده و روی زمین می کشیدند ، و هر کس از راه می رسید لگدی به بدنـــش می زدند . بعد عمامه را به گردنش بستند و او را از ساختمان دو طبقه ای در خیاباـن چهل متری خرمشـــهر آویزان کردند . سه روز بعد یعنی 27 مهر سال1359 شهید شریف قنوتی اولین شهید روحانی دفاع مقدس در گلزار شهدای ابادان دفن شد.

حال خود قضاوت کنید!

 




برچسب ها : شهرضا



تازه از مجلس روضه برگشته بودند. پدر و مادری فرهنگی به همراه دو پسر قند عسل. شاید از روشن شدن لامپ های هال و زیاد کردن شعله بخاری دو دقیقه ای بیش نگذشته بود که پسر کوچک تر با حالتی جدی و معصومانه و عاری از هر گونه طنز و شیطنت رو به مادرش کرد و گفت : مامان تو  اصلا چادرت را دوست نداری.

مادر خانه در حال رفتن به آشپزخانه وقتی با این خطبه کودک ابتدایی خویش مواجه شد یکدفعه ترمز زد و شاید در حالی که صورتش مثل کوره سرخ شده بود در جوابی عتاب آلود گفت چشمم روشن این حرف ها رو کی یادت داده؟ اگه من چادر رو دوست نداشتم که نمی پوشیدم؟ خوبه همین الان از روضه اومدیما!!!

مامان کسی به من یاد نداده ، خودم فهمیدم.

از کجا؟

من خودم این قدر به عروسک انگری بردز (Angry birds)علاقه دارم که حتی وقتی دیروز رفتم حمام با خودم بردمش. اما تو وقتی میای خونه چادرت را پرت می کنی روی مبل و تا نیم ساعت بعد هم جمع و جور ومرتبش نمی کنی؟

و مادری که هاج و واج مانده بدون جواب......

این خاطره را که محرم همین امسال رخ داده ، همان مادر برای خانم بنده تعریف کرده است!




برچسب ها : حجاب



بعد از فاصله ای چهل روزه دوسه شامی می شود که برگشته ام به شهرضا یا همان قمشه خودمان با پسوند پرمعنای ( گِلی).هوای سرد داد می زند زمستان را.درختان بی نظم اما لخت وعریان و گاه بی شاخ و بن شده ،تردد کم ماشین ها و قحطی قابل توجه دوچرخه های چینی ! شال و کلاه هایی که فقط دو چشم سر را باقی می گذارند برای دیدن و دیده شدن،کوچه هایی پر از خاطره و البته چاله هایی که بی مقدمه و ناگهانی از خاطره بازی شیرین و کم خرج ،  هلت می دهند به وسط بورس نفت و نرسیدن دست شهرداریها به قیر سیه چرده اما گران قیمت.

بااولین لرزش ناشی از سرمای خشک این دیار کانال زدم به فضای گرم و صمیمی دوران کودکی ام. کرسی ها منقرض شده ای که فرزندانم نمی دانند و ندیدند که سر نشستن دور آن چه  دعواها بود! دلم لک زده برای انجیرهای خشکی که پدر بزرگ مادری در زمستان ارزانی دستان کوچکمان می کرد و بوی آبگوشت خانه پدر بزرگ پدری که کل محله را پر می کرد و تقریبا کل ایام هفته مهمان سفره کاسب ترش و شیرین چشیده روزگار بود.

از خیابان مدرسه ابتدایی که رد شدم خنده ام گرفت از سال هایی نه چندان دور که به محض دیدن سفیدی دانه های برف از پشت پنجره ، زمین و زمان را به هم می بافتیم که فردا تا سر پلاک خانه برف می آید و بعد در حالی که از خوشحالی آب دهن از لب و لوچه مان  راه افتاده بود می گفتیم فردا تعطیل است اما صبح دوباره شال و کلاه بود و کوچه هایی پر از یخ و لعنت های بی شمار به مدیری که فی الحال دستش از دار دنیا کوتاه است!

دیروز اما  به قصد نماز از سنگفرش های  بی رنگ و روی خیابان صاحب الزمان رد شدم، واقعا در این سرما ، عبای کلفت هم نعمتی است ها!   




برچسب ها : شهرضا برچسب ها : خاطره


صفحات :
|  <  <<  21  22  23  24  25  >>  >  |