سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
تدبر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 794497
  • بازدید امروز: 45
  • بازدید دیروز: 272
  • تعداد کل پست ها: 278
درباره
سیدمحمدحسن صالح[90]

منم مثل خیلی ها توی این عالم نفس می کشم . فقط دلم میخواد که زمین وزمان رو آلوده نکنم!

جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
وصیت شهدا
وصیت شهدا
کاربردی



ابر برچسب ها
دین[46] ، شهرضا[35] ، سیاسی[27] ، انقلاب[20] ، خاطره[18] ، سفرنامه هند[15] ، امام حسین[12] ، حجاب[10] ، پست مدرنیسم[10] ، سفرنامه عمره[9] ، رسانه[7] ، قم[7] ، انتخابات[7] ، امام زمان[7] ، اخلاق[5] ، امام رضا[5] ، غدیر علی ممیز[5] ، شادی[4] ، اجتماعی[4] ، پیامبر اکرم[4] ، حضرت معصومه[4] ، حضرت زهرا[3] ، دعا[3] ، انتخابات[3] ، امام خامنه ای[3] ، صبر[3] ، علم[3] ، عبادت[2] ، ماهواره[2] ، مرگ[2] ، مقاله[2] ، نوروز[2] ، سینما[2] ، سفرنامه هندوستان[2] ، زن[2] ، امام حسن عسکری[2] ، ازدواج[2] ، امام جواد[2] ، دوستی[2] ، خانواده[2] ، فلسطین[2] ، کتاب شناسی[2] ، کودک[2] ، شهادت[2] ، حضرت زینب[1] ، حکمت الهی[1] ، حوزه[1] ، بدعت[1] ، ترافیک[1] ، تهاجم فرهنگی[1] ، جنگ نرم[1] ، چهارشنبه سوری[1] ، امام حسن[1] ، اسرائیل[1] ، احترام به والدین[1] ، اخلاق[1] ، اربعین[1] ، آزادی[1] ، امام خمینی[1] ، امام سجاد[1] ، امام صادق[1] ، امام عسکری[1] ، امام علی[1] ، سفر نامه عمره[1] ، سفرنامه بوشهر[1] ، رضاخان[1] ، سفرنامه کردستان[1] ، شب قدر[1] ، شهید بهشتی[1] ، شهید مطهری[1] ، شیطان[1] ، هندوئیسم[1] ، ولایت فقیه[1] ، وهابیت[1] ، کتاب جدید[1] ، مسیحیت[1] ، معرفی کتاب[1] ، مفاتیح الجنان[1] ، عوض حیدرپور[1] ، عید غدیر[1] ، کودک[1] ، ماه رمضان[1] ، ماه شعبان[1] ،

 

مقاله جدیدم با عنوان : "واکاوی استشهاد به حدیث (اعرفوا الله بالله) دربرهان صدیقین" در مجله معرفت کلامی ش 9 به چاپ رسید. جهت مطالعه چکیده مقاله اینجا را کلیک کنید


 

 

 







 

در حدیثی آمده است حق پدر اینست که او را در طول زندگی اطاعت کنی اما حق مادررا هرگز نتوانی ادا کنی.اگر فرزند به عدد شن های بیابان و قطره های باران روزها و شب ها به خدمت مادر بایستد به اندازه یک شبانه روز بارداری مادرش نمی شود.....

چند دقیقه ای از ساعت دوازده گذشته بود. تازه تدریسم تمام شده بود و راهی اتاق اساتید بودم.  از شهرضا زنگ زدند.مکالمه ای که چند ثانیه بیش طول نکشید با گوینده ای که می خواست زود قطع کند تا شاید بغضش پشت تلفن نترکد.خبر فوتشرا بدون هیچ توضیح اضافه ای داد و دیگر هیچ. با اینکه در این چند روز تیتر اخبار خانواده بود اما انگار رفتنش زود بود و غیر قابل هضم. همه چیز در عرض پنج روز رخ داد. کسالت مختصر، راه نرفتن و نشستن در خانه، تجویزو توصیه دکتر برای راهی شدن به جایی که همیشه از ان متنفر بودو بلاخره به انجا نرفت یعنی بیمارستان و فوتی ناگهانی در شلوغ ترین لحظه ممکن که همیشه آرزو داشت یعنی همان وقتی که پسران و عروس هایی که جای دختران نداشته اش را پر می کردند همهمه کنان دورش بودند و سکوتی ناگهانیکه همه را به هاج و واج واداشت. شاید تا زمانی که مامور اورژانس مرگش را تایید نکرده بود همگی این سکوت را غش و ضعفی بیش نمی دانستند و سرانجام تشییع جنازه و به فاصله ای ده ساله در کنار شوی هشتاد ساله آرام گرفتن.

یادت بخیر مادربزرگ، همین جمعه پیش بود که به نتیجه هایت (امیرحسین و امیر علی) با ذوق و شوق شکلات می دادی و با خنده بدرقه شان کردی.

یادت بخیر 

 







سال نود و دو دارد از نیمه می گذرد و من امسال دستم به پنجره هایت نرسید. شاید سالی گذشتن و دستی به شبکه های ضریحش گره نخوردن برای خیلی ها عادی باشد اما نه برای چون منی که تابستان های زیادی را در مشهد گذراندم و صبح و ظهر و شب در حرمش نفس می کشیدم یا به قصد زیارت و یا برای مباحثه درس لمعه و مکاسب. وقتی ندارم برای نوشتن.حسش هم نیست . این چند خط هم تحفه درویشی بود برای عرض تبریک تولدش شاید که ....





برچسب ها : امام رضا



دوسه سالی هست که بحث برسر تصاویر ونمادهای مورد استفاده در لوازم التحریر دانش اموزان به رسانه ها مکتوب و غیر مکتوب کشیده شده است. در هفته های اخیر و به مناسبت برپایی نمایشگاه لوازم التحریر در مرکز نمایشگاه های بین المللی تهران این بحث اوج بیشتری گرفت. چند نکته در این رابطه به نظرم رسید که توجه به آنها خالی از لطف نیست:

1-     یکی از نعمت های خدا دغدغه بجا و مناسب است. اصل اینکه گروه ها و لایه های مختلف فرهنگی در کشور اعم از مسوول و غیر مسئول به نوعی باور کرده اند ساماندهی  نمادهای فرهنگی و استفاده از آن در بازار لوازم التحریر آن هم با چند میلیون مشتری و گردش مالی بیش از چهار هزار میلیارد تومان یک ضرورت است در نوبه خود جای شکر دارد چه اینکه در بعضی از موارد مشابه مانند مقوله حجاب در برخی رده های مدیریتی هنوز این باور وجود ندارد که ما هدف تهاجم فرهنگی و بلکه زخم خورده آنیم. برای دیدن این زخمی ها نیازی به رفتن به بیمارستان نیست و می توان به محض اراده آنان را در سطح خیابان ها و یا کلاس های دانشگاه پیدا کنید!

2-    اگرچه دغدغه مندی مقدس است و محترم اما پایان مسیر متعالی شدن جامعه نیست. چه اینکه خیلی از دغدغه ها نیاز به فراگیر شدن در سطح جامعه و هم چنین اجرایی شدن مقدمات آن برای رسیدن به سطح مطلوب دارند کما اینکه در جامعه ما بسیاری از قوانین مدون جامع و مطلوب اما خاک خورده وجود دارند که تشنه و منتظر اجرا توسط متولیان امر هستند. در راستای همین نکته گروهی از دغدغه مندان نسبت به تصاویر واشکال روی لواز التحریر با این استدلال درست که تصاویر مرتبط با ذهن کودک به نوع در مفهوم سازی ارزشی او تاثیر گذار است آستین ها را بالا زده و خود دست به چاپ مقادیر زیادی دفترچه با آرم و نمادها ملی و مذهبی نموده اند. در این دفترچه ها که بنابر شنیده ها از کیفیت خوبی هم برخوردار است از عکس شهدا، نمادهای پیشرفت علمی مانند ماهواره امید و هم چنین برخی شخصیت های کارتونی استفاده شده است. تا اینجای کار قابل تقدیر است.

3-    اما نکته مهمی که غرض اصلی از این پست اشاره به آنست اینکه لوازم التحریر خود رسانهنیست بلکه فرآیند و نتیجه رسانه های دیگر است. برای تشریح این بحث به خاطره ای از تجربیات تبلیغی خودم اشاره میکنم. حدود هفت سال پیش برای اولین بار با گروهی از جوانان دبیرستانی در یک امامزاده که محل تبلیغی من به شمار می رفت آشنا شدم که امروزه اکثر انان جزء دوستان صمیمی من هستند. دوسه روزی از اشنایی اولیه من نگذشته بود که طبق برنامه ریزی های قبلی که توسط مدیریت آن مجموعه صورت گرفته بود در یک اردوی 48 ساعته که برای همان نوجوانان تدارک دیده شده بود شرکت کردم. بعد از برگشت از اردو احساس کردم که با یک اردوی دو روزه صد ها ساعت از نظر تبلیغی جلوتر هستم به این معنا که رفاقتی که در این اردو با این مجموعه حاصل شده بود شاید با ده ها منبر و مشاوره حاصل نمی شد. این رفاقت اولیه که البته بعدا هم استمرار یافت باعث شد که بشخصه با یک اصل تربیتی آشنا شوم و آن نیازمندی به رفاقت و محبوب شدن برای اثر گزاری مطمئن  وعظ و نصیحت است. حال اگر بخواهم با این پیش زمینه درباره لوازم التحریر سخن بگویم باید گفت که کودکان ما وقتی برای خرید چند وسیله اموزشی مراجعه می کنند گزینش انها بر اساس الگوهایی است که رسانه ها قبلا به ذهن انها تزریق کرده اند. به دیگر سخن از لحاظ اقتصاد فرهنگی زمانی یک دفترچه با عکس شهید همت و امثال او فروش خوبی خواهد داشت که این شخصیت قبلا به طرق مختلف ( مانند فیلم و کارتون) محبوب و مورد علاقه شده باشد که در این صورت کودک در راستای علاقه خود نه تنها دفترچه بلکه تمامی لوازم مورد نیاز اتاق خود را و حتی کاغذ های دیواری اتاق خود را منقش به عکس سردار خیبر خواهد کرد بدون اینکه اجباری در کار باشد و بدون اینکه ریالی ضرر اقتصادی به بخش تولیدی وارد شود.

4-    به طور نمونه می توانم به دو مورد موفق مثال بزنم و آن دفترچه های کارتون شکرستان و سریال مختارنامه است. کودکان قبلا از طریق رسانه دیداری ( کارتون شکرستان و سریال مختارنامه ) با شخصیت های مطابق با ارزشهای ملی و مذهبی آشنا شده اند. مخصوصا کارتون شکرستان که از نوعی طنز هم برخوردار است و برای اکثر بینندگان با طراوت و با مزه است. هم چنین بیننده کودک و نوجوان که سریال مختار نامه را دیده است سعی می کند خود را جای این شخصیت مقتدر و در عین حال متواضع بگذارد. این شخصیت ها قبلا در ذهن کودک با او رفیق شده اند و در این فرآیند دوست دارد که تصاویر محبوب خود را در کلیه لوازم و اثاث مربوط به خود ببیند. اما آیا در مورد شخصیت های دفاع مقدس این محبوب سازی انجام شده است؟ به نظر می رسد در مورد شهدا ابتدا باید فرآیندهای سمعی بصری طی شود و نقص گذشته جبران شود و الا نباید منتظر سرمایه گزاری بخش خصوصی در این زمینه بود چونکه عملا سهم قابل توجهی در این بازار نخواهد داشت. برای اینکه عکس یک شهید عرصه را بر عکس بن تن و میکی و موس و دیگر شخصیت های غریب و اجنبی تنگ کند قبلا باید در میدان کارتون و انیمیشن عرصه را برآنها تنگ کرده باشد.

5-    کوتاه اینکه فرزند من وقتی به مغازه یا نمایشگاه لوازم التحریر می رود نمی خواهد دوست یابی کند بلکه می خواهد اثری از دوستان قبلی خودبیابد.





برچسب ها : دین برچسب ها : رسانه



 

مدت ها است که می شناسمش. از کوچکی ، شاید پنج یا شش ساله بودم که با نام مدرسه علمیه امام صادقکه موسس آنست اشنا شدم. مدرسه ای که تا سال پیش که حوزه علمیه خواهران از آنجا نقل مکان نمود بیشتر مراجعینش را جماعت ضعیفه!ها تشکیل می دادند و البته چند ماهی است که پای آقایان بیشتر از قبل به آن باز شده است. پدرم سالیانی است که رسم و عادت دارند در هفته حداقل یک بار به دیدارش بروند. او در آستانه هشتاد سالگیاست با حافظه ای بس جوان و ذهنی پر از جولان و سخن دانی بس ملیح و با نمک که اگر برایت باب سخن را باز کند بعید است به راحتی از او دل بکنی و جدا شوی .

از عید امسال تصمیم قاطع گرفتم که خدمتش بروم تا هرانچه از تاریخ معاصر شهرضامی داند برایم بازگو کند.هی امروز و فردا کردم و تاخیر پشت تاخیر تا اینکه ماه رمضان شد و دست تقدیر بر این قرار گرفت که روزه هایم را در شهرضا (و نه در قم) افطار کنم. وقتی خدمتش گفتم که قصد دارم خاطرات شما را در این یک ماهه ضبط کنم با روی باز استقبال کرد و به سرعت قرار و مدارها گذاشته شد.به خوبی خاطرات پنج سالگی اش و بازتاب حوادث رضاخانی را در شهرضا باز گو می کرد. او مدت زیادی از عمرش را در کارخانه نوین شهرضا کارگری کرده است. مرکزی بزرگ که روزگاری نبض اقتصادی شهر به شمار می آمده و بسیاری از اجتماعات و اعتراض ها نطفه اش از آنجا بسته می شد.قرارمان بر این بود در مرور خاطرات نقش روحانیت و متدینین شهر بیشتر برجسته شود و ناگفته هایی از این دست رو شود. تلاشهای علمای شهرضا در برچیدن بساط بهائیان و کوچ دادن آنها، خویشتن داری  بزرگانی چون حکیم فرزانه و آیت الله مهدوی در کاستن تخاصمات و اصطکاکات دو خان و دو محله شهرضا،دعوای کش و قوس دار خانی و مسجدی و پشت پرده های آن ، بازتاب جریانات سیاسی ملی و مذهبی در دهه چهل و پنجاه در شهرضا، ماجرای تاسیس حسینیه سادات و به دنبال آن مدرسه اقدمیه و صاحب الزمان(عج)، جلسات معروف علمای برجسته شهرضا در پنجشنبه ها که حدود نیم قرن برقرار بود و برخی جلسات موضوعات مطروحه در آن ، راه پیمایی ها و حوادث مربوط انقلاب اسلامی در شهرضا و نام بردن و بیان خاطرات از بسیاری از علمای مخلص و متعهد که شاید امروزه نامی از آنها حتی در بین طلاب شنیده نمی شود و یا شاید در گوشه دیگری از ایران و یا جهان سکنی گزیده اند تنها گوشه ای از خاطراتی بود که حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ نعمت الله جعفری در بیش از ده جلسه برایم متواضعانه نقل نمودند.قصد دارم به امید خدا بعضی از گنجینه های تاریخ را به مرور در وبلاگ قرار دهم. تا خدا چه خواهد.


 




برچسب ها : شهرضا


صفحات :
|  <  <<  16  17  18  19  20  >>  >  |