سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
تدبر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 788864
  • بازدید امروز: 76
  • بازدید دیروز: 49
  • تعداد کل پست ها: 278
درباره
سیدمحمدحسن صالح[90]

منم مثل خیلی ها توی این عالم نفس می کشم . فقط دلم میخواد که زمین وزمان رو آلوده نکنم!

جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
وصیت شهدا
وصیت شهدا
کاربردی



ابر برچسب ها
دین[46] ، شهرضا[35] ، سیاسی[27] ، انقلاب[20] ، خاطره[18] ، سفرنامه هند[15] ، امام حسین[12] ، حجاب[10] ، پست مدرنیسم[10] ، سفرنامه عمره[9] ، رسانه[7] ، قم[7] ، انتخابات[7] ، امام زمان[7] ، اخلاق[5] ، امام رضا[5] ، غدیر علی ممیز[5] ، شادی[4] ، اجتماعی[4] ، پیامبر اکرم[4] ، حضرت معصومه[4] ، حضرت زهرا[3] ، دعا[3] ، انتخابات[3] ، امام خامنه ای[3] ، صبر[3] ، علم[3] ، عبادت[2] ، ماهواره[2] ، مرگ[2] ، مقاله[2] ، نوروز[2] ، سینما[2] ، سفرنامه هندوستان[2] ، زن[2] ، امام حسن عسکری[2] ، ازدواج[2] ، امام جواد[2] ، دوستی[2] ، خانواده[2] ، فلسطین[2] ، کتاب شناسی[2] ، کودک[2] ، شهادت[2] ، حضرت زینب[1] ، حکمت الهی[1] ، حوزه[1] ، بدعت[1] ، ترافیک[1] ، تهاجم فرهنگی[1] ، جنگ نرم[1] ، چهارشنبه سوری[1] ، امام حسن[1] ، اسرائیل[1] ، احترام به والدین[1] ، اخلاق[1] ، اربعین[1] ، آزادی[1] ، امام خمینی[1] ، امام سجاد[1] ، امام صادق[1] ، امام عسکری[1] ، امام علی[1] ، سفر نامه عمره[1] ، سفرنامه بوشهر[1] ، رضاخان[1] ، سفرنامه کردستان[1] ، شب قدر[1] ، شهید بهشتی[1] ، شهید مطهری[1] ، شیطان[1] ، هندوئیسم[1] ، ولایت فقیه[1] ، وهابیت[1] ، کتاب جدید[1] ، مسیحیت[1] ، معرفی کتاب[1] ، مفاتیح الجنان[1] ، عوض حیدرپور[1] ، عید غدیر[1] ، کودک[1] ، ماه رمضان[1] ، ماه شعبان[1] ،

 

حدود دو سال پیش بود که دکتر حسین الهی قمشه ای طی سخنانی جنجالی گفت که بیش از سی سال است بر سر مزار پدر حاضر نشده است و این قبیل رفتارها را صورت پرستی و مذموم می داند.حتی ایشان در سخنان خود زیارت مرقد ائمه اطهار (ع) را هم شامل این قبح دانسته و با استناد به حدیثی گفته بود که قبر امام رضا (ع) در قلوب محبین آن حضرت است.آن روز وقتی این حرف ها را عزیزی با آب وتاب برایم تعریف می کرد خیلی تعجب نکردم چه اینکه گاه گاهی که زائر قبر این حکیم دور افتاده از وطن می شوم متصدی قبرستان وادی السلام بی توجهی فرزندان آن مرحوم را به رخم می کشد! به نظر می رسد زندگی مرحوم الهی قمشه ای چه قبل و چه بعد از وفات با نوعی غربت عجین بوده است. این خاطره از مرحوم آیت الله اراکی معروف است که در روز تشییع جنازه مرحوم الهی قمشه ای در قم وقتی جماعتی اندک اما عمامه به سر را پشت سر جنازه ای می بیند از شخصی مطلع می پرسد که تشییع جنازه کیست؟ می گوید: الهی قمشه ای. ایشان با تعجب بسیار می پرسد: الهیِ مترجم قران؟ و وقتی طرف مقابل به نشانه تصدیق سری تکان می دهد ناباورانه می پرسد : الهی قمشه ای و این تشییع غریبانه؟ اگرچه نباید از میراث علمی و عملی اشخاص بعد از وفات غافل شد و اصل این سخن که افراد بعد از مرگ هم به نوعی زنده هستند درست است اما این به معنای شست و شوی ناشیانه برخی آداب و رسوم مایه دار و برخاسته از عقل و نقل نیست. اگر قرار باشد زیارت قبور ، پرستش قبور تفسیر شود که همان آش و کاسه وهابیت و تهمت همیشگی آنان علیه تشیع است. در مکتب شیعی روح مومن انقدر تعالی و ارزش و کرامت دارد که حتی فانی ترین چیزها یعنی جسد او هم به برکت ایام مصاحبت و همکاری با روح محترم شمرده می شود.بعد از سفر هندوستان و مشاهده نزدیک مرده سوزی هندوان مدت مدیدی در این تفکر بودم که راز این همه تفاوت فاحش در برخورد با جسد مردگان در میان ادیان چیست؟ آیا این امری کاملا عرفی و زائیده قرن ها عادت بی سر وته بوده است و یا اینکه با پالایش خرافات و اضافات آن می توان کل جهان بینی یک دین را در آن پیدا کرد. نتیجه این مطالعات که به زودی در سفرنامه هندوستانم به چاپ خواهد رسید این بود که از انجا که بالاترین کرامت انسانی را می توان در اسلام یافت رگه های قوی ای از این کرامت در نوع تدفین و کیفیت ان و هم چنین سفارشات بعدی متبلور شده است.اگرچه شکی در فنا پذیری و از بین رفتن (کل یا اکثر)جسم به معنای فیزیکی آن نیست ولی روایات ما از نوعی علاقه میان جسم وروح صحبت می کنند که نه فقط در زندگی و حیات بلکه بعد از مرگ و تا قیامت کبری ادامه خواهد یافت.نهایتا اگر کسی از لحاظ فلسفی و عقلانی نتوانست تبیین عقلی برای این امر بیابد اما نمی تواند سیره پیامبر در زیارت قبور را منکر شود.آیا کسی که به تصریح قران شاهد بر اعمال است با آمدن به قبرستان مرتکب کار قبیح و یا عبث شده است؟ ایا می توان سیره هر روزه امیر مومنان(ع) در زیارت وادی السلام را به تلاشی صرفا جهت آموزش و یادآوری معاد به اصحاب تقلیل داد؟از همه اینها عجیب تر آیا زیارت مشاهد مشرفه و قبور ائمه (ع) که به تعبیر زیارت جامعه کبیره (مختلف الملائکه)محل رفت و امد ملائکه است را می توان صورت پرستی دانست. اینکه زیارت قبور مانند بسیاری از آموزه های دینی گرفتار برخی خرافات و یا رسومات غیر شرعی و یا حتی ضد شرعی شده است واقعیتی است که برای زدودن ان نباید صورت مساله را پاک کرد.

 علت اینکه بعد از دو سال و در چهل و یکمین سالگرد وفات حکیم الهی قمشه ای این سخنان را باز خوانی کردم  دیدن عکس هایی از حضرت آیت الله جوادی املی بود در حال زیارت قبور وادی السلام قم. یعنی همانجایی که استادشان حکیم الهی قمشه ای به خاک سپرده شده اند. حال که یادی از این استاد و شاگرد شد شنیدن این خاطره هم خالی از لطف نیست. شاگرد حکیم ،در خاطرات خود شرح سوز و گداز عارفانه و عاشقانه استاد خود را این‌گونه نقل می‌نماید: «به یاد دارم روزی در مشهد، حضور مرحوم آقای الهی قمشه‌ای رسیدم و در صحن آزادی و نزدیک مقبره مرحوم شیخ بهایی از ایشان سوال کردم که حاج آقا چرا امسال دیر مشرف شدید؟ فرمودند: به حضور سلطان بی‌دعوت نباید رفت. عرض کردم: یعنی چه؟ فرمود: من هر وقت مشهد مشرف می‌شوم، با دعوت حضرت می‌آیم. پرسیدم چگونه از شما دعوت به عمل می‌آورند؟ فرمود گاهی خواب می‌بینم در حرم هستم و گاهی نیز در صحن و به محض دیدن خواب، مشرف می‌شوم و پریشب خواب دیدم که در حرم هستم. از این رو، حرکت کردم و سفره را بستم.

ایشان در ادامه فرمود: ضمنا الان در صدد هستم که نکته‌ای را تکمیل کنم. عرض کردم: چه نکته‌ای؟ فرمود که در کوپه قطار، همسفرانی هم زبان خود نداشتم؛ از این رو ناچار شدم به حال خود بپردازم. غزلی را شروع کردم که قصد دارم در اینجا آن را تکمیل کنم و آن غزل این است:

 

در  راه  طلب  پای  فلک   آبله  دارد                  این وادی عشق است و دو صد مرحله دارد

دردوغم ورنج است وبلازاد ره  عشق                 هر  مرحله  صد  گمشده   این  قافله  دارد

در  راه  بیابان  جنون عشق زند  گام                  کز  چرخ  شتابنده   فزون  حوصله     دارد

گر من نکنم شکوه ز شب‌های فراقت                  از  حوصله  من  شب  هجران  گله    دارد

دیوانه  عشقیم و چو گل با رخ خندان                  کز حلقه  گیسوی  تو   دل  سلسله   دارد

از یاد تو ای گل همه شب بلبل جانم                  گه  نغمه  و  گه  ناله  و  گه  ولوله   دارد

دل  در  طلب وصل تو ای ماه حجازی                  در  کوی  صفا  رقص  کنان   هروله    دارد

صدمرحله راعشق به یک گام‌رودلیک                در  هر  قدم  این  ره  چه  کنم  صد تله دارد

گر  دست  مرا  جاذبه  عشق نگیرد                 فریاد،  نه  جان  زاد  و  نه  دل  راحله   دارد

مدح  رخ  زیبای  چون  گفت   الهی                 یک  بوسه  از  آن  غنچه  خندان  صله دارد

 آری، عارف درباره آسمان با همه زیبایی‌اش می‌سراید که این آبله پای سالک الی‌الله است؛ خلاف کسی که از زمین به آسمان نگاه می کند. او معمولا خیل انجم و اختران را می‌ستاید؛ ولی کسی که روی آسمان پا گذاشته است، چون قلب او عرش خداست (قلب المومن عرش الرحمن) آسمان را مانند آبله پای سالک می‌داند.



 




برچسب ها : شهرضا برچسب ها : دین



1-     سی سال پیش در چنین روزی تقویم جنگ به نام شهید همت ثبت شد.در این سه دهه برخورد های متفاوتی با سیره و نام شهید همت انجام شد. یکی از همت تنها نام یک اتوبان در پایتخت را می شناسد. یکی او را  سردار خیبر می داند. یکی می نویسد و می گوید که من عاشق چشمان نافذش شده ام . دیگری تواضعش را می ستاید اما به هر دلیل  از جمله مقتضای خاص جنگ، سالهای پایانی عمر که دور از زادگاهش مشغول نبرد شد بیش از بقیه مقاطع عمرش برجسته شد.پیشینه افکار و عقاید وهم چنین کارنامه عملی شهید همت در شهرضا چه در استانه انقلاب و چه بعد از ان مورد واکاوی قرار نگرفته است. مسلما شهادت تحفه ای نیست که یک شبه و یک ماهه خودش را رو کند بلکه لیاقتی است که سالها تفکر و دغدغه و خون دل خوردن را با خود به همراه دارد. به دیگر سخن جهاد سلوکی است که نقطه اخرین ان شهادت است. حال سوال اینست که صرف نظر از یک سالگرد خشک وخالی که ان هم به صورت زیگزاگی و نه دائمی در شهرضا برای شهید همت برگزار می شود چه فعالیت عالمانه ای در زادگاهش نسبت به منظومه فکری شهید همت ، اشخاص یا افراد تاثیر گذار بر او، چگونگی تعاملش با افکار دیگر، عمق و برد تاثیر گذاری اش بر جوانان هم نسلش و بعد از شهادتش  صورت گرفته است ؟

2-    انقلاب ما از ابتدا داعیه جهانشمولی داشت. هر حرکت بایسته ای که د راین راه برداشته شود اگر درست منتقل شود همه نقاط جعفرافیای عالم را تحت تاثیر قرار می دهد.در عصر تضارب ایسم ها هر فکر واندیشه نابی از این دست اگر مخلوط به هوا و هوس نشود تا ناف کاخ سفید هم توان نفوذ دارد و می تواند دل ها را تحت تاثیر قرار دهد؟ براستی ابراهیم همت به عنوان یکی از دویست هزار شهید دفاع مقدس چه جاذبه ای برای دختر و پسر لندن نشین داشته است که حاضر شده اند در میان اقیانوس بی پایان نام ها و یاد ها تی شرت منتقش به عکس او را بپوشند؟ نظام عالم نه بر پایه شانس و اقبال بلکه بر مدار اسباب و مسببات می چرخد. چه رازی شهید همت را امروزه بین المللی نموده است.این راز هرچه باشد از همان جنسی است که کربلا و عاشورا را بر پهنای قرن ها و ایام ماندگار و مانا نمود. شهید همت را در کشمیر بیشتر از خود شهرضا می شناسند. چرا؟

3-    متاسفانه در این سالها بیش از انکه مرام شهدای شهرمان از جمله شهید همت  مورد توجه باشد بیشتر شاهد نوعی دعوای بی حاصل بوده ایم مبنی بر اینکه چرا می گویند شهید همت تهرانی بوده است نه  شهرضائی؟ چرا دو تا سنگ قبر دارد یکی در گلزار شهدای تهران و دیگری در شهرضا؟ کدام مزار است و کدام یادبود؟ در این گیرودار اگر بحث های سیاسی منسوب به خانواده سببی او  هم اضافه شود مثنوی هفتاد من کاغذ می شود. اما در این میان کسی به قدرت نرم افزاری شهید همت نپرداخته است. او از شهدایی است که هم به واسطه فرهنگی بودن و اهل بیان بودن و هم سرداری دفاع مقدس مواد خام زیادی در گفتار و نوشتار ازخود باقی گذاشته است که بسیاری از انها به حالت بکر و بی مصرف مانده و روی انها کار اساسی انجام نشده است. به عنوان مثال در خود شهرضا روی دو وصیت نامه ای که از شهید همت به یادگار مانده است چقدر کار شده است؟

4-    ولایتمداری نخ تسبیح سیره حاج همت است. او در این راه صریحا تبعیت از ولی فقیه در عصر غیبت را نسخه عمل خود معرفی می کند. او گفت که عاشق بسیجیان است و فرهنگ بسیجی (ونه صرفا کارت بسیج!) او را سخت شیفته نمود. امام را نه فقط یک مرجع تقلید بلکه نائب الامام می دانست و باور داشت که کلامش بوی خدا می دهد. همه کسانی که در باره او در این سالها نوشته و گفته اند اخلاصش را از قلم نینداخته اند. او در راه خودش از هیچ برچسبی هراس نداشت:

در زمان بازگان به ما برچسب چریک زدند

زمان بنی صدر هم برچسب منافق

الان هم برچسب خشک مقدسی و تحجر؟

هر قدمی که در راه خدا و بندگان مستضعف او برداشتیم، برچب بارانمان کردند.

حالا روزی ده برچسب دشت می کنیم

اما بسیجیان، دلسرد نباشید حاشا که بچه بسیجی میدان را خالی کند.

پی نوشت: اگر شهید همت به جای سال 62 در سال 92 شهید می شد در ادامه این برچسب ها چه می نوشت؟ افراطی؟ تندرو؟ کم سواد وبی سواد؟ اقتدار گرا؟ ساندیس خور؟ دهاتی؟ بی ترمز؟.......

 




برچسب ها : شهرضا برچسب ها : شهادت



 

 

* سی سال پیش در چنین روزی تقویم جنگ به نام شهید همت ثبت شد.در این سه دهه برخورد های متفاوتی با سیره و نام شهید همت انجام شد. یکی از همت تنها نام یک اتوبان در پایتخت را می شناسد. یکی او را  سردار خیبر می داند. یکی می نویسد و می گوید که من عاشق چشمان نافذش شده ام . دیگری تواضعش را می ستاید اما به هر دلیل  از جمله مقتضای خاص جنگ، سالهای پایانی عمر که دور از زادگاهش مشغول نبرد شد بیش از بقیه مقاطع عمرش برجسته شد.پیشینه افکار و عقاید وهم چنین کارنامه عملی شهید همت در شهرضا چه در استانه انقلاب و چه بعد از ان مورد واکاوی قرار نگرفته است. مسلما شهادت تحفه ای نیست که یک شبه و یک ماهه خودش را رو کند بلکه لیاقتی است که سالها تفکر و دغدغه و خون دل خوردن را با خود به همراه دارد. به دیگر سخن جهاد سلوکی است که نقطه اخرین ان شهادت است. حال سوال اینست که صرف نظر از یک سالگرد خشک وخالی که ان هم به صورت زیگزاگی و نه دائمی در شهرضا برای شهید همت برگزار می شود چه فعالیت عالمانه ای در زادگاهش نسبت به منظومه فکری شهید همت ، فرد یا افراد تاثیر گذار بر او، چگونگی تعاملش با افکار دیگر، عمق و برد تاثیر گذاری اش بر جوانان هم نسلش و بعد از شهادتش  صورت گرفته است ؟ 

**انقلاب ما از ابتدا داعیه جهانشمولی داشت. هر حرکت بایسته ای که دراین راه برداشته شود اگر درست منتقل شود همه نقاط جعفرافیای عالم را تحت تاثیر قرار می دهد.در عصر تضارب ایسم ها هر فکر واندیشه نابی از این دست اگر مخلوط به هوا و هوس نشود تا ناف کاخ سفید هم توان نفوذ دارد و می تواند دل ها را تحت تاثیر قرار دهد. براستی ابراهیم همت به عنوان یکی از دویست هزار شهید دفاع مقدس چه جاذبه ای برای دختر و پسر لندن نشین داشته است که حاضر شده اند در میان اقیانوس بی پایان نام ها و یاد ها تی شرت منتقش به عکس او را بپوشند؟ نظام عالم نه بر پایه شانس و اقبال بلکه بر مدار اسباب و مسببات می چرخد. چه رازی شهید همت را امروزه بین المللی نموده است.این راز هرچه باشد از همان جنسی است که کربلا و عاشورا را بر پهنای قرن ها و ایام ماندگار و مانا نمود. شهید همت را در کشمیر بیشتر از خود شهرضا می شناسند. چرا؟

***متاسفانه در این سالها بیش از انکه مرام شهدای شهرمان از جمله شهید همت  مورد توجه باشد بیشتر شاهد نوعی دعوای بی حاصل بوده ایم مبنی بر اینکه چرا می گویند شهید همت تهرانی بوده است نه  شهرضائی؟ چرا دو تا سنگ قبر دارد یکی در گلزار شهدای تهران و دیگری در شهرضا؟ کدام مزار است و کدام یادبود؟ در این گیرودار اگر بحث های سیاسی منسوب به خانواده سببی او  هم اضافه شود مثنوی هفتاد من کاغذ می شود. اما در این میان کسی به قدرت نرم افزاری شهید همت نپرداخته است. او از شهدایی است که هم به واسطه فرهنگی بودن و اهل بیان بودن و هم سرداری دفاع مقدس مواد خام زیادی در گفتار و نوشتار ازخود باقی گذاشته است که بسیاری از انها به حالت بکر و بی مصرف مانده و روی انها کار اساسی انجام نشده است. به عنوان مثال در خود شهرضا روی دو وصیت نامه ای که از شهید همت به یادگار مانده است چقدر کار شده است؟

****ولایتمداری نخ تسبیح سیره حاج همت است. او در این راه صریحا تبعیت از ولی فقیه در عصر غیبت را نسخه عمل خود معرفی می کند. او می گفت که عاشق بسیجیان است و فرهنگ بسیجی (ونه صرفا کارت بسیج!) سخت شیفته اش نموده است . امام را نه فقط یک مرجع تقلید بلکه نائب الامام می دانست و باور داشت که کلامش بوی خدا می دهد. همه کسانی که در باره او در این سالها نوشته و گفته اند اخلاصش را از قلم نینداخته اند. او در راه خودش از هیچ برچسبی هراس نداشت:

در زمان بازگان به ما برچسب چریک زدند

زمان بنی صدر هم برچسب منافق

الان هم برچسب خشک مقدسی و تحجر؟

هر قدمی که در راه خدا و بندگان مستضعف او برداشتیم، برچسب بارانمان کردند.

حالا روزی ده برچسب دشت می کنیم

اما بسیجیان، دلسرد نباشید حاشا که بچه بسیجی میدان را خالی کند.

پی نوشت: اگر شهید همت به جای سال 62 در سال 92 شهید می شد در ادامه این برچسب ها چه می نوشت؟ افراطی؟ تندرو؟ کم سواد وبی سواد؟ اقتدار گرا؟ ساندیس خور؟ دهاتی؟ بی ترمز؟.......


 

 




برچسب ها : شهرضا برچسب ها : شهادت



 

در دعای افتتاح یک خواسته بزرگ از خداوند داریم: اللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ‏ إِلَیْکَ‏ فِی‏ دَوْلَةٍ کَرِیمَةٍ ... تَجْعَلُنَا فِیهَا مِنَ الدُّعَاةِ إِلَى طَاعَتِکَ وَ الْقَادَةِ فِی سَبِیلِک‏. در قالب این الفاظ بعد از ارزوی تشکیل دولت کریمه مهدوی مهم ترین پست و سمت را داعی بودن به سوی اطاعت خدا و قیادت به سوی سبیل الله معرفی می کنیم. از محضرش طلب می کنیم راهبری امت را و نجاتشان از ضلالت. پیغمبر اگر در بین ما نیست اما لباس وهدایتش هست واین راز وسری بوده است که سالیان سال وبلکه قرن اندر قرن جوانانی را راهی حوزه های علمیه می کرده است تا طالب علم محمدی و معارف اهل بیت او شوند وهر که از مرام ومقصود و مشغولیتشان پرسید با افتخار بگویند: طلبگی. 

شهرضا در این کش و قوس روزگار که گاه به بزم صفویه شاه اسماعیل تنفیذ محقق کرکی را تاج سر می کند و گاه به مصیبت رضاخان قلدر مدارس علمیه از هر سه تا، دو تایش مهر و موم می شود و انبار فرش تاجران، همیشه بازار مردمانش از جنس طلبه و عالم نایاب نبوده است. خیلی هاشان گمنام زیستند و حتی در یاد و خاطره نسل دیجیتال هم جای پایشان کم است. بعضی هم رهسپار سپاهان و طهران گشتند و در حکمت و عمل مصداقی شدند برای قوت مِی بشکند ابریق را. مدرس شهره آفاق شد و حکیم صهبا واسدا الله و فرزانه و الهی قمشه ای ها این پرونده را درخشنده تر کردند.حوزه کهنسال نجف هم برخی از آنان را تجربه کرد. در حوزه علمیه قم امروز قریب چهارصد نفراز این دیار مشغول تحصیل،تدریس و پژوهشند. آماری بسیار درخشان که در کشورهیچ شهری به پای آن نمی رسد . به شوخی برخی اسم قدیمش یعنی قمشه را برگرفته از قم چه خواندند یعنی قم کوچک!  تخصص و مطالعاتشان مختلف است، گاه فقه و اصول و ادبیات و گاه فلسفه و منطق و علوم عقلی. با ورود حوزه های علمیه به مباحث تخصصی تر مانند علوم تربیتی،علوم سیاسی و اقتصاد بعضی هاشان در این وادی هم یکتا شدند.مولف و سخنور هم بینشان پریاب است. اما تقریبا در یک صفت مشترکند گو اینکه این صفت میراث خاک شهرضاست و ان عدم علاقه و اشتیاق به شهرت و انگشت نما شدن است.در این باب حکایت ها و البته خاطرات ناگفته ای هست که حدیثش بماند برای مجالی فراخ تر و مناسب تر.در خود شهرضا هم چند حوزه علمیه وجود دارد که برخی زیر نظر مستقیم قم و برخی دگر تحت مدیریت حوزه علمیه اصفهان اداره می شوند.

اینکه در حوزه چه خبر است رازی است که تنها به تجربه وطلبه شدن واگویه می شود و نه گفتن وخواندن و از این در وآن در شنیدن. هر از چند گاهی جاسوسان تحت نظر که از لنگه دنیا کوبیده اند و یواش یواش پایشان به فیضیه و فیضیه ها باز شده است مخابره می کنند به ان طرف که بابا جان هیچ خبری نیست در این جاها جز در و دیوارهایی که حجره خوانندش و عمامه به سرهایی که صبح تا شب یا می گویند ضرب ضربا ضربوا و یا اینکه در سرو مغز هم می کوبند که مرجع این ضمیر به زید برگشت و یا بکر! حجره هاشان را هم گشتیم ، شیر نفت که هیچ ،جز کتاب و دفترچه قسط چیزی یافت نشد.احتمالا ان موجوداتی که سلطنت دوهزار و پانصد ساله را لای دستمال کاغذی پیچیدند و بساطمان را جمع کردند از مریخ آمده بودند و یا اینکه ما آدرس را غلط آمده ایم! راست می گویند این ظاهر را که نگری همیشه همین آش بوده و همین کاسه! چون آخوندی یک زیست است ،یک فرآیند عملی است که کتاب و گزاره و حدیث و ایه تنها جلوه ای از ان است نه همه آن. یک زندگی خاص است که در عین الزام به ارتباط با مردم در قالب شئون مختلف چون منبر و محراب و حج و ازدواج و حیات و ممات، باید تعلق خاطرش به اخرت را هم حفظ کند. دقیقا همین اشتباه است که برخی را به این فکر واداشته که ما همان درسی که در حوزه می خوانند را می خوانیم اما سنگینی و بار عمامه را هم تحمل نمی کنیم! بچه مان را می فرستیم دانشگاه در کنارش قران را هم حفظ کند! کتاب های شهید مطهری را بخواند! یک دوره تفسیر را مطالعه کند! نه اصلا می فرستیمش مدارس صدرا و دانشگاه امام صادق که صبغه دینی اش بالاتر است و...

 روحانیت شیعه  فراز و فرودی است که شخص باید تا اخرش بایستد وتاب بیاورد .در این دوره گذار از کالی به پختگی کسانی که وسط راه ، رها شدند بدترین ضربه ها را به حوزه زدند زیرا طلبه وقتی در چند صباح نخست سیاهه و کتابچه هایی را بلغور می کند که ناخواسته خود را صدو بیست و چهار هزار و یکمین پیغمبر گیتی می داند. خالی شدن از این غرور زمان می برد. باید بکشد انچه پیغمبر خاتم کشید و زمزمه قال و حالش شود که ما اوذی نبی کما اوذیت. لباس این پیامبر را پوشیدن شمه ای از ان ازارها و سختی ها و به دنبالش برکات  را هم به دنبال دارد. کسی که تا آخر راه آمد انگاه می شود خاشع، عالم، مردم دار و دردمند هدایت خویشتن و خویشان و ناراحت از ضلالت و از راه به در شدن هم کیشان. او عصمت پیامبر را ندارد و لیکن دغدغه پیامبر را به دنبال خویش دارد و همین یکی او را بس است....

 




برچسب ها : شهرضا برچسب ها : دین برچسب ها : حوزه



 

 19 آذرماه 1357 (مصادف با تاسوعای حسینی)

صبح از ساعت هشت صبح تا یک ونیم بعداز ظهر راه پیمایی باشکوهی همراه با سخنرانیهای انقلابی و شعارهای توحیدی صورت گرفت. همه طبقات شهرضا بخصوص پزشکان و دانشجویان درراه پیمایی حضور چشمگیر داشتند.مردم خود کنترل و نظم جمعیت را بر عهده داشتند و اتفاق ناگواری نیفتاد. در ساعت یک ونیم و تنها دقایقی بعد از متفرق شدن مردم ، بین آنها پخش شد که پلیس دور مجسمه را از ترس مردم و شائبه مسلح بودن آنها تخلیه کرده است.پس از پخش این خبر هیاهوی عجیبی بین مردم افتاد و پس از تحقیق چند موتور سوار و یقین از صحت خبر، به سرعت و نهارنخورده به طرف فلکه مرکزی هجوم آوردند.اول سنگ پرتاب کردند و خبری نشد.در ادامه لامپ های فلکه شکسته شد.سپس بلافاصله و با رشادت هرچه تمام تر لاستیک آورده شدو دور فلکه به آتش کشیده شد.باز هم خبری از ماموران نشد. مردم سراغ سیم(بکسل)، کلنگ و ماشین را می گرفتند که بلافاصله توسط مردم مسلمان تهیه شد. سه نفر از مبارزین به بالای مجسمه رفتند ولکین هرچه کلنگ زدند اثری نکرد. سپس مردم در حالی که شعار می دادند دو(هوا)آوردند و مفتونهای مجسمه را بریده و با بستن سیم به مجسمه و توسط یک تانکر آن را به پائین کشیدند(ساعت 3 بعداز ظهر).مردم بعد از خرد کردن مجسمه ان را تا شب دور شهر تاب دادند و به تظاهرات وسیعی دست زدند. سر مجسمه بربالای یک ماشین نصب و دور شهر به حرکت درامد و مردم پشت سر ان همراه با شعار(درود بر خمینی بت شکن)و(خمینی پیروز شد-پهلوی نابودشد) پرداختند.مردم بسیار خوشحال بوده و به هم تبریک می گفتند.عکس های زیادی گرفته شد و ماشین ها چراغ های خود را روشن کرده و بوق می زدند.

یک هلیکوپتردر ساعت 6 از اصفهان آمد و بلافاصله برای مدتی صدای تیراندازی در شهربه گوش می رسید.از ساعت هشت به بعد مردم از روی پشت بام و عده ای ا زداخل خیابان ها ندای الله اکبر سر دادندو ندای تکبیر از همه جای شهر به گوش می رسید.این می رساند که مردم به خصوص جوانان مبارز از هیچ صدایی حتی گلوله هم نمی ترسند.متاسفانه بر اثر تیراندازی های مکرر شهید دباغ در یکی از کوچه ها به شهادت رسید و سه نفر هم به شدت زخمی شدند(در خیابان بوستان و خیابان چهل متری). بعد از پایین آوردن بت پهلوی به همه جای ایران تلفن زده شد و اطلاع داده شد. کماندوها تا صبح با اسلحه در شهر می گشتند و دو تابلوی امام خمینی را از جا کنده و همراه خود بردند.با اینحال شعارهای بسیاری بر دیوارها نوشته شد و عکس آقا نصب شد.

پی نوشت:

اول: منظور از هوا دستگاه برش آهن است.

دوم: عنوان رسمی فلکه مرکزی قبل از انقلاب میدان ششم بهمن بود که به واسطه وجود یک مجسمه بزرگ از رضا شاه در وسط آن به میدان مجسمه هم معروف شده بود. معروف و مشهور انست که اولین مجسمه در راستای انقلاب اسلامی ایران در شهرضا به پایین کشیده شد. در روزهای بعد از این حادثه چند مجسمه در دیگر شهرهای استان به زیرآورده شد. خوشبختانه بعد از انقلاب به سرعت این میدان به نام تاسوعا تغییر نام داد.با این حال  تا سالیان سال المانی مناسب با این اسم در میدان تاسوعا وجود نداشت تا اینکه در سال گذشته مشکی متناسب با فداکاری حضرت عباس (ع) و یادآور حرکت مردم در انقلاب اسلامی نصب شد. با توجه به اینکه بسیاری از مسافران شهرضا از عقبه و علت این نامگذاری متعجب و بی خبرند بجاست مانند بسیاری از خیابان های خبرساز ایران لوحی که شرح حال اتفاقات تاسوعای 57 در ان درج شده باشد در نقطه مناسبی از این میدان تعبیه شود.



 

 




برچسب ها : انقلاب برچسب ها : شهرضا


صفحات :
|  <  1  2  3  4  5  >>  >  |