سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
تدبر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 788531
  • بازدید امروز: 83
  • بازدید دیروز: 10
  • تعداد کل پست ها: 278
درباره
سیدمحمدحسن صالح[90]

منم مثل خیلی ها توی این عالم نفس می کشم . فقط دلم میخواد که زمین وزمان رو آلوده نکنم!

جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
وصیت شهدا
وصیت شهدا
کاربردی



ابر برچسب ها
دین[46] ، شهرضا[35] ، سیاسی[27] ، انقلاب[20] ، خاطره[18] ، سفرنامه هند[15] ، امام حسین[12] ، حجاب[10] ، پست مدرنیسم[10] ، سفرنامه عمره[9] ، رسانه[7] ، قم[7] ، انتخابات[7] ، امام زمان[7] ، اخلاق[5] ، امام رضا[5] ، غدیر علی ممیز[5] ، شادی[4] ، اجتماعی[4] ، پیامبر اکرم[4] ، حضرت معصومه[4] ، حضرت زهرا[3] ، دعا[3] ، انتخابات[3] ، امام خامنه ای[3] ، صبر[3] ، علم[3] ، عبادت[2] ، ماهواره[2] ، مرگ[2] ، مقاله[2] ، نوروز[2] ، سینما[2] ، سفرنامه هندوستان[2] ، زن[2] ، امام حسن عسکری[2] ، ازدواج[2] ، امام جواد[2] ، دوستی[2] ، خانواده[2] ، فلسطین[2] ، کتاب شناسی[2] ، کودک[2] ، شهادت[2] ، حضرت زینب[1] ، حکمت الهی[1] ، حوزه[1] ، بدعت[1] ، ترافیک[1] ، تهاجم فرهنگی[1] ، جنگ نرم[1] ، چهارشنبه سوری[1] ، امام حسن[1] ، اسرائیل[1] ، احترام به والدین[1] ، اخلاق[1] ، اربعین[1] ، آزادی[1] ، امام خمینی[1] ، امام سجاد[1] ، امام صادق[1] ، امام عسکری[1] ، امام علی[1] ، سفر نامه عمره[1] ، سفرنامه بوشهر[1] ، رضاخان[1] ، سفرنامه کردستان[1] ، شب قدر[1] ، شهید بهشتی[1] ، شهید مطهری[1] ، شیطان[1] ، هندوئیسم[1] ، ولایت فقیه[1] ، وهابیت[1] ، کتاب جدید[1] ، مسیحیت[1] ، معرفی کتاب[1] ، مفاتیح الجنان[1] ، عوض حیدرپور[1] ، عید غدیر[1] ، کودک[1] ، ماه رمضان[1] ، ماه شعبان[1] ،

 

در دعای افتتاح یک خواسته بزرگ از خداوند داریم: اللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ‏ إِلَیْکَ‏ فِی‏ دَوْلَةٍ کَرِیمَةٍ ... تَجْعَلُنَا فِیهَا مِنَ الدُّعَاةِ إِلَى طَاعَتِکَ وَ الْقَادَةِ فِی سَبِیلِک‏. در قالب این الفاظ بعد از ارزوی تشکیل دولت کریمه مهدوی مهم ترین پست و سمت را داعی بودن به سوی اطاعت خدا و قیادت به سوی سبیل الله معرفی می کنیم. از محضرش طلب می کنیم راهبری امت را و نجاتشان از ضلالت. پیغمبر اگر در بین ما نیست اما لباس وهدایتش هست واین راز وسری بوده است که سالیان سال وبلکه قرن اندر قرن جوانانی را راهی حوزه های علمیه می کرده است تا طالب علم محمدی و معارف اهل بیت او شوند وهر که از مرام ومقصود و مشغولیتشان پرسید با افتخار بگویند: طلبگی. 

شهرضا در این کش و قوس روزگار که گاه به بزم صفویه شاه اسماعیل تنفیذ محقق کرکی را تاج سر می کند و گاه به مصیبت رضاخان قلدر مدارس علمیه از هر سه تا، دو تایش مهر و موم می شود و انبار فرش تاجران، همیشه بازار مردمانش از جنس طلبه و عالم نایاب نبوده است. خیلی هاشان گمنام زیستند و حتی در یاد و خاطره نسل دیجیتال هم جای پایشان کم است. بعضی هم رهسپار سپاهان و طهران گشتند و در حکمت و عمل مصداقی شدند برای قوت مِی بشکند ابریق را. مدرس شهره آفاق شد و حکیم صهبا واسدا الله و فرزانه و الهی قمشه ای ها این پرونده را درخشنده تر کردند.حوزه کهنسال نجف هم برخی از آنان را تجربه کرد. در حوزه علمیه قم امروز قریب چهارصد نفراز این دیار مشغول تحصیل،تدریس و پژوهشند. آماری بسیار درخشان که در کشورهیچ شهری به پای آن نمی رسد . به شوخی برخی اسم قدیمش یعنی قمشه را برگرفته از قم چه خواندند یعنی قم کوچک!  تخصص و مطالعاتشان مختلف است، گاه فقه و اصول و ادبیات و گاه فلسفه و منطق و علوم عقلی. با ورود حوزه های علمیه به مباحث تخصصی تر مانند علوم تربیتی،علوم سیاسی و اقتصاد بعضی هاشان در این وادی هم یکتا شدند.مولف و سخنور هم بینشان پریاب است. اما تقریبا در یک صفت مشترکند گو اینکه این صفت میراث خاک شهرضاست و ان عدم علاقه و اشتیاق به شهرت و انگشت نما شدن است.در این باب حکایت ها و البته خاطرات ناگفته ای هست که حدیثش بماند برای مجالی فراخ تر و مناسب تر.در خود شهرضا هم چند حوزه علمیه وجود دارد که برخی زیر نظر مستقیم قم و برخی دگر تحت مدیریت حوزه علمیه اصفهان اداره می شوند.

اینکه در حوزه چه خبر است رازی است که تنها به تجربه وطلبه شدن واگویه می شود و نه گفتن وخواندن و از این در وآن در شنیدن. هر از چند گاهی جاسوسان تحت نظر که از لنگه دنیا کوبیده اند و یواش یواش پایشان به فیضیه و فیضیه ها باز شده است مخابره می کنند به ان طرف که بابا جان هیچ خبری نیست در این جاها جز در و دیوارهایی که حجره خوانندش و عمامه به سرهایی که صبح تا شب یا می گویند ضرب ضربا ضربوا و یا اینکه در سرو مغز هم می کوبند که مرجع این ضمیر به زید برگشت و یا بکر! حجره هاشان را هم گشتیم ، شیر نفت که هیچ ،جز کتاب و دفترچه قسط چیزی یافت نشد.احتمالا ان موجوداتی که سلطنت دوهزار و پانصد ساله را لای دستمال کاغذی پیچیدند و بساطمان را جمع کردند از مریخ آمده بودند و یا اینکه ما آدرس را غلط آمده ایم! راست می گویند این ظاهر را که نگری همیشه همین آش بوده و همین کاسه! چون آخوندی یک زیست است ،یک فرآیند عملی است که کتاب و گزاره و حدیث و ایه تنها جلوه ای از ان است نه همه آن. یک زندگی خاص است که در عین الزام به ارتباط با مردم در قالب شئون مختلف چون منبر و محراب و حج و ازدواج و حیات و ممات، باید تعلق خاطرش به اخرت را هم حفظ کند. دقیقا همین اشتباه است که برخی را به این فکر واداشته که ما همان درسی که در حوزه می خوانند را می خوانیم اما سنگینی و بار عمامه را هم تحمل نمی کنیم! بچه مان را می فرستیم دانشگاه در کنارش قران را هم حفظ کند! کتاب های شهید مطهری را بخواند! یک دوره تفسیر را مطالعه کند! نه اصلا می فرستیمش مدارس صدرا و دانشگاه امام صادق که صبغه دینی اش بالاتر است و...

 روحانیت شیعه  فراز و فرودی است که شخص باید تا اخرش بایستد وتاب بیاورد .در این دوره گذار از کالی به پختگی کسانی که وسط راه ، رها شدند بدترین ضربه ها را به حوزه زدند زیرا طلبه وقتی در چند صباح نخست سیاهه و کتابچه هایی را بلغور می کند که ناخواسته خود را صدو بیست و چهار هزار و یکمین پیغمبر گیتی می داند. خالی شدن از این غرور زمان می برد. باید بکشد انچه پیغمبر خاتم کشید و زمزمه قال و حالش شود که ما اوذی نبی کما اوذیت. لباس این پیامبر را پوشیدن شمه ای از ان ازارها و سختی ها و به دنبالش برکات  را هم به دنبال دارد. کسی که تا آخر راه آمد انگاه می شود خاشع، عالم، مردم دار و دردمند هدایت خویشتن و خویشان و ناراحت از ضلالت و از راه به در شدن هم کیشان. او عصمت پیامبر را ندارد و لیکن دغدغه پیامبر را به دنبال خویش دارد و همین یکی او را بس است....

 




برچسب ها : شهرضا برچسب ها : دین برچسب ها : حوزه



 

هفته گذشته و درایام دهه فجر با سایت حرف تو که یک شبکه فراگیر اینترنتی است مصاحبه ای انجام دادم.برای دیدن متن مصاحبه اینجا را کلیک کنید.


 







 

 19 آذرماه 1357 (مصادف با تاسوعای حسینی)

صبح از ساعت هشت صبح تا یک ونیم بعداز ظهر راه پیمایی باشکوهی همراه با سخنرانیهای انقلابی و شعارهای توحیدی صورت گرفت. همه طبقات شهرضا بخصوص پزشکان و دانشجویان درراه پیمایی حضور چشمگیر داشتند.مردم خود کنترل و نظم جمعیت را بر عهده داشتند و اتفاق ناگواری نیفتاد. در ساعت یک ونیم و تنها دقایقی بعد از متفرق شدن مردم ، بین آنها پخش شد که پلیس دور مجسمه را از ترس مردم و شائبه مسلح بودن آنها تخلیه کرده است.پس از پخش این خبر هیاهوی عجیبی بین مردم افتاد و پس از تحقیق چند موتور سوار و یقین از صحت خبر، به سرعت و نهارنخورده به طرف فلکه مرکزی هجوم آوردند.اول سنگ پرتاب کردند و خبری نشد.در ادامه لامپ های فلکه شکسته شد.سپس بلافاصله و با رشادت هرچه تمام تر لاستیک آورده شدو دور فلکه به آتش کشیده شد.باز هم خبری از ماموران نشد. مردم سراغ سیم(بکسل)، کلنگ و ماشین را می گرفتند که بلافاصله توسط مردم مسلمان تهیه شد. سه نفر از مبارزین به بالای مجسمه رفتند ولکین هرچه کلنگ زدند اثری نکرد. سپس مردم در حالی که شعار می دادند دو(هوا)آوردند و مفتونهای مجسمه را بریده و با بستن سیم به مجسمه و توسط یک تانکر آن را به پائین کشیدند(ساعت 3 بعداز ظهر).مردم بعد از خرد کردن مجسمه ان را تا شب دور شهر تاب دادند و به تظاهرات وسیعی دست زدند. سر مجسمه بربالای یک ماشین نصب و دور شهر به حرکت درامد و مردم پشت سر ان همراه با شعار(درود بر خمینی بت شکن)و(خمینی پیروز شد-پهلوی نابودشد) پرداختند.مردم بسیار خوشحال بوده و به هم تبریک می گفتند.عکس های زیادی گرفته شد و ماشین ها چراغ های خود را روشن کرده و بوق می زدند.

یک هلیکوپتردر ساعت 6 از اصفهان آمد و بلافاصله برای مدتی صدای تیراندازی در شهربه گوش می رسید.از ساعت هشت به بعد مردم از روی پشت بام و عده ای ا زداخل خیابان ها ندای الله اکبر سر دادندو ندای تکبیر از همه جای شهر به گوش می رسید.این می رساند که مردم به خصوص جوانان مبارز از هیچ صدایی حتی گلوله هم نمی ترسند.متاسفانه بر اثر تیراندازی های مکرر شهید دباغ در یکی از کوچه ها به شهادت رسید و سه نفر هم به شدت زخمی شدند(در خیابان بوستان و خیابان چهل متری). بعد از پایین آوردن بت پهلوی به همه جای ایران تلفن زده شد و اطلاع داده شد. کماندوها تا صبح با اسلحه در شهر می گشتند و دو تابلوی امام خمینی را از جا کنده و همراه خود بردند.با اینحال شعارهای بسیاری بر دیوارها نوشته شد و عکس آقا نصب شد.

پی نوشت:

اول: منظور از هوا دستگاه برش آهن است.

دوم: عنوان رسمی فلکه مرکزی قبل از انقلاب میدان ششم بهمن بود که به واسطه وجود یک مجسمه بزرگ از رضا شاه در وسط آن به میدان مجسمه هم معروف شده بود. معروف و مشهور انست که اولین مجسمه در راستای انقلاب اسلامی ایران در شهرضا به پایین کشیده شد. در روزهای بعد از این حادثه چند مجسمه در دیگر شهرهای استان به زیرآورده شد. خوشبختانه بعد از انقلاب به سرعت این میدان به نام تاسوعا تغییر نام داد.با این حال  تا سالیان سال المانی مناسب با این اسم در میدان تاسوعا وجود نداشت تا اینکه در سال گذشته مشکی متناسب با فداکاری حضرت عباس (ع) و یادآور حرکت مردم در انقلاب اسلامی نصب شد. با توجه به اینکه بسیاری از مسافران شهرضا از عقبه و علت این نامگذاری متعجب و بی خبرند بجاست مانند بسیاری از خیابان های خبرساز ایران لوحی که شرح حال اتفاقات تاسوعای 57 در ان درج شده باشد در نقطه مناسبی از این میدان تعبیه شود.



 

 




برچسب ها : انقلاب برچسب ها : شهرضا



 

پنجشنبه چهارم آبان 1357

امروز ساعت هشت صبح جلسه ختم شهید غضنفری در حسینیه سادات برگزار شد و مردم بسیار با شور به صحنه امدند. جمعیت شرکت کننده بسیار زیاد بود و حسینیه گنجایش نداشت. سخنران مراسم آقای رهنما بود. در اواخر جلسه مردم در حال دادن شعار بودند(ای جلاد تولدت مبارک.....) در همین حال مزدوران چند گاز اشک آورد بداخل حسینیه پرتاب کرده و شروع به تیراندازی کردند. بر اثر ازدحام جمعیت مردم سردرگم شده بودند ولی به طور پراکنده از حسینیه خارج شدند.با برافروختن آتش در اکثر نقاط شهر اثر گاز خنثی شد.مردم در حالیکه شعار می دادند چند حلقه لاستیک را جلوی حسینیه روی هم گذاشته و یک بشکه نفت را وسط ان قرار دادند و منفجر کردند. بر اثر این انفجار پاسبانها ودیگر نیروهای نظامی به وحشت افتادند و چندین متر عقب نشینی کردند. بعداز ظهر در اکثر نقاط شهر جنگ و گریز با پلیس ادامه داشت و به طور تخمین می توان گفت که تا غروب مقدار زیادی گاز اشک آور برای متفرق کردن مردم بکار رفت.در یک برخورد پس از انکه به طرف ماموران سنگ برخورد می شد ماموران به داخل کوچه ای ریختندکه در انجا پسربچه ای سیزده ساله بر اثر شلیک گاز اشک آور دچار گیجی شده بود. یک مامور وحشی و از خدا بی خبر به این بچه رسید و مغز او را هدف قرار داد او که نامش سید عبدالله موسوی بود در جا کشته شد.روانش شاد.پس از شهید شدن موسوی شهربانی معتقد بود که او بر اثر شلیک گاز اشک آور کشته شده در حالی که دادستان علت را تیراندازی می دانست. به همین خاطر جسد به اصفهان و پزشکی قانونی برده شد تا نتیجه معلوم شود.

جمعه پنجم آبان 1357

امروز شهر در تعطیلی کامل بود و مردم دسته دسته در خیابانها سراغ جسد موسوی را می گرفتند. جسد را نزدیک ظهر از اصفهان آوردند و علت مرگ شلیک گلوله تشخیص داده شد.مردم جسد را با شکوه تمام تا شاهرضا تشییع کردندو همرا با تظاهرات وسیعی او را در کنار شهید غضنفری به خاک سپردند. سپس مردم با حالی غمگین و ناراحت به خانه های خویش بازگشتند.

شنبه ششم آبان 1357

جلسه ختم شهید موسوی با شکوه هرچه تمام تر و با حضورعده کثیری از اهالی شهر تشکیل شد و اعلامیه های زیادی نیز پخش گردید. بعداز ظهر در حالیکه شهردر تعطیلی کامل به سر می برد تظاهرات پراکنده ای صورت گرفت.اعلامیه ای نیز از طرف فرهنگیان انتشار یافت که در ان کشتار مردم به شدت مورد نکوهش قرار گرفته و عامل کشتار ها را نظام حاکم معرفی کرده بود.

پی نوشت:

اول: از روحانیون بنام در عرصه انقلاب مرحوم حجت الاسلام سید محمد رهنما(رهنمائی) بودند که در این راه متحمل آزار و اذیت های فراوانی شدند. روحانی ای مردمی و خوش مشرب که اکنون جایشان در میان ما خالی است.

دوم:شهید موسوی اولین شهید دانش آموز شهرضا به حساب می آید.محل شهادت این شهید کوچه تکیه فقرا بوده  که اکنون تبدیل به خیابان حکیم اسدالله شده است.

سوم: فرهنگیان در شهرضا مثل سراسر ایران از قشر های تاثیر گذار و فعال در پیروزی انقلاب بوده اند.اعتصابها، تجمعات و اعلامیه های فرهنگیان شهرضا به طور مفصل در خاطرات مهرماه شهید همت ذکر شده است که به علت محدودیت زمانی از ذکر انها در وبلاگ صرف نظر کردم. 

 




برچسب ها : شهرضا برچسب ها : انقلاب



 

دوشنبه  اول ابان 1357

شب بعد از تظاهرات دانشجویان یک سخنرانی مفصل و انقلابی توسط طلبه عرفان در حسینیه سادات ایراد شد که پس از خاتمه سخنرانی مردم با دانشجویان هماهنگ شده و تظاهرات پرشوری به راه انداختند.در جلوی شهربانی ماموران با باتوم به میان تظاهر کنندگان امده و تعدادی از برادران را کتک زدند. در همین روز عکس های چند موسسه خرد و آتش زده شد.

سه شنبه  دوم آبان 1357

امروز شهر متشنج بود و مردم به صورت گروه های چند نفره در جلوی مغازه ها در حال بحث پیرامون مسائل سیاسی روز و کشتار بیرحمانه پلیس بودند. بعد از ظهر هم در مسجد فاطمیه سخنرانی مفصلی توسط آقای زارعان بعد از نماز صورت گرفت.

چهارشنبه  سوم آبان 1357

امروز همه مغازه ها تعطیل بود و از صبح جلسه ای در حسینیه سادات برگزار شد. طلبه عرفان یک سخنرانی بسیار تند در مورد اوضاع مملکت و خیانت های دستگاه ایراد کرد. سپس جمعیت زیادی با فریادهای درود بر خمینی از حسینیه بیرون امدند و پس از گذشتن از چند خیابان  شیشه های تمام موسسات دولتی که سر راهشان بود را خرد کردند. در بین راه تعدادی بیل و کلنگ بدست مردم رسید که با انها شیشه های ساختمان حزب رستاخیز، مهمانسرا، سینما، جنگلبانی ، پمپ بنزین و چند بانک شکسته شد. هنگامی که جمعیت می خواست برای اقامه نماز دوباره به حسینیه برگردد مزدوران پلیس از پشت سر شروع به تیراندازی کرده و باعث زخمی شدن یک نفر شدند. جمعیت خشمگین به دو دسته تقسیم شدند.دسته اول از طریق خیابان و با فریاد مرگ بر شاه به یک بانک حمله ور شده و شیشه های ان را خرد کردند و هم زمان با سنگ به افراد پلیس حمله کردند. بر اثر تیراندازی پلیس یک جوان نوزده ساله بنام ولی الله غضنفری که کارگر نقاش بود کشته شد.جمعیت در حالیکه فریاد می زد( برادرم کشته شد) او را بلند کرده و با یک پیکان راهی بیمارستان کردند ولی قبل از رسیدن به بیمارستان غضنفری تمام کرده بود. بعد از ظهر جنازه او را هر چه باشکوهتر چند بار دور شهر تاب داده و تظاهرات وسیعی به راه افتاد. در مسیر شاهرضا مردم خشمگین بیست تابلوی مربوط به انقلاب شاه را از جا کندند و کاخ جوانان را خرد کرده و اداره اوقاف را به آتش کشیدند.جمعیت یا حسین گویان جسد را به خاک سپرده و به شهر بازگشتند.

پی نوشت:

اول:در خاطرات فوق از دو تن از روحانیون فعال در عرصه انقلاب اسلامی در شهرضا یاد شده است. حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ حسن عرفان و حجت الاسلام و المسلمین حاج اقا محمد زارعان (حفظهما الله). هم چنین حسینیه سادات به عنوان یکی از کانون های تجمعات مذهبی و سیاسی معرفی شده است.

دوم:منظور از اداره اوقاف در این خاطره نمایندگی سازمان اوقاف در محوطه امامزاده شاهرضا است که به علت نصب یک عکس بزرگ از شاه در بالای سر ورودی ان مورد حمله قرار گرفت.

سوم:شهید ولی الله غضنفری اولین شهید انقلاب در شهرضا به شمار می رود. 

 

 

 




برچسب ها : شهرضا برچسب ها : انقلاب


صفحات :
|  <  <<  11  12  13  14  15  >>  >  |