سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
تدبر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 794615
  • بازدید امروز: 42
  • بازدید دیروز: 121
  • تعداد کل پست ها: 278
درباره
سیدمحمدحسن صالح[90]

منم مثل خیلی ها توی این عالم نفس می کشم . فقط دلم میخواد که زمین وزمان رو آلوده نکنم!

جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
وصیت شهدا
وصیت شهدا
کاربردی



ابر برچسب ها
دین[46] ، شهرضا[35] ، سیاسی[27] ، انقلاب[20] ، خاطره[18] ، سفرنامه هند[15] ، امام حسین[12] ، حجاب[10] ، پست مدرنیسم[10] ، سفرنامه عمره[9] ، رسانه[7] ، قم[7] ، انتخابات[7] ، امام زمان[7] ، اخلاق[5] ، امام رضا[5] ، غدیر علی ممیز[5] ، شادی[4] ، اجتماعی[4] ، پیامبر اکرم[4] ، حضرت معصومه[4] ، حضرت زهرا[3] ، دعا[3] ، انتخابات[3] ، امام خامنه ای[3] ، صبر[3] ، علم[3] ، عبادت[2] ، ماهواره[2] ، مرگ[2] ، مقاله[2] ، نوروز[2] ، سینما[2] ، سفرنامه هندوستان[2] ، زن[2] ، امام حسن عسکری[2] ، ازدواج[2] ، امام جواد[2] ، دوستی[2] ، خانواده[2] ، فلسطین[2] ، کتاب شناسی[2] ، کودک[2] ، شهادت[2] ، حضرت زینب[1] ، حکمت الهی[1] ، حوزه[1] ، بدعت[1] ، ترافیک[1] ، تهاجم فرهنگی[1] ، جنگ نرم[1] ، چهارشنبه سوری[1] ، امام حسن[1] ، اسرائیل[1] ، احترام به والدین[1] ، اخلاق[1] ، اربعین[1] ، آزادی[1] ، امام خمینی[1] ، امام سجاد[1] ، امام صادق[1] ، امام عسکری[1] ، امام علی[1] ، سفر نامه عمره[1] ، سفرنامه بوشهر[1] ، رضاخان[1] ، سفرنامه کردستان[1] ، شب قدر[1] ، شهید بهشتی[1] ، شهید مطهری[1] ، شیطان[1] ، هندوئیسم[1] ، ولایت فقیه[1] ، وهابیت[1] ، کتاب جدید[1] ، مسیحیت[1] ، معرفی کتاب[1] ، مفاتیح الجنان[1] ، عوض حیدرپور[1] ، عید غدیر[1] ، کودک[1] ، ماه رمضان[1] ، ماه شعبان[1] ،

تقریبا سال هشتاد بود که در یکی از روزنامه های محلی مطلبی در رابطه با شادی در اسلام رو خوندم.حدود دو صفحه بود.خوشم آمد ودیگر ولش نکردم.روزنامه خواندنم هم مثل فیلم دیدنم است یعنی یا اصلا نمی بینم ویا اینکه تا آخرش رو میرم.هر کتاب ویا مطلبی که درباره شادی به دستم می رسید بوسه بارانش می کردم!!.هم چنین در باره آیات وروایات مرتبط با بحث شادمانی کندوکاو زیادی کردم.وقت زیادی گذاشتم .حتی یادمه یه تابستونی  که با رفقا جهت طرح تابستانی به مشهد رفته بودیم با اینکه تا ظهر کلاس داشتم سریع بعد از نماز به کتابخونه حرم می رفتم ومطالعه می کردم.شاید اگر آن روز رفاقت بیشتری با کامپیوتر داشتم وقتم کمتر گرفته می شد .بهرحال گذشت تا اینکه حدود سیصد صفحه مطلب شد.همان زمان هم به سرم زده بود که  نوشته هایم  را بچاپانم!! ولی واقعا نمی دونستم باید چکار کنم وبه کجا برم. هیچ کدوم از دوستانم هم عملا تجربه چاپ کتاب نداشتند. بهار امسال بود که یکی از رفقا که خودش با تجربه های زیاد به خم وخال چاپ کتاب آشنا شده بود پیش قدم شد وزحمت چاپ کتاب رو متقبل شد.از مجوز چاپ وطرح جلد گرفته تا آوردن کتاب از چاپخانه به درب خانه مان.

نامش را گذاشتم شیدای شادی.چند روزه که چاپ شده والبته نقدها وتعریف های زیادی را بدنبال داشته .بیشتر نقدها به بعضی ریزه کاریهای چاپ بوده است تا محتوا.هر چه باشد به تعبیر امام صادق (ع):احب الاخوان الی من اهدی الی عیوبی.من کشته مرده همین نقدها هستم.شاید بعضی از مطالبش را به مناسبت های گوناگون توی وبلاگ بگذارم.




برچسب ها : شادی



توصیف یک نگاه

غیر ممکن است کسی برای نخستین بار به سفر حج یا عمره برود اما درباره اولین حضور در مسجد الحرام حرف نزده باشدونگفته باشد از اولین نگاه ونظر به کعبه ولذت آن.هر وقت بیادش می افتم باز آن شیرینی را احساس میکنم وحلاوتش آپ تو دیت می شود.حکایت چگونگی ورود ما به مسجد الحرام هم در نوع خود بدیع وجالب بود.ساعت دوازده شب بود که به مکه رسیدیم ودر هتل سمره مستقر شدیم.شهرمکه با مدینه تفاوت های عمده ای دارد .هتل ها معمولا دورتر ند وحاجیان با اتوبوس هایی که بیست وچهار ساعته بکارند به مسجدالحرام می روند.این شهر محصور در میان کوه های کوچک وبزرگ است ولذا دیدن تونل های طولانی وعظیم در آن خالی از تعجب نیست.هوای آن بسیار شرجی است والبته تمیزی ونظافتش اصلا به پای مدینه نمی رسد.بسیار شلوغتر ودرهم تر از آنست که فکر می کردم.

ساعت دو نیمه شب هشتم مرداد به طرف مسجد الحرام رفتیم .از پچ پچ کردن های مکرر مدیر وروحانی کاروان فهمیدم می خواهند نوع خاصی ما را وارد مسجد کنند.ورود ما از باب صفا بود یعنی از زیر سالن سعی صفا ومروه وارد می شدیم .قبل از ورود مارا در گوشه ای جمع کردندونقشه شان را رو کردند.با توجه به حج اولی بودن نود درصد کاروان می خواستند ما را سور پرایز کنند.از ماخواهش کردند که مثل صف اسرا!!در چند ردیف پشت سرهم به راه بیفتیم ونگاهمان تنها به پای نفر جلویی باشدومثل بچه های بد یه وقت زیرچشمی کعبه را دید نزنیم.هدف از این کار این بود که ما را به نزدیکترین مکان  به کعبه ببرند وآنجا با اشاره بزرگان چشممان به جمال خانه خدا روشن شود.

طرح به خوبی اجرا شد.کاروان اسرای چشم پاک!را تا نزدیک حجر اسماعیل آوردند وآنجا نظر ها به کعبه افتاد .الله اکبر از این عظمت ومگر نه اینکه یکی از مستحبات درهنگام حضور در مکه همین نگاه است.انسانها کشته مرده همین یه قلم نگاهند.دیدن قدیمی ترین بنای جهان ودر بغل گرفت زادگاه علی مرتضی .نگاهی که یک سروگردن از بقیه نظرها بلندتر است.نگاهی نامحدود که برای چند ثانیه پرونده ات  را رو میکند.تازه شصتم خبر دار شد که جلال خدا یعنی چه؟لذتش را نه قلم ها ونه ابر رایانه ها،هیچ کدام نمی توانند منتقل کنند.معنای سریان العشق فی الموجودات را تازه آنجا فهمیدم وآنجا زیر لب گفتم آتش عشق است کاندر می فتاد.می گویند در اولین نگاه به کعبه یک خط مستقیم ارتباطی بر ای شما گشوده می شود ودعای شما مستجاب می شود .اولین دعایم برای مهمان کعبه بود وزمزمه کردم :

الهم عجل لولیک الفرج




برچسب ها : سفرنامه عمره



حدیث مشتاقی ومهجوری است.در دیدار طلاب وروحانیون با رهبر آنقدر حضرات موج مکزیکی راه انداختند وهجوم به جلو زیاد بود که در مدت نود دقیقه سخنرانی آقا به زور دو سه دقیقه جایگاه را دیدم وبعد از آن یا ستون می دیدم ویا علمای اعلام را .بنابر این دیگر عجیب نیست که ساعت سه نیمه شب در کوه خضر نبی به دنبال رهبر باشیم مخصوصا اگر کسی که بتو خبر داده باشدهمیشه یک پای ثابتش در   دفتر رهبری  باشد.این حکایت نقل الان نیست که فی الحال  آقا اصلا قم نیستند مال حدود هشت روز پیش است.

ساعت سه نیمه شب یک از رفقای پراید دارمان را به مدد موبایل از خواب بیدار کردیم وقضیه را گفتم .نامردی نکرد و هنوز خودم سرکوچه نرسیده از آن سر قم به دنبالم آمده بود .حدود بیست دقیقه ای گذشت که به کوه خضر نبی رسیدیم .کوه که چه عرض کنم تپه ای سفید رنگ در حاشیه جنوبی قم ونزدیک جمکران که در جمعه ها هم فال معنویت است وهم تماشای تجدد دوهز ار و چندی!کوهی که قله اش مسجدی است منسوب به خضر نبی ودامنه اش قرار گاه چهارده شهید گمنام از نوع مطلق(یعنی هم قبل از خاکسپار ی وهم بعد از آن!).به کوه که رسیدیم دیدیم :ای داد وبیداد دست روی دست زیاد است وماشین روی ماشین کم نیست.ظاهرا آن مقام مسئول کسی را از قلم نینداخته بود وبعضی ها از اول شب آنهم بهمراه خانواده در ماشین نشسته بودند وچشم براه یک سید بزرگوار.

عمامه سیاهم به اضافه تاریکی نسبی آن شب نزدیک بود درد سر ساز شود .یکدفعه هفت هشت نفر از اینور وآنور ماشین پیدا شدند تا بیایند دست بوسی!حالا بدو کی بدو.اما حساب نکرده بودند که رهبر عینک دارد وحداقل چند تا همراه ! امیدها ناامید شد والبته دست من هم در قبا باقی ماند در حسر ت یک بوسه جانانه!.با رفیق دربه در کرده مان راه های خاکی را گز کردیم تا برسیم به قله

منظره شهر قم در شب از بالای کوه خضر نبی + شهدای گم نام دفن شده در پایین کوه خضر پیامبر، عکس های مذهبی







ایران ،قم ،خیابان نوزده دی.......این آدرس، امروز صبح در تمام خبرگزاریها مخابره شد.میراث داران وصاحبان اصلی نوزده دی سال پنجاه وشش در خیابان نوزده دی جمع شدند اما با سی و چند سال فاصله..جوان تر ها بیاد نمی آورند اما پیران صحنه ها برایشان تجدید وبازخوانی می شود .

قم خال لب انقلاب وتشیع است .نماد تمام رخ(فاستبقوا الخیرات) است .تفسیر به روز (رجال کزبر الحدید لا یحرکهم العواصف) است و حقیقت ناب (یحبهم وبحبونه) مگر می شود شهر دگری در استقبال از نائب امام زمان رو دست قم بزند.با اینکه تا میدان آستانه یعنی جایگاه اصلی استقبال از رهبر فاصله زیادی داشتم اما جایتان خالی! داشتیم خفه می شدیم .کاش آن جماعت بزک کرده در روز تشییع جنازه آشیخ !!که تا روز قبلش نمی دانستند رساله عملیه خواندنی است یا خوردنی !(همان رکورد داران نماز جمعه با کفش ! را عرض می کنم)امروز بودند وکمی بواسیرشان شدت می یافت !انشاءالله که از تلویزیون می بینند و تشدید کسالت وعارضه می شود.....

مراسم استقبال طول کشید ،همه آمده بودند ،خردسال وکلان سال ،از ریش دو کیلومتری پیدا می شد تا سبیل دو کیلویی، مکلاّ ومعمم‍ با انواع گلها وپوسترها ،از هر چه دم پایشان می رسید بالا می رفتند تا حضرت دوست را در آن ماشین معروف سفید رنگ ببینند از تیربرق گرفته تا دو چرخه وخلق الله ......

رهبر سخنرانی اش نسبتا کوتاه بود .از شهر قم گفت وافزود موسسان این شهر یعنی خاندان اشعری این بلد را بعنوان دفاع از خاندان آل الله سامان دادند.از بی اثر بودن تحریم ها گفت ،هشدارمان داد از فرقه های ضاله وعرفان های تقلبی وکلیساهای خانگی ،از خون های ریخته شده در خیابان چهار مردان وخیابان ارم گفت و چنین سرود که مسئولین به زودی مشکل آب قم را حل کنند....

و چه ها خواهدشد در استقبال ازامام زمان ومکان........و آن سان که تاریخ از نو جان می گیرد ومورخان در تاریخ ظهورش می نویسند :1/1/1

گفتم چو بیائی غم دل با تو بگویم      چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیائی

13890727_0110293.jpg

تا کور شود هر آنکه نتواند دید

 




برچسب ها : قم برچسب ها : انقلاب برچسب ها : خاطره








صفحات :
|  <  <<  41  42  43  44  45  >>  >  |