سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
تدبر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 788853
  • بازدید امروز: 65
  • بازدید دیروز: 49
  • تعداد کل پست ها: 278
درباره
سیدمحمدحسن صالح[90]

منم مثل خیلی ها توی این عالم نفس می کشم . فقط دلم میخواد که زمین وزمان رو آلوده نکنم!

جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
وصیت شهدا
وصیت شهدا
کاربردی



ابر برچسب ها
دین[46] ، شهرضا[35] ، سیاسی[27] ، انقلاب[20] ، خاطره[18] ، سفرنامه هند[15] ، امام حسین[12] ، حجاب[10] ، پست مدرنیسم[10] ، سفرنامه عمره[9] ، رسانه[7] ، قم[7] ، انتخابات[7] ، امام زمان[7] ، اخلاق[5] ، امام رضا[5] ، غدیر علی ممیز[5] ، شادی[4] ، اجتماعی[4] ، پیامبر اکرم[4] ، حضرت معصومه[4] ، حضرت زهرا[3] ، دعا[3] ، انتخابات[3] ، امام خامنه ای[3] ، صبر[3] ، علم[3] ، عبادت[2] ، ماهواره[2] ، مرگ[2] ، مقاله[2] ، نوروز[2] ، سینما[2] ، سفرنامه هندوستان[2] ، زن[2] ، امام حسن عسکری[2] ، ازدواج[2] ، امام جواد[2] ، دوستی[2] ، خانواده[2] ، فلسطین[2] ، کتاب شناسی[2] ، کودک[2] ، شهادت[2] ، حضرت زینب[1] ، حکمت الهی[1] ، حوزه[1] ، بدعت[1] ، ترافیک[1] ، تهاجم فرهنگی[1] ، جنگ نرم[1] ، چهارشنبه سوری[1] ، امام حسن[1] ، اسرائیل[1] ، احترام به والدین[1] ، اخلاق[1] ، اربعین[1] ، آزادی[1] ، امام خمینی[1] ، امام سجاد[1] ، امام صادق[1] ، امام عسکری[1] ، امام علی[1] ، سفر نامه عمره[1] ، سفرنامه بوشهر[1] ، رضاخان[1] ، سفرنامه کردستان[1] ، شب قدر[1] ، شهید بهشتی[1] ، شهید مطهری[1] ، شیطان[1] ، هندوئیسم[1] ، ولایت فقیه[1] ، وهابیت[1] ، کتاب جدید[1] ، مسیحیت[1] ، معرفی کتاب[1] ، مفاتیح الجنان[1] ، عوض حیدرپور[1] ، عید غدیر[1] ، کودک[1] ، ماه رمضان[1] ، ماه شعبان[1] ،

مرگ آن به آن و لحظه به لحظه به دنبال ماست، کاری  به خوشحالی و ناراحتی ما هم ندارد، زن و مرد و کوچک و بزرگ هم سرش نمی شود، گاه تیر اجل به خودِ ما می خورد و گاه به نزدیک ترین نزدیکانمان. آنچه مرگ را ترسناکتر کرده است آنست که از کسی اجازه نمی گیرد، وقت قبلی ندارد و بسیاری از اوقات، مردم، بسیار دورتر از آنچه هست می پندارندش و ناگاه سر بزنگاه و در بدترین وقت قابل تصور سر می رسد و بعد هم ...الفاتحه

با آنکه مرگ اطرافیان واقعیتی ملموس و تجربه شده است تحمل و هضمش بسیار سخت است مخصوصا که پدری  و بلکه مادری داغ فرزند نورسته را ببیند. مرحوم شهید دوم از بزرگترین  علمای شهید شیعه  وکسی که مزار او دریای مدیترانه است! خود این داغ را تجربه کرد. از میان فرزندان متعددش تنها یکی باقی ماند و بقیه یک به یک، در کودکی و عنفوان ایام پدر را تنها گذاشتند. این داغ سنگین ، عالم سترگی چون او را ترغیب به نوشتن کتابی کرد که بیش از بقیه مایه دلداری خودش بود. نام آن را گذاشت (مسکن الفواد فی فقد الاحبه و الاولاد) یعنی آرام بخش دلها به هنگامه فقدان نزدیکان و فرزندان.

در این کتاب پربار که از بیش ازدویست روایت و قریب به صد حکایت بهره برده است سعی شده است فلسفه مصیبت ها و مشکلات آن گونه که در بیان آل محمد(ص) به تصویر کشیده شده است بی کم و کاست در بسته ای آرام بخش به مخاطب تقدیم شود مگر نه اینکه خود پیامبر داغدار پسرش ابراهیم شد و حسینِ او هم مرثیه خوان علی اصغر و علی اکبر...

 

خوشبختانه این کتاب ترجمه های فارسی متعددی هم دارد با نام هایی چون(ارمغان شهید) و(آرام بخش دل داغدیدگان)

 




برچسب ها : دین برچسب ها : کتاب شناسی



 

مطابق با میراث گرانبهای اهل بیت، تولد هر فرزند نه فقط یک رخداد فیزیکی و تولید مثل، بلکه گشودن سرفصل و پرونده جدیدی در ربوبیت خداوند نسبت به عالم هستی است.این نگرش متعالی حاصل انسان شناسی خاص اسلامی است که انسان را فرا حیوان و به عنوان خلیفه خداوند معرفی می کند.در این ساحت فرزند یک نعمت است و بارداری یک جهاد و فضیلت.با اینحال شاید هیچ گاه به ذهن اجداد ما خطور نمی کرد که نوادگان آنها باید شاهد انقراض نسبت های خانوادگی ای چون(دائی)،(خاله)،(عمه) و (عمو) باشند. پیش بینی ناگواری که اگر رشد جمعیتی کشور ما به همین صورت منفی باشد کمتر از چهاردهه دیگر علاوه بر یوزپلنگ ایرانی! باید منزل به منزل به دنبال خویشاوند باشیم.در باب مضرات کمبود جمعیت در ابعاد مختلف اجتماعی، سیاسی،مذهبی و امنیتی قلم ها کم ننوشته اند.شکی نیست که با وجود یک جمعیت کهنسال به هیچ وجه نمی توانیم گلیم اقتصاد و فرهنگمان را از آب بشدت استعمار زده و وابسته بیرون بکشیم،نمی توانیم پویا و فعال در عرصه های جهانی حاضر شویم، قامت تشیع اثناعشری به عنوان مذهب رسمی کشور و مامن مظلومان آل علی در سراسر گیتی خمیده می شود و دشمنانِ کمین کرده ، ذوق ذه  و بدون نقاب، سر از وطن جدا می کنند. پس درد درست تشخیص داده شده است. سوال اصلی اینست که دوای این درد چیست و در کجا باید آن را یافت؟ حل مشکل جمعیت ،راه حلی دوسویه همراه با مکانیزم های متنوع را می طلبد.قسمتی از آن به حکومت و دولت ها برمی گردد و بخشی دیگر در اراده خود مردم نهفته است.در بعد نخست یعنی وظایف حکومت نمونه های مختلفی از وظایف را می توان فهرست نمود. بسیاری در کشور ما معتقدند که توقف رشد جمعیت در دهه هفتادصرفا بخاطر تبلیغات متعدد و هم چنین وضع قوانین همسو با سیاست های کنترل جمعیت بوده است. قاعدتا طبق این نگاه اگر بخواهیم این سیاست را اصلاح و رشد جمعیت را مثبت کنیم باید از همان راه یعنی(تبلیغات،قانون) وارد شویم.بجای شعار(فرزند کمتر، زندگی بهتر) شعار( با یک گل بهار نمی شود) را جایگزین کنیم و مثلا با لغو قانون عدم صدور شناسنامه برای فرزندان بیشتر، قوانینی جهت امنیت شغلی زنان باردار تصویب کنیم.این اقدامات قطعا مفید و در نوع خود موثر است اما سوال اساسی انست که توقف رشد جمعیت صرفا بخاطر دو دلیل پیش گفته بود و یا اینکه زمینه های دیگری نیز در این ایجاد این بحران موثر بوده اند؟ آیا اگر سیاست های کنترل جمعیت در کشور ما اجرا هم نمی شد وضعیت اقتصادی قشر متوسط و رو به ضعیف جامعه به عنوان سرعت گیری برای بی رغبتی به فرزند دار شدن در سالهای بعد عمل نمی کرد؟ فراتر از وضع قوانین و تبلیغات مناسب، حداقل وظایف دیگری مانند ایجاد امیدهای شفاف اقتصادی نسبت به آینده و هم چنین تغییر کلان در سبک زندگی مردم باید در دستور کار دولت ها قرار بگیرد.به نظر می رسد قوه اجرائی کشور در باطن قضیه میل چندانی به تغییر محسوس وضعیت نداشته و فراتر از قیل و قال بدنه اداری و هم چنین فرهنگ ساز دولت اراده ای جدی برای تغییر سبک نگرش و هم چنین تسهیل شرایط و زمینه های فرزند اوری ندارد در حالیکه با انجام برخی اقدامات می تواند در تسریع امر بسیار راه گشا باشد.به عنوان نمونه طبق برخی از آمار با تحت پوشش بیمه قرار گرفتن درمان نابارروی در کشور در یک تخمین ساده چندین میلیون نفر به جمعیت کشور افزوده می شود و حال انکه بسیاری از زوج های علاقه مند به فرزند به علت گران بودن درمان، در ادامه راه از درمان سرباز زده و در حسرت فرزند روزگار طی می کنند.پر واضح است که انتظارات گفته شده صرفا متوجه دولت ها نیست و حداقل در بخش فرهنگ سازی رسانه ها ، نهادهای فرهنگی و سازمان های مردم نهاد باید به کمک دولت بیایند.

در بخش مربوط به مردم باید گفت نیاز به اراده جمعی در تغییر ذائقه فرهنگی و اجتماعی مردم به شدت احساس میشود.امروزه بسیاری از خانواده ها بی فرزندی و یا کم فرزندی خود را معلول دو عامل (فقدان شرایط اقتصادی) و هم چنین( ترس از تربیت نامناسب) می دانند.فراتر از قضاوت درباره عمومیت این دغدغه در جامعه ، بسیاری از مردم به واسطه تاثیر پذیری از کانال های متعدد فرهنگی دچار نوعی تغییر ذائقه شده اند که از لوازم آن بی میلی و سخت گیری در ازدواج، علاقه به فرد گرائی، رغبت به حضور مجازی و غیر رسمی در اجتماع، اولویت دادن تحصیل بر ازدواج و به حاشیه رفتن مسئولیت پدرانه و مادرانه است. در این میان ما نمی توانیم با یک نسخه واحد کل خانواده های ایرانی را مورد توجه قرار دهیم چراکه ما حداقل با سه نوع خانواده مواجهیم:

دسته نخست : خانواده های هستند که خواسته و ناخواسته حداقل های اقتصادی را برای اداره فرزندان نداشته و صرفا از این جهت تمایلی به داشتن اولین فرزند و یا فرزندان بیشتر ندارند.

دسته دوم: خانواده هایی هستند که مسیر اقتصادی آنها مشخص است و لکن  به سختی طی می شود به طورری که نیاز به کمک و مساعدت در سطح کلان و زمینه مساعد حکومتی دارد.با توجه به دیندار بودن جامعه ما این دسته معمولا ناامیدی به واسطه کمبودهای اقتصادی را با مفاهیمی همچون رزق مقدر الهی پوشش می دهند و لکن ترس از تربیت صحیح بهانه ای برای آنها شده است تا در مسیر رشد جمعیت نقش خود را ایفا نکنند.

دسته سوم: خانواده هایی هستند که هم تمول اقتصادی خوبی دارند و هم از حداقل های لازم برای تربیت مناسب فرزندان برخوردارند و صرفا بخاطر تفکرو سبکی که ما صراحتا می توانیم آن را (فرار از مسئولیت) بنامیم از زیر بار تربیت فرزند شانه خالی می کنند.درنگاه ماشینی این گروه به اصل خانواده ، تاهل صرفا در بده بستان طرفینی خلاصه شده و هیچ گونه برنامه ای نسبت به نسل سازی در آن تدارک دیده نشده است.در وهله نخست انتظار ما اینست که گروه سوم بیشترین انفعال را در برابر تبلیغات رشد جمعیت داشته باشند و حال انکه امار نشان می دهد این گروه کمترین تاثیر را از هشدارهای بالادستی نسبت به خطر کاهش جمعیت داشته اند.نتیجه یک نسخه پیچیدن برای همه مردم این می شود که گروهی که در حالت عادی هم شرایط اداره خویش را ندارند خود را دچار مشکل بیشتری می کنند و گروه مخاطب اصلی بدون احساس مسئولیت در برابر دین و جامعه خودش اوامر خود را با قدرت سرمایه به گروه مقابل دیکته می کند. در هر حال به نظر می رسد که باید واقع بینانه تر نسبت به حل این مشکل اقدام کرد چراکه بحران جمعیت به صرف یک فرزند آوری ساده  و نگاه بیولوژیک به قضیه حل نمی شود، بلکه باید زمینه های مساعد اقتصادی و فرهنگی از سوی دولت فراهم شود که مردم خود با رغبت و علاقه از روی فکر و نه صرفا احساس زدگی به پر کردن پازل جمعیت به عنوان یکی از مولفه های قدرت نرم اقدام کنند.

 




برچسب ها : دین برچسب ها : اجتماعی



 

رزق را زیاد می گوئیم وزیادتر می شنویم. فلانی رزقش گشاد است،و برعکس دیگری تنگ و باریک است.طبق آیات قرآنی رزق هرکس معین و معلوم است. اینکه مردم عادی از این رزق مقرر چه تفسیرهای عجیب و غریبی می کنند و برای برون افکنی مشکلات و تنبلی های اقتصادی ، سریعا گشادی و تنگی رزق را بهانه می کنند محل بحث من نیست. خدای متعال گذشته از ضمانتی که برای رزق عموم مردم نموده است به طور ویژه تامین رزق طالبان علم را بر عهده گرفته است.در روایتی آمده است که هر کسی در دین خدا تفقه کند، خدا نیازهای او را برآورده و رزق او را از جائی که گمان نمی برد خواهد رسانید. در جایی نوشته ام و چند برابر آن گفته ام  که طلبگی به خواندن برخی کتاب ها و پاس کردن واحد های خاص نیست که شخص با فراگیری آنها در موسسات و مراکزی خارج از حوزه هم دلخوش باشد که طلبگی خوانده و در عین حال از زیر بار مسئولیت های آن مانند پوشیدن لباس روحانیت و مانند ان شانه خالی کرده است. طلبگی یک زیست منحصر به فرد  و یک هندسه خاص است که کسانی که خارج از گودند و صرفا با برخی تعاریف و الفاظ و کتب ویا شنیده های موافق و مخالف  سروکار دارند از درک ملموس آن سخت عاجزند. از مهم ترین این مفاهیم که تنها و تنها در زیست حوزوی قابل درک است رزق پیش بینی نشده برای طالب علم است. نکته ای که معمولا خود طلبه ها به عین عبارت عربی اش از آن یاد می کنند یعنی(رزق من حیث لا یحتسب). اینکه خداوند رزاق است و کرانه های رزق کل عالم هستی برای تمام موجودات ولو تک سلولی به اراده و اذن اوست امری بدیهی است. اینکه برای طالبان علم دین حساب و پرونده ای ویژه باز کرده است هم از چنین خدای مهربانی بعید نیست. اما آنچه که در این میان لطف دارد و طالب علم دین را از بقیه جدا می کند ناگهانی بودن این رزق است. مرحوم شهید ثانی که جان خودش را برای اعتلای نام خدا و اولیاء خدا از دست داد در شرح یکی از همین احادیث می نویسد: (غیر طالب علم برای به دست آوردن روزی خود، نیازمند سعی و تلاش است، اماطالب علم بدون آنکه مکلف به سعی و تلاش برای تحصیل رزق خود باشد، به صرف طالب و جوینده علم بودن خداوند روزی او را خواهد رسانید، البته به شرط نیت صحیح و اراده خالص او. در همین رابطه برای خود من حوادث و نکته‌های دقیقی از ابتدای تحصیل تاکنون از لطف خداوند و کمک‌های زیبای او رخ داده است که در صورت جمع آوری آنها، حجم عظیمی را تشکیل خواهد داد، که تنها خداوند از آن آگاه است)

وضعیت معیشت طلاب علوم دینی همواره حس کنجکاوی غیر حوزویان را تحریک می کرده است. برای خیلی ها همیشه به عنوان یک راز دربسته و علامت سوال خودنمایی می کند که آخوندها! از کجا می خورند؟؟؟. برخی دیگربا اعتماد به  شنیده های راست و دروغ جواب را به راحتی برای خودشان بریده اند و دوخته اند که آری ! کارمندی حکومتی که سرماه فیش حقوقی اش را می گیرد و در قبالش این کار و آن کار را می کند! حال در این میان طلبه جوانی را تصور کنید که برای تامین اولیات زندگی خودش مشکل دارد و از سوی دیگر باید نگاه های سنگینی را سرسفید رنگ شیر نفت را در جیب های گشاد ولی سوراخ او می کاوند نیزباید تحمل کند.اینکه عزیزی به واسطه شغل شریف قضاوت و مانند آن کمتر(ونه هیچ وقت) دچار چنین حالتی می شود را باید استثنائاتی در نهاد حوزه دانست و الا غالب طلاب غیر شاغل سطح زندگی متوسط ورو به پایینی دارند. جالب است همین واقعیت ، خیلی ها را در طول تاریخ از طلبه بودن فراری داده است، بسیاری هم بعد از ورود به این درگاه و چشیدن برخی مشکلات عطایش را به لقایش بخشیده اند، شدند کاسب متدین و یا تاجر با انصاف.شاید در خارج از حوزه به خیلی از چیزها رسیدند اما نماندند تا بچشند یک علم حضوری را و با تمام وجود لمس کنند رزق من حیث لا یحتسب را. جالب تر آنکه معمولا مراجع و بزرگان حوزه بیش از بقیه حوزویان این سختی ها و مرارت ها را متحمل شده اند و گو اینکه خداوند سمت افتاء و مرجعیت را به عوض این صبر و لب تر نکردن به شکایت عطایشان کرده است. از اولین روزهایی که به حوزه آمدم و بلکه قبل از ان به دانستن پستی و بلندی های زندگی بزرگان علاقه داشتم و در این میان دانتستنی هایی اندوختم که هم برای خودم و هم برای دیگرانی که مرا به غمخواری می طلبیدند مایه تسلی و امید بوده است. وقتی برای طلبه ای تازه وارد می گویم که بعضی ها در همین حوزه برای خرید دو کتاب پول نداشتند و وقتی کتاب نخست تمام می شد،برای خرید کتاب دوم، مجبور بودند همان کتاب را بفروشند با تعجب می پرسد نامش چه بود؟ در جوابش می گویم همان کسی که وقتی به یک خرابه رسید همراه با رفیقش که او هم عالمی عامل شد  به خرابه اشاره کرد و گفت وقتی صاحبخانه بیرونمان کرد پانزده شبانه روزی را در همین خرابه بودیم تا خانه ای دیگر اجاره کنم. دیگر امانم را می برد و قسمم می دهد که نامش کیست؟ آن وقت است که جواب می دهم : سید ابوالحسن اصفهانی!

واما امروز هم قاعده (رزق من حیث لا یحتسب) نه کمتر از دیروز و شاید شدید تر آن برای طالبان قال الصادق و قال الباقر ادامه دارد. هر طلبه ای که دو شرط شهید ثانی را رعایت کرده باشد یعنی نیت صحیح و اراده خالصانه داشته باشد محال است که تجربه ای (و لو یکبار ) از این نوع رزق نداشته باشد. حال اینکه این سفره دل را برای هرکسی باز نمی کنند یا برای آنست که مخاطب سوء هاضمه دارد! و یا اینکه ناخود آگاه بازار فضیلت تراشی داغ می شود و دیگرانی به ناحق از آب گل آلود برای خود کرامت و خرق عادت صید می کنند.


 




برچسب ها : دین برچسب ها : خاطره



 

چرخ بال ها چند باری درست از بالای خانه کوچک اما درازمان گذشتند.بچه ها به شوق و شعف در حالیکه چیزی را در آسمان نشانِ هم می دادند،بالا و پائین می پریدند و اما من ، نُچ نُچ کنان،از لرزش لرزش بالای سرم،به رادیو معارف گوش می کردم که زنده و مستقیم، لحظه به لحظه، پخش می کرد،کنگره خطر جریان های تکفیری را. یکی دو خیابان به طور کامل غُرق شد ، با اتومبیل هایی کمتر دیده شده، و مامورانی که به اندک بهانه ای جلوی ماشینی را می گرفتند و آن را بازرسی می کردند.فرقی نداشت راکب عمامه به سر داشته باشد یا کلاه کاسکت.باید مطیع محض بود.داعش...نامی که احتیاط را به اضافه کاری بی سابقه کشانده حتی در وسط شهرقم. نزدیک حوزه علمیه ای تازه تاسیس، منسوب به باب الحوائج(ع) و دست اندرکارانی که از پانزده روز پیش مشغول تکمیل و جفت و جور کردن ساختمانِ تازه از گچ درآمده جهت یک همایش بین المللی بودند. این را لامپ های روشن و پرشمار ساختمان و رفت و امد غیر عادی در نیمه های شب نسبتا سرد گذشته نشان می داد. شهر قم شاید این چنین مهمان متفاوت و متنوع ، یکجا به خود ندیده است.از هشتاد کشور جهان.آنهم کسانی که نباید مویی از دماغشان کنده شود و الا... دو مرجع تقلید مستقیما وارد عمل شدند. یکی به عنوان رئیس و دیگری دبیر علمی.... همه صحبت از یک خطر می کنند.خطر...

خطر جریان تکفیری دامنه ای بیش از عراق و سوریه و یا خاورمیانه دارد. امروز رهبر معظم در دیدار برخی از مهمانان،تعبیر شجره خبیثه تکفیر را به کار بردند. تکفیر و مسلمان کشی مهمان سرزده و یا دو روزه نیست،میوه یک درخت است،تنومند و ریشه دار،در سرتاسر جغرافیای اسلام و به طور خاص در سه منطقه شبه قاره هند، شبه جزیره عربستان و شمال آفریقا. سه منطقه ای که به نوعی خاستگاه تکفیرند و امروزگروه های مسلمان کش را تغذیه عقیدتی و انسانی می کنند.تکفیر یک جریان است... این را باور کنیم.تا سرچشمه ها خشک نشود هرس کردن های مقطعی هیچ دردی را دوا نمی کند.سرچشمه هایش کجاست؟دوهزار حوزه دیوبندی ها در شبه قاره؟دانشگاه اسلامی مدینه؟ و یا اخوانی های بخت برگشته مصر؟

پس اولا قبول کنیم تکفیر یک جریان است.مقدمه دارد و موخره،شناسنامه ای دارد به درازای چند قرن.بعد از ان باید خطر را بشناسیم؟ داعش و نوچه هایش خطرند اما برای که؟ برای اسرائیل در بلندی های جولان و صحرای سینا؟ یا برای نیروهای ائتلاف در الانبار عراق؟ این هیجان جوانان مسلمان کجا خرج شد؟ درغزه برای مقابله با یک غده سرطانی و یا در عراق و سوریه برای سربریدن صدها اشهد گو؟ خیانتی که تکفیر به عالم اسلام کرد نه سابقه دارد و نه تا قرن ها از ذهن ها پاک می شود. در این سه ساله یک گلوله به سوی اسرائیل شلیک نشد.آخر حق داشتند.هدیه را که نباید به صاحبش پس داد! بی ادبی است.شگون ندارد! قدس و مسجد الاقصی برای جای خالی خود در میان صدها ویدیوی رجز خوانی سیاه پوشان مسلمان حسرت می خورد. درست در زمانی که لشکرهای سپاهیان اسلام باید پشت دروازه های تل آویو با تکبیر خویش دیوار توبه یهودی را به لرزه درمی آوردند ناگهان باد استکبار فلش را برگرداند و مشتی عاشق جهاد،رو به میهن و پشت به دشمن! حمله را برق آسا شروع کردنددر حالیکه قاشق به کمر بسته اند برای هم غذائی با رسول خدا و مقدمه چینی کرده اند برای در بغل گرفتن حور العین.به وحشیانه ترین صورت ممکن سربریدند.گرازها به خود امیدوار شدند. ابلیس هم به هیجان آمد و حتی شاید شمر گونه اشک ریخت!فیس بوک و یوتیوب سرشان شلوغ شد. تصویری زمینه و سیاه در همه جا مشهور شد.اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله و بعد هم فوتبال با همان سر بریده.

و اما این شجره باید از ریشه و با تیشه به درآید. کجاست بت شکن؟


 




برچسب ها : دین



جریان قیام اباعبدالله الحسین(ع) و یاران با وفایش همواره بعنوان یک سوال و معمای بزرگ پیش روی اندیشه وران جهان قرار داشته است. از یک سو و در نگاهی تاریخی ، حرکت خیرخواهانه جمعی معدود در مدت زمان کوتاهی تمامی فضائل، خوبی ها و هنجارهای اخلاقی و عاطفی را در خود جای داد.در این معجون قدسی آب نه صرفا به عنوان یک ماده طبیعی بلکه بعنوان یک حماسه و مرز میان حق و باطل نقش بازی کرد. در نیم روزی بزرگ ترین توبه ها رقم خورد. فرمانده دشمن توبه کرد و مسیحی مسلمان شد. مادر فرزند شهیدش را بدرقه کرد و فرزندان با پدر وداع. قطعا برای جهانیان هضم این واقعیت زمان بر است که یک نفر که از حیث علمی و هم چنین موقعیت اجتماعی(بواسطه انتساب به پیامبر) در موقعیت خوبی قرار داشت چگونه راضی شد که برای انجام اصلاحات در مسیر دینداری مردمان عصر خویش تن به شهادت بدهد . به قول چارلز دیکنر رمان نویس انگلیسی :اگر حسین برای ارضای خواسته های دنیوی خویش جنگیده بود، من نمی فهمم چرا خواهر، همسر و فرزندانش را همراه خود برد. این دلالت دارد بر اینکه او خالصانه خود را فدای اسلام کرد. از سوی دیگر آنچه که تمام سوالات پیش گفته را تحت الشعاع خود قرار می دهد جاودانگی این جریان و سربلند کردن آن در پیچ و خم روزگار است. درطول اریخ آزادیخواهان زیادی در راه مطالبات به حق و منصفانه خود دست از جان شسته ورخت سفر پوشیده اند اما بسیاری از این حرکت ها با وظجود قوت زیاد درپیچ و خم تاریخ به واسطه تغییر حکومت ها و منش ها و هم چنین پدیدار شدن جایگزین های پرشورتر به مرور حذف شده است. معجزه کربلا آنست که هیچ گاه از تاب نیفتاده، هر سال با فرارسیدن محرم این عزاداری پرشورتر و پر سوزتر به فرجام می رسد. این اکسیر ماندگاری را در کجا باید جست و جو کرد؟  اوج فجایع نیمروز کربلا، تشنگی،اصحاب، یک خواهر با وفا،موقعیت شناس و سخنور و یا همه اینها با هم. شکی نیست که فوق تک تک این عوامل دست غیب خداوند است که ما در اصطلاح آن را اراده الهی می نامیم. کربلا نه یک حادثه بلکه یک پیامبر است. دست قدرت و اراده خدا از آستین عاشورا بیرون زده است و نوعی خلود و ماندگاری را رقم زده است که جامعه شناسان کوچک و بزرگ در تحلیل و قانون یابی آن عاجز و درمانده شده اند. 

عزاداری بزرگ ترین نماد بیرونی این ماندگاری و خلود است.دو بال شعار و شعور هماره به عنوان مهم ترین مولفه های این حقیقت در طول تاریخ برشمرده شده است. در این میان شور حسینی با شعارها و نماد های مختلف در پیچ و خم حکومت های مخالف و موافق اهل بیت مظلومیت و حماسه خاندان آل عبا را به خوبی و با ظرافت تمام میراث داری نموده است. دسته های عزاداری، کاروان های نمادین اسرا،نوحه و مرثیه و مقتل خوانی، قربانی کردن و طبخ غذا جهت عزاداران تنها گوشه های از جلوه های سمعی بصری این شور است.شکی نیست که اگر شور و هیجانی همراه با معرفت و عمق تئوریک نباشد خواه ناخواه از مسیر خود منحرف و به بیراهه کشیده می شود اما از ان سو نباید فراموش کنیم که جذابیت منظومه یاد و نام قیام سید شهیدان بیش از بعد معرفتی وامدار بعد شور آن است. اگر قرار بود حقانیت خامس آل عبا صرفا از راه کتاب و تریبون و احیانا میزگرد منتقل شود مانند بسیاری از سوژه های داغ در پس فراز خویش، فرودی داشت و به فراموشی سپرده می شد.

این اهمیت و نقش بی بدیل نشان از آن دارد که در ابعاد آن باید به دقت نگریسته و تدبر شود. خوبی ها و نکات مثبت تاکید شود و انحرافات احتمالی زدوده شود. در سالیان اخیر و با رو شدن هر ساعته قدرت رسانه و برداشته شدن تمام مرزهای جغرافیایی و فرهنگی عزاداری خود به رسانه ای سترگ تبدیل شده است که مکانیزم های ان از قدرت جاذبه و یا دافعه بالایی برخوردار شده اند.مثال برجسته لزوم پالایش و نقد این شور در سالهای اخیر بحث قمه زنی است. سنتی که در عصر قاجار بدون هیچ گونه حاشیه ای در برخی نقاط انجام می شد اما امروز کوچک ترین مورد آن از چشم رسانه های معاند ومغرض مخفی نمی ماند و مانعی بزرگ در راه رسیدن مخاطب به عمق ایثار و فداکاری صاحبان کربلا به شمار می رود. فراتر از این مثال برجسته سوالات زیادی وجود دارد که حداقل تک تک ما باید نسبت به آن حساس باشیم. آیا تا بحال مولفه های این شور را واکاوی نموده ایم؟چه چیزهایی نباید در آن داخل شودو یا بهتر است وارد نشود و چه مواردی باید حتما در آن حفظ و یا تقویت شود؟ نسبت آن با حق الناس به چه منوال است؟ آیا شلختگی، عجله و بی نظمی جزء ذاتیات یک شور به شمار می رود به گونه ای استدلال کنیم اگر عزاداری بخواهد به صورت منظم و سازماندهی شده انجام شود از حرارت و جذابیت آن کم می شود؟ آیا عزاداری ضاحیه بیروت یک عزاداری ایده آل محسوب می شود و یا اینکه نظم عزاداری در بی نظمی آنست؟ آیا امام حسین (ع) ناراحت می شوند که غذائی که به اسم آن حضرت پخته می شود ( و بزرگ ترین اطعام داوطلبانه جهان به شمار می رود) به کام چند خانواده منتظر و در عین حال مستمند برسد که به هر دلیلی موفق به همراهی هیئتی نشده اند؟ ترافیک ایستگاه های متعدد صلوایت در یک منطقه جغرافیایی خاص ( مثلا مرکز شهر) را چگونه می توانیم ساماندهی کنیم تا این اخلاص و شور در همه مناطق جغرافیایی قابلیت نمایش و استفاده را داشته باشد؟پتانسیل این شور حسینی( و به طور خاص مصداق بارز آن یعنی هیئات مذهبی) در به جریان انداختن اخلاق حسینی چقدر است و ما به چه مقدار از این ظرفیت استفاده کرده ایم؟ آیا در هئیت رعایت اولیات اخلاقی را نهادینه کرده ایم؟احترام به بزرگان( اعم از ریش سفیدان، پیرغلامان و علما) را چطور؟ چگونه می توان اخلاص برپاکنندگان این شور که ضامن بقای آن بوده است را حفظ کنیم و خود را از بازی منم منم و هم چنین هیئت من! مسجد من! بیرق من! بلندگوی من! و هرآنچه که ذیل مفهوم خودنمائی جاخوش می کند، رها کنیم؟ایا از ظرفیتی به نام مدیریت هیئت برای تحویل مدیرانی در ابعاد کلان تر بهره جسته ایم؟ شور حسینی ما چقدر توانسته است بد دهانی را از جامعه عرفی حذف و یا محدود نماید؟ نذورات به عنوان یکی از مهم ترین ابعاد این شورآیا قابل مدیریت نیستند؟ داشتن هیئت های بیشتر و متنوع مناسب است (مانند اکثر شهرهای ایران )و یا مثلا جمع شدن همگانی در یک مکان معین و در قالب یک هیئت( مانند حسینیه اعظم زنجان)؟  آیا یک امر ساده مانند همخوانی ها و دم های هیئات با شعار سال و هم چنین حال و روز جهان اسلام تطابق دارد یا صرفا از چار دیواری روز دهم عاشورا بیرون نمی رود؟ مرز میان ابعاد مختلف شور حسینی و خطری به نام خرافات چقدر روشن و تبیین شده است؟امروزه استکبار ستیزی چگونه در این شور متبلور می شود؟ دخالت حکومت اسلامی در ساماندهی این شور صحیح و موثر است و یا غلط و اشتباه؟ ارتباط ناخواسته شور حسینی با واقعیات دردناکی مانند اسراف را باید چگونه تصحیح نمود؟ نماز به عنوان واجب الهی و هم چنین گل سرسبد سیره سید الشهدا در روز عاشورا چه جایگاهی دراین شور دارد؟ چه کنیم که این شور صرفا برای ما تبدیل به یک عادت نشود؟ چه کنیم که عزاداری دهه محرم صرفا یک تنفس ده روزه و تغییر ذائقه نسبت به دیگر ایام سال به شمار نرود؟ چه کنیم که اشک وآه معرفت تحت الشعاع سفره و آهن قرار نگیرد؟ فرق هیئت و حسینیه با یک پاتوق دید و بازدید چیست؟ ما از تنوع عزاداری ها چقدر در بعد بین المللی بهره برده ایم؟ تکلیف خرده فرهنگ ها در این شور چه می شود؟اصلا ما اجازه داریم که در دستگاه سید الشهداء ولو به نیت خیر اصلاح و پیرایش انجام دهیم و یا اینکه دستمان خشک و پایمان قلم می شود؟اینها سوالاتی است که بد نیست همه ما در رابطه با آن کمی اندیشه کنیم، تحقیق کنیم و در صورت نیاز اعلام موضع و راهکار نماییم. انشاء الله

 

 




برچسب ها : دین برچسب ها : امام حسین


صفحات :
|  1  2  3  4  5  >>  >  |